جهت تكميل شدن حرفام ديشب همسرم ساعت٣:٣٠ صبح اومدش و منم تا اون موقع شب به دليل اينكه تنهايي ميترسم بخوابم بيدار بودم
وصبح هم طبق روال هر روز چون بايد دخترمو بفرستم مدرسه ساعت ٦:٣٠ بيدار شدم و سردرد شديدي گرفتم:47:
نمایش نسخه قابل چاپ
جهت تكميل شدن حرفام ديشب همسرم ساعت٣:٣٠ صبح اومدش و منم تا اون موقع شب به دليل اينكه تنهايي ميترسم بخوابم بيدار بودم
وصبح هم طبق روال هر روز چون بايد دخترمو بفرستم مدرسه ساعت ٦:٣٠ بيدار شدم و سردرد شديدي گرفتم:47:
امکانش نیست نزدیک مادرشوهرت زندگی کنید؟
دو طبقه جدا در یک ساختمان؟
شما دیگه کمتر می ترسی، شوهرتون هم هر وقت مایل باشه راحت به مادرش سر می زنه.
البته ممکنه بقیه خواهر برادرها در این حالت یواش یواش بکشند کنار و به هوای این که شما اونجا هستید، همه کارهای مادرشون بیفته گردن شما.
ایشون مسن هستند و ممکنه سکته یا بیماری ای باعث بشه ناتوان بشن و کارهای زیادی داشته باشند، این را هم در نظر بگیرید که با رفتن به اونجا ممکنه مسئولیتهای زیادی بعهده شما گذاشته بشه.
اما اگر از خواهر برادر همسرتون مطمئن هستید که سو استفاده نمی کنند یا در صورت نیاز برای مادرشون پرستار می گیرند و همه وظایف به شما محول نمی شه، می تونید برید نزدیکشون.
شما یک مادر 75 ساله را نمی تونید تغییر بدید یا دائم بگید اون چطور نمی فهمه یا چرا فلان کرد.
اون خانم را کلا بی خیال بشید.
ببینید چه راهی به نظرتون می رسه که خودتون انجام بدید تا کمتر اذیت بشید.
در این شرایطی که شما می گید، بهتره که با هم پیش مادرشوهرتون بمونید، برای دخترتون هم توضیح بدین که اقتضای سنی مادربزرگش به این صورت هست و نباید دلخور باشه و باید دوستش داشته باشه. و بهش بگین که شما چون یک خانواده هستین باید در کنار هم بمونید و هوای همدیگه رو داشته باشید.
می تونید به همسرتون هم بگید که چون دخترتون به وجود پدرش نیاز داره تصمیم دارید که همه با هم اونجا برید، اینطوری به همسرتون یادآوری می کنید که هم اونقدر که در قبال مادرش مسئولیت داره، در قبال دخترش هم مسئولیت داره و باید حواسش بهش باشه.
خانم مهربان.شاید این صحبت من مقداری برای شما غیرمنتظره باشه.ولی پستهای شما،درج تاریخ دقیق رویدادها،درج ساعتها،به احتمال زیاد نشان ازوسواس فکری شما وفکرکردن بیش ازحدبه مسائل داره. البته این نشانگراین نیست که اعتراض شماکاملانابجاباشه.اول خودت باید به یه دیدگاه منصفانه برسی بعدش بتونی همه ی اعضا خانوار روقانع کنی که بطورمساوی برنامه ریزی کنن کنارمادرشون باشن.اگه فعلا چنین اقناع سازی درتوان شما نیست.بهتون پیشنهادمیکنم حساسیتتون روازموضوع بردارید.میتونی به شوهرت فقط اینو بگی که دیشب ازترس خوابت نبرده وصبح سردردگرفتی.قانع کردن شوهرت اول بایدبادرک احساس او همراه باشه بهش بگی که احساس دلسوزیت قابل درک واحترام هست اما برنامه ریزی کن که منصفانه کنارماهم باشی،اگه توی برنامه ریزی نیازبه کمک من هست حاضرم کمک کنم هم رسیدگی به مادرت روبتونی انجام بدی هم خونه ی خودت.اگه موفق به قانع سازی شدی فبها المراد موفق نشدی کامل حساسیتت روبرداروبیخیال موضوع شو.