-
RE: اشتباه کردم
دوست عزیزم لیلای خسته
چند وقت پیش راجع به علاقش نسبت به خودم سوال کردم .فهمیدم که هنوز همون قدر دوسم داره.(حتی شاکی شد که این چه سوالیه میپرسم).
میدونی اون از طرفه خانوادش ضربه خورده ومیخواد ببینه خانوادش براش کاری میکنن؟؟!؟؟!؟!؟!؟!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! !
اصلا خودش برای خانوادش چقدر ارزش داره؟؟؟؟؟
-
RE: اشتباه کردم
من الان مثل اون شدم یه آدم منطقی و خیلی جدی باهاش صحبت میکنم.
تو این مدت که این مشکلو داشته فقط 1 بار جواب تلفن منو نداد اونم خودم دلیلشو میدونم(تقصیر من بود).
ولی نشده جواب تلفن های منو نده(با اینکه خیلی تو موقعیت بدیه).
منم الان باهاش در تماس هستم که فکر نکنه دوست داشتنای من الکی بوده.
ولی در عین حال سعی کردم از کارهای روزمره ام عقب نیفتم.(وفرصت های دیگه زندگیمم نمیخوام از دست بدم)
این اتفاق برای من تلنگری بود تا خودم را بهتر بشناسم.
-
RE: اشتباه کردم
الان 2 ماهه شده که همدیگرو ندیدیم.(تو این 2 ماهه فقط من باهاش تماس داشتم)
فکر میکنم اون هنوز سر حرفاش هست(من بابامو بهتر میشناسم،فردا بابام باهات برخوردی داشته باشه چی؟ نمیخوام فرصتهاتو از دست بدی.نمیخوام اذیت بشی.و......):خلاصه میخواد من حروم نشم به فکر منه.
بعد از ماه رمضان میخوام ببینمش باهاش حرف بزنم.(آخه بابام چند روز پیش به مامانم گفته بود چه خبر از این پسره؟)
میخوام بهش بگم که متوجه بشه که منم مشکل دارم و اگه واقعا سر حرفاش هست منم بدونم تکلیفم چیه؟؟
به نظرتون کارم درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کم کم کنید.
-
RE: اشتباه کردم
نيلوفر عزيز
اگر با من آشنا باشي مي دوني كه هيچ وقت سعي نكردم در مورد مشكلات دوستام بزنم توي پرشون و نا اميدشون كنم اما در مورد تو هر چقدر فكر مي كنم مي بينم كه واقعاً شايد تلاشها بي فايده باشه. تو زماني مي تواني منتظر باشي كه مشكلات حل بشه كه اون آقا پاشو عقب نكشيده باشه اما حالا كه او با خودش به اين نتيجه رسيده كه نمي تواند با تو ازدواج كند، اين تلاشهاي تو فقط يك دست و پا زدن است. او مي خواهد ازدواجي داشته باشد كه در سايه و با رضايت خانواده اش باشد عين خيلي از پسرهاي ديگر كه در صورت ازدواج با تو اين را از دست خواهد داد. ناراحت نشو اما گفتن اينكه من به فكر تو هستم خودت را حروم من نكن كمي تعارف است. البته نمي گويم كه اين آقا پسر به شما دروغ مي گويد، نه، اين آقا بايد با خودش روراست باشد و خودش را گول نزند.
بعد از ماه رمضان يك قرار با ايشان بگذار و او را ببين. به او بگو اين آخرين فرصتي است كه فكرهايش را بكند چون تو هم بالاخره نبايد مزحكه دست ديگران و خوانده ات بشي و تكليفت را روشن كند، به جز حرفهاي احساسي كه به هم خواهيد زد،اگر گفت كه "به فكر خودت باش" تو هم ديگر اصرار نكن و خيلي محكم بايست و بگو باشد و راهتو بكشو برگرد چون خيالت را راحت كنم، ديگر راحي ندارد. يادت باشد گريه زاري نكني و بذاري جو منطقي بينتان برقرار باشد تا دوباره در فضاي احساسي قرار نگيريد و قولهاي الكي بهم ندهيد.او تصميم خود را گرفته است. تو هم بهتر است تكليفت را خودت روشن كني نه او...
-
RE: اشتباه کردم
ممنونم دوست عزیزم دانه جان.
حرفاتو قبول دارم .ممنون از راهنماییت.
یه مسئله ی دیگه هم بهت بگم.فهمیدم که بخاطر این مسئله با خانوادش اصلا تماس نداره.
خبری هم ازشون نداره حتی از خواهرش.
خودشو از همه ترد کرده.
واقعا راهه بدی رو پیش رفته!!!!!!!!!!