سلام عزیزم خوبی منو یادت هست منم پسرم ۹ ماهشه امروز بعد ۹ ماه اومدم اینجا سری بزنم تایپیک تو رو دیدم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام عزیزم خوبی منو یادت هست منم پسرم ۹ ماهشه امروز بعد ۹ ماه اومدم اینجا سری بزنم تایپیک تو رو دیدم
درود
به به بانو اقلیما بابا کجایی شما از اینورا راه گم کردین ؟بلاخره گلپسرت دنیا اومد خدا نگهشداره براتون ایشالله :323: خوب چه خب رچیکارا میکنید؟ چرا کمتر میایید توی تالار همدردی
ببخشید بانو sahra100 توی تاپیک شما نوشتم:72:
سلام
از دوستان ممنونم که به تاپیک سر میزنند و راهنماییم میکنند
چندروز پیش با مادرش تماس گرفتم و رفتم خونشون
خلاصه گفتم این شرایط من شما بودید چیکار میکردید؟میگه زن باید زندگیش رو حفظ کنه من میدونم اخلاقاش بده تو اروم باش
میگم خرید نمیاد میگه میدونم خوب عصبی میشه بیاد البته الان با من که میاد حالا فکر میکنی چرا با تو نمیاد؟ دیگه روم نشد بگم چون شما خرجش رو میدی!!!!
میگم واسه خونه خرید نمیره میگه من اینجوری بهم بر میخوره ها !!! اخه ما باهم واسه خونه خرید میکنیم .. منم گفتم حجم مصرف شما با ما فرق داره ( خوب هفته ای یه بارم غذا نمیپزن همش از بیرون میگیرن )
میگه عزیزم شما خانه دار تر شو ( دیگه من نمیفهمم شام اقا حاضر خونه همیشه برق میزنه لباساش شسته اتو کشیده کفشاش واکش زده ) فقط جدیدا" از بس از رفتاراش خستم پا نمیشم هر ساعتی اقا بیدارن نهار بذارم خودم که بخوام نهار میذارم
میگه شبا زود بخوابید اخه پسرم خواب خوبی نداره میگم مامان جان من تا صبح اصلا" نمیخوابم یا درس میخونم یا بچه شیر میدم 5 ساعت پشت هم نمیخوابم اقا پسر شما شبی 10 ساعت خوابه تازه خوابش بده؟؟؟؟؟ میگه اخه گفته صحرا شبا شلوغ میکنه من کلافم خوابم نمیبره منم گفتم اولا" من مریض نیستم صدا گنم جولوی دهن یه بچه 20 ماهرم نمیتونم بگیرم اونم تا 1 2 بیداره خیلی تلاش کردم 2 زودتر نمیخوابه دوما" ایشون نمی خوابه از بیکاریشه نه ماها
میگم تفریح و مهمونیو گردش میخوام میگه پسر من عادت نداره کلی الان ظرفیتش رو بالا برده عید باهات اومده همه جا !!!! میگم اولا" اونارم با بهانه و غر اومده دوما" خونه خاله و دایی اومده من همه جاهارو حذف کردم میگه نه اخه زیادن همینا منم ناراحت شدم گفتم اگه پسر شما 5 تا خاله داشت فقط خونه یکیشون میرفت؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه نه عزیزم شما رو فامیلتون تعصب داری !!!!! ما یه مدت ازش نخواه هیچی هیچ جایی بیاد منم ناراحت شدم گفتم به نظر شما من عیب و ایرادی دارم که باید به قیمت زیر پا گذاشتن همه نیازهام زندگی کنم با ایشون ؟؟؟ میگه نه شما مادری دیگه فکر دلخوشی خودت نباش !!!!!!! منم گفتم ببخشید از من نخواین منم مسایلم رو اومدم به شما گفتم با پسرتون صحبت کنید لطفا"
خلاصه اومدم خونه فرداش یه نیم ساعت خوابم برد بیدار شدم دیدم موهای دخترم برداشته کج و کوله زده عین منگولا شده بچه دیگه طاقت نیاوردم ول کردم اومدم خونه مامانم بعد 24 ساعت اقا زنگ زدن که فقط میخوام بدونم کجایی؟؟؟
اینبار دیگه کوتاه نمیام خسته شدم این جماعت همه نفهمن
من نباید هیچی بخوام چون اقا در ظرفیتشون نیست
مامانم دیروز میگه اگه این واقعا" اینجوریه مهرت ببخش جدا شو بیا ما هیچ مشکلی نداریم
به این بچم دلنبند بده بهش . ولی من میگم نه باید مهریرو بده بعدم میخوام از اینجا برم یه زن مطلقه با بچه 28 ساله اینجا چه اینده ای اخه داره؟؟ مامانم میگه خیالت راحت تو اینده داری حمایت مارو هم داری ولی 2 شبه هرچی فکر میکنم اخه چجوری قید بچم بزنم؟؟؟ دست اونا بسپرمش یه دیوونه ای میشه مثل باباش
بچه ها چیکار کنم؟؟ تورو خدا کمکم کنید
- - - Updated - - -
شیدا جان
وقتی دیدم روحیش بده گفتم برم واسش هدیه بگیرم شاید یه لباس جدید خوشحالش کنه ولی متاسفانه من هرکاری کنم اخرش بدهکار این ادمم
اقلیما جان سلام
امیدوارم حاله خودت و پسر گلت خوب باشه و زندگی به کامت باشه
کاملا" شما رو یادمه هنوزم میرید شهربازی ؟؟ :43:
عزیزم میدونم شرایط سختی داری ولی اینا چیزایی نیست که نشه حلش کرد .
همشون راه حل داره
اول به خودت مسلط باش و ارامشت رو به دست بیار . اصلا به همسرت فکر نکن تا ارامشت رو کاملا به دست بیاری
بعد یه مدت مثلا یه ماه اصلا بهش نگو این کارو کنیم اعم از خرید و مهمونی و تفریح ...
بذار یه مدت همه چی به وفق مرادش باشه
تو این مدت به وظایف خودت عمل کن تمیز کردن خونه پختن غذای خوب و ..
با بچه هات مهربون باش جلوی باباشون باهاشون شعر بخون و بازی کن
به همسرت محبت کن
ولی بدون خواهش یا درخواستی
ببین بعد از یه ماه تغییری میکنه شاید خودش بگه بریم بیرون
سارا جان سلام فکر میکنم اصل ومنشا مشکلات شما از بیکاری همسرت نشات میگیره و الا به نظر میرسه که ایشون مرد بدی نیست . قبول کن که اگه شما از بیکاری ایشون کلافه و ناراحتی ایشون صد برابر شما کلافه هست برای یه مرد خیلی سخته که کار و در امدی نداشته باشه و مادرش خرج زندگیشو بده . مکالمه ای که با مادر شوهرت داشتی و نوشتی نشون میده که ایشون خانم فهمیده ایه و شرایط شما رو درک میکنه و برای صبر و تحمل شما ارزش قائله و تنها کاری که میتونه بکنه اینه که شما رو به ارامش و صبر دعوت کنه و البته تا حد توانش از لحاظ مالی ساپورت کنه . که البته این هم خوبه هم بده . خوبه چون احتیاجات ضروریتون مرتفع میشه ولی بده چون تو دراز مدت ممکنه همسرتون به بیکاری عادت کنه . و این وضعیت رو بپذیره و تلاشی برای تغییر نداشته باشه . عزیزم شما برای ایشون با پول عیدیت کت خریدی و انتظار داشتی که خوشحال بشه و ازت تشکر کنه ولی اون از این کارت ناراحت شده چون این پیام رو گرفته که تو عرضه کت خریدن هم نداری .شاید تعجب اور باشه ولی مردا از گرفتن هدیه خوشحال نمیشن بلکه از دادن هدیه خوشحال میشن . ایشون با شما خرید نمیاد . عزیزم خرید کردن پول میخواد و ایشون درامدی نداره . با جیب خالی تو بازار گشتن اصلا لذت بخش نیست . در هر حال به نظر میرسه مشکل اصلی همسر شما بیکاری ایشون هست و شما به جای اینکه پشت ایشونو خالی کنید با همفکری هم و خانواده ها فکری برای بیکاری ایشون بکنید . اینم بگم که بالاخره اونم حل خواهد شد و این روزها خواهد گذشت ولی مبادا این فکر با اون بماند که شما موقع بیکاری و بی پولی من پشتم رو خالی کردی . عزیزم موقعی که همه چی خوب و عالیه عاشق بودن اسونه . عاشق موندن تو همچین مواقعیه که سخت و سوزانه .
سلام خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم که فراموشم نکردید اوضاع منم بد نیستنه ماه حسابی بخودمامعخودم بودمو ید. تالار همیشه با مبود و حرفای خوب بچه های اینجا خیلی کمک حالم بود صحرا جان من به این نتیجه رسیدم که زندگی که نتونستم 7سال. با راههای مختلف تغییر بدم قابل تغییر نیست و تنها راه کنار اومدن باهاش تغییر خودم منم رویای سختی رو بعد از زایمانی گذروندم ولی گذشت و از من یه زن قوی ساخت الان دیگه برای رسیدن به خواسته هام مثل سابق نمی جنگم و فقط فکر آرامش خودمو هسته سیفن هستم چیزی که نمی شه نمی شه ددیگه پس بیخیالشم ببخش بد تایپ کردم با موبایلم