سلام دوست عزیز من با شما موافقم ولی خوب خود شوهرم باعث شد خانوادم بهش بی اعتنا بشن اخه تو دوران عقدما با همزیاد بحث می مردیم شوهرمم می رفت همه رو به مامانم می گقت خوب بعضی وقتا تقصیراونم بود همین باعث شد خانوادم دیگه زیادتحویلش نگیرن
نمایش نسخه قابل چاپ
درود
خوب بجاش شوهرتونم زیاد تحویلتون نمیگیره بعدا هم اجازه نمیده برین خونه مادرتون این به اون در
روز خوش
درود
درسته بله مقصر ایشونن اینجوری هم میشه گفت ولی شما هم واقعا بشین با خودت ببین آیا واقعا شما از شوهرت دفاع کردین جلو دیگران؟ کارش اشتباه بوده میرفته به مادرتون میگفته کسی نمیگه اینکارشون درست بوده ولی شما بهتر نبود به خانوادتون میگفتین که احترام ایشون رو بیشتر نگهدارن,
از حرفم ناراحت نشدین تند و تیز بود قبول دارم ولی خوب فکر کنم شما هنوز مردا رو نمیشناسین یکم با شما بانوان محترمه اخلاقامون فرق داره.کلا مردا با اینکه متاهل هستن ولی بعضی وقتا دوس دارن واسه خودشون باشن با دوستاشون باشن و برن گردش و تفریح خونه پدری یکیاز اون جاهاییه که مردا دوست دارن راحت و رها باشن گفتم اولا میرفتیم خونه بابام من خودم میرفتم جلوی تلویزیون یا پیش خواهرم سر سفره حواسم به خانومم نبود توی جمع چیز ینگفت وقتی رفتیم بیرون خونه خودمون بهم گفتش دوس دارم یکم حواست بهم باشه موقع سفره من یکم خجالت میکشم غذا بکشم(غیر مستقیم گفت حواست بیشتر بهم جمع کن) منم گفتم باشه و انجامش دادم یکم طول میکشه توی این موقعیت ها بزارین یکم راحت باشه کم کم از چیزای کوچیک استفاده کنین همین کاری که خانومم کرد خوبه.
در مورد احترام خانوادت به شوهرت خودم رو بشخصه میگم اگه کار اشتباهی انجا بدم یا حرف اشتباهی بزنم مهم نیتس درست یا غلط خانومم طرف خانوادشو بگیره خیلی خیلی بهم برمیخوره با اینکه تقریبا هرروز خونه مادروشن میرن ولی شاید دیگه تا یه مدت نزارم برن از اهرم فشاری که داریم ما مردا استفاده میکنیم نزارین شوهرتون توی لج بیوفتن.(البته اینکارو نمیکنم من اصلا) ولی فوق العاده بهم برمیخوره عصبیم میکنه یکمقدار.همه ما مردا اینجوری هستیم یکی کمتر یکی بیشتر پس حواست باشه توی خونه مادرت چجوری باهاش رفتار میکنن سعی کن طرف شوووهرت رو بگیری ولی بعد که رفتین خونتون ناراحتیت رو نشون بده باهاش حرف بزن بگو من از توقع بیشتری دارم تو شووهرمی و دوس دارم پخته تر رفتار کنی.اینو خیلی زیاد بهش توجه کن
راستی شده در این مورد ناراحتیش رو نشون بده؟
خود من یکی از خاطراتی که واسم مونده از دوران عقد همینه یکبار رفتیم سر باغمون مادر خانومم گفتش برو چوب جمع کن بعدش خانومم گفت چرا همش به سدعلی میگی دیگرانم هستن به اونا بگو :58: آی کیف کردما خیلی حال داد از نظر شما شاید کوچیک باشه ولی مردا اینچیزا رو دوس دارن یادشون میمونه.به اندازه سر سوزن با خانواده همسرم مشکلی ندارم که هیچ.اتفاقا مادر خانومم رو مثل مادر خدابیامرزم دوسش دارم براش احترام قائلم
اینو نوشتم کامل درک کنی واسه مرد غرورش چقدر مهمه و اینکه ببینه همیشه حتی توی جمع خانواده همسرش اولویت اول شوهره واسه خانومش
سلام دوباره. این خاله! درسته تند رفت ولی پسر خوبیه. شما هم که جوابشو دادی! بگذریم
اما خانم سعی کنید بررسی کنید ببینید رفتارای دو طرف چجوریه مردا احترام احتیاج دارن و زنها محبت. سعی کنید این مشکل بزرگ نشه چون از یه جایی به بعد راه برگشت سخت میشه . باید ببینید تو همون دوران عقد سر چی بحث میکردید شاید همون مسائل کمک کننده باشه. بجای جبهه گرفتن جلو شوهرتون سعی کنید کمکش کنید بهتر جلو خونوادتون ظاهر بشه تا دوباره احترام خودشو بدست بیاره. مشکلی که گفتید وقتی میره شهرستان میخواد تنها باشه و منو تحویل نمیگیره یکی از دلایلش میتونه همین نیاز به تنهایی مردها باشه البته نه زیاد. اما این نکته که گفتید وقتی هم برمیگردیم خونه خودمون یه کم طول میکشه به حالت عادی برگرده نکته مهمتریه . من از اینجا نمیتونم ببینم مشکل واقعیتون و عمقش چیه اما بر اساس نوشته های خودتون میگم شاید اون احترام و اعتماد به نفسی که نیاز داره خونوادش بهش میدن. خب چرا شما این کارو نکنی ؟ خیلی راحت میتونی این مواردو بهش هدیه بدی . میگم هدیه چون نیاز نیست حتما کار بزرگی بکنه که ازش تشکر کنی . گاهی فقط بهش افتخار کن اون موقع ببین ازت دیگه کنده نمیشه! قلق خیلی از آقایون همین قدردانیه که ازشون میشه.
مریم عزیز پست هات رو که هی می خوندم انگار زندگی خودمه . چقدر اتفاقاتش به هم نزدیکه. متاسفانه شوهر منم اوایل زندگیمون کلی بحث شد و هر دعوایی هم داشتیم زنگ میزد که بار مامانم میکرد و تقصیرها رو از چشم من و خانواده ام می دید. دقیقا اونا هم یه مدت تحویلش نمیگرفتند. البته همه آتیش ها از گور مادرشوهرم بود و همسرم غافل از اون که عزیزترین کسش داره زندگیشو نابود میکنه و خودش بی خبر.
ولی روزگار دست مادرشوهرمو براش رو کرد. ولی بالاخره میگه مادرمه. البته شاید این حرفا جاش اینجا نباشه ولی ما هم مثل شما قراره
بعد یه مدت احتمالا بعد عید بریم شهر دیگه و منم دقیقا همین نگرانی رو دارم که شما الان براش تاپیک باز کردی. میترسم ما هم بعدا
خواستیم بیایم شهرستان چی میشه؟با تمام وجودم درکت میکنم. خیلی دوست دارم تاپیکتو دنبال کنم.
انگار فکر میکنم مشکل خودمه و خیلی دوست دارم دوستان منصفانه قضاوت کنند و بهترین راهکار رو بدن تا شاید منم تونستم پیشگیری
مشکل کنم و برای آینده خودمو آماده. راستشو بخوای من یه فکری کردم ولی نمیدونم در تو هم صدق کنه یا نه. من میخوام از همسرم بخوام
هر هفته که میخوایم بیایم یه هفته خونه مادر من باشیم واسه ناهار و یه هفته خونه اونا که برای هر کدوم دو هفته در میون میشه و اینطوری
نه سیخ میسوزه و نه کباب. و فکر کنم اونم به خاطرخانواده اش و شاید بدونه اگر نیاد منم نمیرم قبول کنه.
وای خدای من...................:315: بعضی وقتها یه مسائل کوچیک چقدر زود آدمو پیر میکنه.
- - - Updated - - -
خاله قزی برادر گلم شما هر چی هم بگین درسته حرفاتون درسته ولی باب میل ما خانم ها نیست. نمیفهمم چرا این آقایون اینقدر خودخواهن.
وقتی به خودشون میرسه میگن حواست به ما باشه مردا غرور دارن. وقتی به زنهای بدبخت میرسه میگن به ما ربطی نداره خودت مشکلتو حل
کن . منو قاطی این خاله زنک بازیا نکن. نمیگن زنم آدمه دوست داره مواقعی که نمیتونه خودش جواب بده شوهرش تکیه گاهش باشه. نه اینکه
اونم به خاطر رودربایستی که با خانواده اش داره واسه اینکه از کارش شونه خالی کنه موضوع رو خاله زنک جلوه میده.:97:
سلام مجدد. مهم نیست دوست عزیز...بگذریم
مامان وبابام تو دوران عقد و سال اول ازدواحمون خیلی خوب بودن ولی نمی دونم یهو چی شد که اینجوری شد یه سری بهشون گفتم دوست دارم احترام شوهرمو نگه دارین ولی کوگوش شنوا...
البته شوهرم اونجوری نبود که سر سفره حواسش بهم نباشه خودش برام غذا می کشید هر چی که می خواست که خودش می خواست بخوره اول برا من می کشید خیلی این رفتارشو دوست داشتم تو دوران عقدمون اصلا نمی ذاشت تو خونشون احساس غریبگی کنم همش بامن حرف می زد و شوخی می کرد با اینکهخواهراشو برادراش بودن ولی من رو ترجیح می داد ولی متاسفانه موقتی بود نمی دونم چرا یهو اینجوری شد اون وفت قکر می کردم بهترین شوهر دنیا رو دارم ولی خوب حالا....
از این حرفی هم که گفتین خانومتون گفته منم زیاد می گفتم ولی دور از چشم شوهرم چون دلم نمی خواد جلوی شوهرم با مامان و بابام بد حرف بزنم...
- - - Updated - - -
سلام تو اوایل عقدمون ( دوماهه اولش) خیلی باشوهرم رفتار خوبی نداشتم نه اینکه بهش بی اجترامی کنم نه فقطهمین که زیاد صمیمی و راحتنبودم باهاش اونم خیلی از این رفتارم ناراحت بود و با خیلیا مشورت کرده بود و جالبه بدونید مامان و بابامم طرقش بودن ولی خوب من اخلاقم اینجوری بود زمان می برد تا صمیمی بشم خوباون نتیجه ای رو که می خواست از اون همه مشاوره ندید ولی خوب بعد از دوماه شدم همونیکه می خواست خیلی خوب شدم و واقعا ازم راضی بود البته تقصیر شوهرمم بود مثلا همون اولمی خواست با خواهراش گرم بگیرم ولی خوب چونمن رابطه اجتماعیم پایی نبود بودم نمی تونستم و متاسقانه یا خوشبختانه تو خونواده ای رفته بودم که رابطه اجتماعیشون خیلی بالا بود یا مثلا ازم انتظار داشت همش من بگم بریم خونه اونا دقت کردین من بگم نه اینکه خودش بگه بااینکه هنوز یه هفته از عقدمون گذشته بود خوب منم با خانوادش زیاد راحت نبودم و نمی تونستم همچین چیزی روبگم
تنهایی فکر نمی کنم باشه چون همش با خواهراشه و منوتحویل نمی گیره ...
من خیلی بهش محبت می کنم خودشم قبول داره ولی نمی بینه خیلی از کارا رو به خاطرش انجام دادم خیلی از رفتارامو به خاطرش عوض کردم طوری که خانوادشم فهمیدن ولی خوب متاسفانه هیچ تغییری نکرده و فکر می کنه وظیفم بوده الان منم سعی می کنم زیاد تحویلش نگیرم...
- - - Updated - - -
سلام دوست عریر بالاخره یکی هم پیدا شد که منو درک کنه
نمی دونی وقتی می خوایم بریم شهرستتان تو دلم چی می گذره از غصه می خوام دف کنم همه وقتی می خوان خانوادشونو ببینن خوشحالن من باید ناراحت باشم شاید باورت نشه ولی اصلا دلم نمی خواد برم هر وقتم شوهرم گقته بریم من باهاش مخالفت کردم ولی اخرش که چی یه روز باید بریم خیلی دوست دارم این قضیه حل بشه تا دیگه اینهمه استرس نداشته باشم
در رابطه با اون قضیه هم باید بگم ما یه روز خونه مامان و بابام هستیم یه روزم خونه اونا غیر از این باشه شوهرم قبول نمی کنه...
باور کنید من خودم یکی از دغدغه هام همین موضوعه که خواهرمو چجوری با دختر مورد نظرم دوست کنم، فقط بخاطر اینکه تو خونواده خودم احساس تنهایی نکنه و راحت باشه. یعنی میتونید این مساله رو به دید مثبت نگاه کنید.
""تنهایی فکر نمی کنم باشه چون همش با خواهراشه و منوتحویل نمی گیره :161:..."" شاید میخواد تلافی کنه رفتار خونوادتونو:101:، اما این که گفتید به خونوادم گفتم احترام شوهرمو نگه دارید . نیاز نیست اینو بهشون بگید فقط جلو خونوادتون همیشه احترام شوهرتونو نگه دارید یا گاهی ازش تعریف کنید خیلی تاثیر داره. من حدس میزنم ایشون کمتر وارد بحثو جدال با شما میشه اما ناراحتیشو تو خودش میریزه و بعدا یه جا دیگه تلافی میکنه. مهمترین نکته اینه که رفتاری داشته باشید تا شوهرتون هم احترامش پیش خونوادتون بالا بره هم پیش اعضای خانواده شما راحت باشه و استرس نداشته باشه.
مریم خانم لج نکنید. مطمئنم تیپ شخصیتیتون مغروره که شاید باعث جذب شوهرتون شده که خیلی مورد پسند آقایونه ولی سعی کنید کنترل کنید و به لج و لجبازی نکشه . از حرفاتون مشخصه ( تقصیر خودشه، نمیخوام جلوش اینو بگم، الان سعی میکنم تحویلش نگیرم ) . احتمالش زیاده تمام مدتی که با خواهرشه حواسش به شماست که شما رو حرص بده:307:
شده گاهی بهش افتخار کنید و حتی شده جلو جمع فامیل خودتونو و شوهرتون ازش تعریف کنید ولی نه تابلو ، مثلا بحثی پیش اومد تو اون بحث:122: به تواناییهای شوهرتون هم اشاره کنید.
ولی این لجو لجبازی هم خیلی باحاله نمک و فلفل زندگیه:18:
ممکنه شوهر شما هم مقصر باشه ولی شما گذشت کنید تا زندگیتون بهتر بشه:312:
خوب پس الان مشکل چیه من یکی متوجه نشدم
شما هم مثل بانو kmr خوشی زده زیر دلتون خوبه مردا اینجوری هستش اخلاقشون منم تقریبا همینجوری هستم خوب میریم توی فاز مجردی و یکم خوشی چه ایرادی نمیتونین ببینین یکم برای خودمون باشیم.ایشون که تازه یه شهر دیگه هستین داره میاد شهر خودشون کلی ریفیق داره جا هست واسه دیدن تفریح با دوستاش اینا رو هم مد نظر قرار بدین.
خدا وکیلی الان کسی بهم بگه ازدواج کنم با اینکه خیلی خشوبختم ولی خانومایی رو میبینم مثل شماها که فکر میکنن بجای شوهر برده گیر آوردن خوب اونم انسانه تفریحاته خاص خودشو داره میخوای یکم راحت باشه این بار مسئولیت رو برای یه مدتم شده از روی دوشش بزاره پایین یه نفسی بکشه جرمه این؟:97::102::161: بهشون میگم تا جایی که میتونی مجرد بمون لذت ببر تموم شد خسته شدی بعدش برو زن بگیر.
شما لطف کن یکمقدار بزار برای خودش باشه ریکاوری کنه واسه یه مدت کوتاهه گناه داره بنده خدا
شرمنده شبیه درد و دل شد
راستی تا یادم نرفته واسه مردا دوران عقد فرق داره با عروسی توی دوران عقد همسر مثل ملکه میمونه واسه شوهر ولی بعد عروسی این جایگاه برمیگرده به همون جایگاه زن و شوهری یکم توقعتون زیاده.
یکچیز یته دلم مونده عقده تشکر ندارم ولی دقت کن شما همینجا هم بلد نیستی یه تشکر کنی از کسایی که براتون وقت میزارن مطلب مینویسن از فکرشون ذهنشون وقتشون میزنن یه تشکر کنین جای دوری نمیره
فقط امیدوارم توی زندگی معمولی حداقلش اینجور ینباشین تشکر کردن بلد باشین :72:
بانو kmr در مورد این نوشتتون :
(( وقتی به خودشون میرسه میگن حواست به ما باشه مردا غرور دارن. وقتی به زنهای بدبخت میرسه میگن به ما ربطی نداره خودت مشکلتو حل
کن . منو قاطی این خاله زنک بازیا نکن. نمیگن زنم آدمه دوست داره مواقعی که نمیتونه خودش جواب بده شوهرش تکیه گاهش باشه. نه اینکه
اونم به خاطر رودربایستی که با خانواده اش داره واسه اینکه از کارش شونه خالی کنه موضوع رو خاله زنک جلوه میده ))
خوب اینم برمیگرده به اختلاف بین زن و شوهر.ما مردا مشکل زن و خانواده خودمون رو بیشتر خاله زنکی میدونیم از نظر شما بزرگه درست ولی قرار نیست مثلا مادر من حواسش نبود سلام بده یا خواهرم یا نشستن جدا دارن حرف میزنن یا کارایی مثل اینو توی خونه خانوادم رو ترش کنی واسشون یا میریم از در بیرون شروع کنین به قر زدن خوب اون مرد هم به اندازه خوش مشکل داره ظرفیتش تکمیله تکمیله توی این گرونی و فلاکت بخواد خرج زندگی رو جور کنه بسشه از سرشم زیاده از پس همین یه کار بر بیاد شاهکار کرده.ما مردا نمیدونیم زن میگیریم آرامش داشته باشیم همفکرمون باشه یا اینکه با یه دختر بچه زندگی میکنیم که فقط جیغ و داد و غر زدن بلده.
این دیدگاه مرداست.از این دید نیگاه کنیم ازتون خواهش دارم لطف کنین مسائل کوچیک بین خودتون رو حلش کنین با درایتی که یه مرد از همسرش انتظار داره اینا مشکل محسوب نمیشه میدونم حق دارین بهتون با این دید نیگا کنیم ظلم میشه ولی این دید ما مرداست.
توقع احترام گذاشتن داریم وقتی حتی میریم خونه خانواده همسر.شما نیگا کن نوشته بانو مریم رو ازش غرور و تکبر شر شر داره میریزه.
ولی در کل میگم دیدگاه مرد و زن باهم متفاوته وقتی رفتین خونه مادر شوهر بزارین یکم با خودشون خوش باشن راحت باشه مردتون بعد کم کم حرفاتون رو بهش بزنین .شما زن هستین و به اندازه کافی از نظر ما مردا داری خرد و درایت هستین که بتونین یه سری مسائل رو بینتون حل کنین پس تا جایی که میتونین خودتون مشکل رو حل کنین در مواقع ضروری با شوهر بیان کنین اینجوری بهتر حرفتون رو گوش میده.
خاله قزی بابا آروم تر داداش. :311: من به نوبه خودم از شما مردا که فکر میکنید ما خانمها ملاحظه شما رو نمیکنیم معذرت میخوام.
بابا من خودم خیلی ملاحظه همسرم رو میکنم و اوایل که بلد نبودم چطور زندگیمو مدیریت کنم ولی الان کاملا میدونم همانطور که من خودم
دوست دارم یه وقتهایی واسه خودم باشم اونم این حقو داره و الان خیلی ملاحظه همسرم رو میکنم و خداروشکر اونم راضیه.
ولی مشکلات من برمیگرده به گذشته ام که جاش نیست توضیح بدم که همون گذشته است که همچین ناراحتی رو در من ایجاد میکنه و
میترسم تازه که همسرم رو بدست آوردم و عاشقانه همو دوست داریم:43: دوباره یکی پیدا شه با حرف تو گوشش خوندن اونو ازم دور کنه.
من که به شخصه نگرانم. الان هم با خوندن این تاپیک انگار ترسم چند برابر شد.
- - - Updated - - -
مثلا همسر من هر روز 2 بار به مادرش سر میزنه و الان کاری هم که واسش تو شهر دیگه جور شده شنیدیم اداره اش تا 4شنبه است و
5شنبه ها هم تعطیله. همسر منم یه روز حرف پروند که آره خوبه 5 شنبه عصر میایم و تا جمعه شب شهرستان خودمونیم و بعد دوباره میریم
اونجا. ولی من از همون شب پنج شنبه قراره اینجا بخوابیم ناراحتم. چون همسرم خونه ما به هیچ عنوان واسه خواب نمیاد و منم دوست ندارم
هر هفته برم اونجا بخوابم تا کی؟ واسه همین ازش خواستم 5 شنبه ها رو تو همون شهر واسه خودمون باشیم و جمعه ها صیح زود بیایم و
شبش هم برگردیم. حالا فهمیدید نگرانی من کجاست؟ همسر من خیلی آدم احساسیه و به مادرش هم خیلی وابسته است. چون بی پدر
بزرگ شده. البته من کاملا درکش میکنم ولی به خاطر ضربه هایی که از مادرش هم من و هم خودش تازگی خورده و یک و نیم سال از
بهترین روزای زندگیم رو خراب کرد نگرانم. :315::315: نگران زندگیمم که البته شاید بی مورد باشه و بعدا اصلا همچشن مشکلی پیش نیاد .
ولی خب همیشه گفتن پیشگیری بهتر از درمانه.