هرپسری هدیه دادن رو بلده بهونه های الکی میاورده شغلش هم ک خوب بوده ونیازی به جیب باباجونش نداشته پس میشه نتیجه گرفت طرف ازلحاظ عاطفی مشکل داره وهمچنین از لحاظ پول خرج کردن بیخیال شو سعی کن سرهرموضوعی به دارو پناه نبری خودت و احساستو قوی کن موفق باشی
نمایش نسخه قابل چاپ
هرپسری هدیه دادن رو بلده بهونه های الکی میاورده شغلش هم ک خوب بوده ونیازی به جیب باباجونش نداشته پس میشه نتیجه گرفت طرف ازلحاظ عاطفی مشکل داره وهمچنین از لحاظ پول خرج کردن بیخیال شو سعی کن سرهرموضوعی به دارو پناه نبری خودت و احساستو قوی کن موفق باشی
lonely flower جان سلام
تایپیک رو خوندم همشو
جالبس اینجاست نمیدونم
منم پسرم ولی واسه من برعکس بود
خیلی از خانم ها فک کنم تا اینجا بیشتر نگران این میشن که مثلا پسر سرکارشون نزاره و این حرفا ، واسه من ، من نگران بودم که نکنه دختره سر کارم بزاره ، هیچی هم براش کم نزاشته بودم از هر نظر چه مادی و چه معنوی
فقط مادرم و خواهرم در جریان بودن ، ولی از طرف دختر فقط خواهرش در جریان بود
خیلی اصرار داشتم که مادرت هم در جریان بزار ، من قصدم ازدواج هست و جدی هستم ، اگه دنبال بازی گوشی بودم که نیستم و نهوقتشو دارم نه حوصلشو ، نمیومدم سراغ تو
جالبش این بود مثل پسرای دیگه نه میرفتم ولگردی نه هوس بازی و . . .
مثل مرد کار میکردم چون تصمیم جدی بود
ولی نبود دیگه نفهمید ذاتش خراب بود
به غیرتم گیر میداد که چرا بهم گیر میدیو و اعتماد نداری
اگه میخواستم باهاش باشم باید غیرتم رو میزاشتم کنار
از جون خودمم بیشتر دوسش داشتم
10 بار تموم کردیم از طرف اون یه عالمه بهونه اورد
بازم اون برگشت و من دوسش داشتم و قبول کردم
الانم اینه که بعضیا ذاتشون خرابه درست بشو نیستن
اینم از این بود 4 بار استخاره کردم 3 بارش بد اومد نهی اومد یه بار فقط خوب اومد
گذاشتم کنار این رابطه رو رابطه ای که 10 ماه ادامه داشت تو این 10 ماه هم به خودم این اجازه رو ندادم بخوام ازش حتی سر زونی ازش سواستفاده کنم
حکمت یا قسمت ، خواست خدا اینبود تموم بشه
خدارو شکر میگم
بعضی ها هم ارزش ندارن بیخودی وقت تلف نکنیم بهتره
سلام عزیزم
منم مشکل شما رو دارم با این تفاوت که من خودم شاغلم و کوچکترین توقعی از همسرم نداشته و ندارم شاید تنها دلیلی که باعث شده ما از هم جدا نشیم هم همین بوده
ایشون تا الان برای من به قول شما کادو نخردین... گل هدیه ندادن... چیزی هم اعم از لباس و کفش و ... بخان بخرند کلی با حسابگری پیش میرن و بعدش و قبلش هم انقده اونو بهم میگه که خودم از خریدش پشیمون میشم و میگم کاش پول اینم خودم میدادم...بازم خوبه که نامزدت میخاسته عروسی بگیره حتی محقر و ساده بازم کلی می ارزه
خلاصه اینکه ما خانومها اگه در مقابل خساست سکوت کنیم بقیه "به به" و "چه چه" میکنن و شوهرتم میگه خدا رو شکر چه خانوم بسازی دارم و اگه اعتراض کنیم متهم میشیم به پول دوستی... واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنیم!!!!! اصلا غصه نخور عزیزم... اصلا فکر نکن این فقط شمایی که این مشکل رو داره ،بازم خدا رو شکر که زود متوجه شدی انشالا که همه چی درست میشه
برات آرزوی موفقیت و خوشبختی دارم:43:
والا چی بگم، منم مقصرم که تو این مدت می دیدم این همه ایرادشو، ولی باز خودمو گول می زدم که دوسم داره! الکی فقط وقت و احساس و انرژیمو تلف کردم، اون الان ( با توجه به شناختی که ازش دارم) ککشم نمیگزه! بازم خدا رو شکر، الان سخته این شرایط، عذاب آوره ولی همون بهتر که کل زندگیمون واسه همچین آدمایی هرز نره.
درود
من یکی هرچی میخونم چیزی متوجه نمیشم شما الان اومدین مشکلتون رو مطرح کنین چی بشه؟دنبال چی هستین؟
دوستان خواهشا جواب میدین مشکلی نیست ولی اینجا رو با سایت درودل اشتباه گرفتین یکم همه اومدن دارن درد و دل میکنن ماشالله توی این مملکت یه داستان باحال داریم بخدا کافیه توی یه جمعی بگی من مثل بی پولم یا این مشکل رو دارم یا بدبختم دیگه شروع میشه کل جمع شروع میکنن به داستان بدبختی و بی پولی و مشکلاتشون گفتن :311: جالبیش اینه تمومی هم نداره
فکر کنم شما بیش از اندازه بهشون وابسته شده بودین این توی ازدواج های بعدیتونم مشکل ایجاد میکنه
از منظر دیگه ای میگم در مورد خرید و گل و هدیه شاید جالب باشه براتون ولی هستن آقایونی که واقعا اینکارارو بلد نیستن یا اگرم بلد باشن انجام نمیدن مغرورا
در مورد مهریه 110 تا بنظرم خیلی خوبه کمتر دختری اینقدر مهریه میزاره جدیدا ولی فکر کنم برععکس نوشته هاتون شاید برداشت من غلط باشه ولی تا جایی که من متوجه شدم مشکلتون مادی بوده خوب در حد توانش اینقدر بوده که رفته داروخانه دامپزشکی زده قرار هم نیست هرشغلی از همون اول درآمدش خوب باشه.
فکر کنم با اینو نوشتتتون برداشت من اینه که شما اصلا ایشون رو بعنوان شوهرتون قبولش نکردین قرار نیست دیگران اونجوری که ما میخوایم باشن و طبق میل ما.هر انسانی واسه خودش شخصیت و اخلاق و عاداتی داره که از بچگی باهاش بوده ما ازدواج میکنیم که تکمیل بشیم نه اینکه همدیگه رو اونجور یکه دوس داریم تغییر بدیم نوششتون رو دوباره بخونین
(( دامپزشک بود، همزمان به خواستگاریش داروخونه باز کرده بود که اصلا هم تو اون مدت کارش نگرفت. چون آدم اهل ریسک کردن نبود رفت دنبال داروخونه، وگرنه می تونست کارهای تولیدی مربوط به رشتش انجام بده، از تنبلی دنبال اسون ترین راه بود و به کمترین درآمد هم قانع بود.
ماشین نداشت، رانندگی بلد بود ولی می ترسید! چیزی که معمولا فکر می کنم واسه پسرا عکسش صادقه! اگه من اصرار نمی کردم معتقد بود ماشینم نباید داشته باشیم! قرار بود بخره، ولی هی میگفت هر وقت بابام بخره، واسه خودشونم تصمیم گرفتن که ماشین فقط باید 206 باشه! کلا در هیچ جایی نظرمو نپرسید] هرچی مامان باباش می گفتن فقط به اونا بله چشم می گفت، به من که می رسید فقط می گفت نه نه نه!
لباس و سرو وضعش خوب بود، معمولی رو به خوب، واسه خودشم خرج نمی کرد.
کلا انتظار داشت هیچ چیز مادی ازش نخوام.))
شما میشه دقیقا بگین الان دنبال چی هستین ؟اینکه بگین طرفتون مشکل داشته و شما بی تقصیر بودن؟اینکه همش به حرف خانوادش بوده؟اینکه بی اراده بوده؟ اگه دنبال اینچیزایی باید بگم اشتباه اومدی اینجا از این خبرا نیستش :81:
ایندفعه که گذشت ولی توی همین تالار بچخ و یکم مطالعه کن برات خیلی خوبه تجربه های خوبی بدست میاری.فعلا بنظرم نیاز داری به بازسازی خودت بجای اینکه بشینی غم و غصه بخوری هم بگی کی مقصر بودش برو دنبال علایقت که قبلا داشتی کارایی که دوس داشتی انجام بدی :72:
سلام عزيزم
من هنوز بعد دو ماه سختمه با اينكه چند ماه اخرقبل جداييمون ديگه برام سخت بود اما عادت بيش از حدم باعث ناراحتيم بود
تو اين دو ماه اوايل عصبى بودمو از جدايي نااراحت نبودم بلكه تو شوك يه دفعه اى بودم كه چرا يه دفعه اينكرارو كرد
تا اين حد عصبى بودم كه جواب تكس هاشم ندادم
بعد كم كم دلم اروم شد و ديدم وابستش از دوريش ناراحت ،منى كه عاشقش نبودم غمگين ،اون كه عاشقم بود چهجوره
اما با بيرون رفتن با درس خوندن سعى در فراموشى كردم
حتى گاهى اينقدر غمگين بودم كه خواستم تلافى رفتنش و بكنم و با همكلاسى هاى پسرم رفتم ديسكو ولى اونجا فهميدم ادمى نيستم كه بهخوام باز به كسى اعتماد كنم و اونجا همه فهميدن و بهم پيشنهاد دادن باهاش حرف بزنم ولى اينقدر رفتنشو توهين به خودم ميدونم كه جوابشو ندادم چه برسه به زنگ زدن
و اون ميدونم ديگه مرد زندگىم نيست واسه همين هر بار مياد تو ذهنم ميگم رفت و رفت
ولى رفته اما از ذهنم نرفته و ميدونم نميره چون اون منو از دورانه دخترونگى در اورد اما يادشو تو خاطرات تلخم دفع ميكنم و بر نميگردم چون طاقت ندارم و ميدونم زندگىمون درست نميشه و اون عوض نميشه
اما گلم اون اذزش اينقدر عصبى شدن و قرص خوردن و نداره تو ارزشت خيلى بيشتر پس فراموشش كن و سراغ قرصم نرو توام سعى كن بين خاطرات تلخت دفنش كنى و درسى بشه تو انتخاب بعديت
ببخش كه پر حرفى كرد اميدوارم زوتر به روال عادى و شاد زندگى بر گردى:72:
دوست عزیز، اینجا اومدم واسه رسیدن به آرامش، مسلما خیلی بهم کمک میشه وقتی نظرات مختلفو می بینم و ذهنم بازتر می شه. حالا شما می خوای اسمشو بذار واسه درد دل کردن اومدم یا هر چیز دیگه. واسه کسی که مزاحمت درست نکردم که! میگی اشتباه اومدی!
- - - Updated - - -
ممنونم ازتون، ایشا الله اوضاع شما هم بهتر بشه،چون ازدواج کردین وضع شما فرق می کنه.