با سلام و تشکر از همه دوستان بخاطر پاسخگوییشون که خیلی خوب هست راهنماییشون
همونطور که جویا فرمودند خودش شب بهم زنگ زد و معذرت خواهی کرد و برگشت . فقط نمیدونم چرا بعد از هر بار از آشتی دیگه راجع به شرطاش حرف نمیزنه تا یه دو سه روز. گفته بود دوباره باید بیایید خواستگاری . امروز هم قرار بودم مادرم به مادرش زنگ بزنه و کل حرفاشونو بزنن و کارو یه سره کنن که زودتر عقد کنیم . زنگ زدم مامانم گفتم اگه گفتن حتما باید بیاد فلان جا زندگی کنه تو بگو هر کجا پیشرفت کنه بره زندگی کنه. خلاصه مامانم زنگ زد به مادر دختره و گفت پسر من درسشو ول نمیکنه و بره نوکری مردم رو کنه پس باید تا لیسانس بخونه . اونم قبول کرده بود و گفته بود پس باباش باید براش خونه بگیره مامانمم گفته بود کمکش میکنیم و خرجشم تا موقعی که بره سر کار میدیم و در مورد محل زندگی هم مامانم بهش گفته بود هر کجا پسرم پیشرفت کنه و کارش باشه زندگی میکنه و حرف منم اینه که اگه یه روز نتونست اونجایی که شما میگید زندگی کنه و به بنبست خورد و جایی نداشت که بره بیاد اینجا پیش ما تا دستشو بگیریم. مامان دختره هم گفته بود دخترم بهتون زنگ میزنه . دختره قبلش زنگ زد به من و گفت من الان زنگ میزنم بابات و مامانت و بهشون میگم باشه اگه شکست خوردیم باهاش میام روستا زندگی میکنم . ولی این حرفو میزنم که بابات اینا رضایت به ازدواج بدن و تو باید به من قول بدی هیچوقت منو نبری اونجا.
زنگ زدو حرفا هم زده شد و همه چی جور شد . داشت به من اس میداد که گفت محل زندگی تو به پدر و مادرت چه ربطی داره . منم گفتم نبینم دیگه این حرفو بزنیا گفت میزنم و خلاصه دعوامون شد و من بهش گفتم من میخوام زنم در مقابل حرفام بهم بگه چشم و پشتم باشه اونم گفت من هر کدومشو که خودم قبول داشته باشم میگم چشم و منم بهش گفتم منو زود اعصابم خورد میشه ها اونم گفت من از تو عصبی ترم منم گفتم یه کسی به درد تو میخوره که هر چی بزنی تو سرش صداش در نیاد و تو انگار ضعیف گیر اوردی و بجای اینکه شوهر کنی انگار دار زن میگیری و خیلی احساس بزرگی و عقل و شعورت میشه . اونم گفت حرف زیاد تر از دهنت نزن و از بس احترام بهت گذاشتم هار شدی. منم گفتم دیگه سراغمو نگیر میخوام گوشیمو خاموش کنم اونم گفت اگه واقعا یه ذره مردی تو وجودت هست این کارو کن و دیگه به من زنگ نزن .
خیلی فکرم بیخود درگیره بخدا از بس تو فکرم هر کی قیافه منو میبینه فکر میکنه 28 سالمه . از وقتی هم با این دختره آشنا شدم اعصابم فوق العاده ضعیف شده و دستم خود به خود میلرزه . دختره هم چند مدت پیش گفت من قرص اعصاب استفاده میکنم.
امیدوارم که دیگه اس نده و زنگ نزنه . چون اگر بخوام من پسش بزنم نامردیه چون سه سال به پای من وایساده
- - - Updated - - -
با سلام .
اره شما درست میفرمایید من خیلی اشتباه کردم و همه اشتباهاتمم بر اثر بی فکریم بود.
حزف شما کاملا صحیح هست من راه زندگیمو بد انتخاب کردم دارم به سمتی میرم که شاید 10 درصد هم شانس خوشبختی نداشته باشم . به فکر فردام نبودم .
کاش برگردم به عقب و جبران کنم