-
لطفا پیش مشاوربرو بعد نتیجه گیری کن شاید حرفاتون رو تأییدکرد..
منظورم کتبی که مثلا درباب قانون جذب وتأکیدبیش ازحد روی اون،وبت ساختن ازش هست.
یاکتبی که بدون منطق قابل قبول، عنصرتلقین دراون زیادهست.نتیجه شون معمولا افسردگی و جولان دادن به احساسات هست.دهه هشتاد زیادچاپ شدند.البته نمیدونم مبنای افکاری که روشون اصرار داشتی چی هست
-
افکار من مبنا نداشت.فقط چون اون فکر توی مکه به ذهنم رسید و تازه دانشگاه قبول شده بودم و یه ذره خودمو ازلحاظ پوشش
ظاهری باحجابتر کرده بودم و شاید جو گرفته بودم و خودمو از دیگران سرتر می دونستم.
واقعا فکرکردم چون اون فکر توی مسجدالحرام به ذهنم رسیده پس مبنای درستی داره و اتفاق می افته.
مبناش کتب جدید نبود همون مکان بود.
- - - Updated - - -
خوب از اون به بعد هم خودمو خاص میدونستم و جدا از مردم دیگه. یه جورایی از بقیه سرتر.
ادامه ی اون تفکرات و اینکه خودمو ملزم به فکر کردن به اون شخص میدونستم باعث عصبانیت و منفی نگری به خدا شد و از من این آدم که الان هستم رو ساخت.
یه آدم وسواسی که با همه دوا داره و بداخلاقه.
مبنای دیگه ای نداشت.
- - - Updated - - -
یه سری از باورهایی که من دارم اینه که خدا بابنده هاش مهربون نیست و اونا رو مقید به یه سری احکام کرده که خشک و
خالی باید انجامش بدن. همین...براش فرقی نمی کنه که کی نماز میخونه که نه...
نمیدونم انگار از کارایی که برای خدا و دین انجام میدم منتظر پاداش و پاسخ در این دنیام.
بعد وقتی نگاه میکنم و میبینم بقیه که این احکامو انجام نمیدن خوشن و زندگیشون جور خاصی نمیشه توی تعارض میمونم.
پس بین اونی که برای خدا کاراشو میکنه با اونی که اصلا نمازم نمی خونه و صاف می گرده چه فرقیه؟هست؟
اصلا ما بای چی باید یه سری احکامو تو این دنیا انجام بدیم و پابند یه سری قوانین خدایی باشیم؟
اگر این سوالاتم خلاف قوانینه پاکش کنید فقط می خواستم جواب این سوالای ذهنی منو بدین.
بازم ممنون
-
با تمام این تفاسیر من دارم به خودم کمک می کنم با این تکنیکها:
افزایش اعتماد به نفس از طریق دوست داشتن خود وبخشیدن خود
تکنیک توقف فکر که مانند یک داروی اثر بخش لازم است
فراموش کردن گذشته و بخشیدن خود و دیگران
ورزش و حضور در جمع و خود را مانند دیگران دیدن.یعنی نه بالاتر نه پایینتر.......من خوبم دیگران هم خوبند
محبت به اطرافیانم و مخصوصا پدر و مادر و اعضای خانواده
خدا را در موضع رحمت و مهربانی دیدن و زیبا دیدن دینا و آفرینش
برداشتن تمرکزم از موضوع ازدواج تا اگر کسی از من خواستگاری کرد در موردش فکر کنم اونم با مشورت
تمرین ریلکسیشن و یوگا
خواندن مطالب همدردی به طور هدفمند. نه اینکه همه تاپیکارو بخونم و بعدسردرگم بشم
افزایش مثبت اندیشی و تفسیر واقعیتها به خیر و خوبی. درواقع همان حسن ظن
رها کردن گذشته و زندگی درحال و خو شبینی به آینده
رفتن به خرید چیزایی که دوستشون دارم. تفریحات خوب
مطالعه دروس دانشگاه برای ارتقا معدل و پیدا کردن یک کار مناسب
خودمونیما یه پا مشاور شدم برای :305:خودم
میخوام برم سراغ عمل کردن یه اینا حالا اگر نیاز بود مشاوره هم میرم.
فعلا هم دیگه مطلب نمیزارم بعد از یه مدت نتایجش رو میام و اینجا می نویسم.
بازم ممنون از شما دوستان که کمک کردید
-
سلام.نکته هایی که گفتی مهم هستند،
انرژی مثبت،حضور درجمعهایی که دوستشون داری،واگه فردمتدینی هستی کم کم خودتو قانع کن نمازهات روبه جماعت بخونی انرژی معنوی خیلی زیادی میگیری وخود بخود بسیاری ازمشکلات فکری ای که درحل شدن سرسختی نشون میدن حل میشه(البته شایدم خودت جماعت میری)،
لطفا درمورد سندرم سی سالگی هم مطالعه کنیدشاید نکات مفیدی پیداکنید.
گاهی اوقات احساس حضور وانرژی مثبت نداری.وبهتره تامیتونی اون موقع ازتنهایی وافکارمنفی بپرهیزی.کمال مطلوب اینه برسی به جایی که مدح وذم دیگران فرقی به حالت نکنه(بغیرازمسأله انتقاد پذیری) که خوداین مستلزم داشتن بینش وشناخت کاربردی درامور مهم زندگیست تا طعم خودشکوفایی ،لذت حضوروخودبودن رو بچشی..
امیدوارم در راه رشد موفق وثابت قدم باشید. شادی،شادی میاره :72: