بچه ها از تک تکتون ممنونم.خیلی نکات خوبی بهم یاداوری کردین.خیلی.:72:
الان یکمی ذهنم از همهمه معیارهام آزاد شد.شاید بعدا یک سری حرف هایی داشته باشم که بخوام باهاتون درمیون بذارم....
ولی الان یک مورد اورژانسی دارم.لطفا بهم کمک کنید.
دیشب معرف پسری که 7 ماه ازم کوچکتره به منزل ما تلفن کرد و کلی با پدرم صحبت کردکه حاج آقا اختلاف سن مهم نیست و...
(معرف دقیقا من و خانواده منو می شناسه و من مطمئنم کسی را همین جوری معرفی نمی کنه.مطمئنم این پسر آدم مومنی هست.پای تلفن هم گفتن با کار و تحصیلات مخالفت نداره. خود آقا پسر هم تحصیلات فوق دارن و این طور که می گن خیلی آدم موفقی هستن.اما من به دلیل اختلاف سن همون پای تلفن جواب منفی دادم.)
حالا از دیشب پدر و مادرم با من دارن صحبت می کنند که خیلی ها هستن سنشون کمه ولی خیلی پخته هستند و... باز هم من گفتم بابا من دوست دارم همسرم حتما ازم بزرگتر باشه.حتی شاید تحصیلات این قدر برام مهم نباشه که سن مهمه.
حالا دوباره امروز خود مادر آقا پسر زنگ زده و اصرار داره که یک جلسه همو ببینیم.
می گه این قدر تعریف دختر شما و خانوادتون را شنیدیم که این مساله سن اصلا مهم نیست.میگه پسرماز نظر ظاهر خیلی بزرگتر از سنش نشون می ده.خیلی پسر فهمیده و باهوشی هست.خیلی آدم مدیری است.خیلی شور زندگی داره.
خلاصه کلی از پسرش تعریف کرد.و گفت خواهش می کنم ندیده جواب منفی ندین.
حالا مادرم به این خانم گفتن که ساعت 9 شب نظر دخترم را خدمتتون می گم.
دوباره از اون موقع مادرم داره باهام صحبت می کنه؛که یک جلسه ایشون را ببین.شاید بقیه معیارهاتو داشت.و این مساله مهم نبود.اصلا شاید او تو را نپسندید.
به نظر شما من چی کار کنم؟
یعنی واقعا یک خواستگار کوچک تر راه بدم؟!
آقایون واقعا ممکنه یک پسر 25 ساله اندازه من 26 ساله بفهمه؟
می ترسم ایشون را راه بدم و خودم را در گرداب سخت تصمیم گیری و تردید بیاندازم.بعدا ممکنه کارم سخت تر بشه.