ممنون شيداي عزيز شايد ان قدر از شنيدن اين حرفا توسط همسرم و عدم پذيرش اون خسته و عصباني شدم كه با بيانش توسط شما از كوره به در رفتم و خواستم تلافيش را سر شما در بيارم .:54:البته فكر مي كنم بيان جزئيات براي درك موقعيت من لازم باشه. من به اين جمله بسيار اعتقاد دارم كه كساني كه گذشته خود را بياد نمي اوردند محكوم به تكرار ان هستند .هر چند اينده قابل پيش بيني نيست .ولي از نظر من اين قضيه كاملا شخصيه و كسي اجازه كنكاش در اون را نداره . قطعا شما هم به كسي اجازه نمي دهيد در خاطرات گذشته تان پرسه بزند و ريز و بم عملكرد شما را بخواهد بداند .چون گاهي حتي خود من هم علت انجام بعضي رفتارها در گذشته ام را نمي دانم چه برسد به اينكه بخواهم براي كس ديگري توجيه منطقي بياورم و اين يعني نقش بازي كردن ( شايد من دارم چوب همين را مي خورم كه بازيگري بلد نيستم )همسرم خودش خواست اول تنها برود البته روانشناس هم خواسته چند جلسه اول تنها بيايد تا با او بيشتر اشنا شود . تا بحال چهار بار پيش دكتر رفته و در همين هفته نيز باز وقت مشاوره داره ،و مشاور هنوز هم مي خواد با خودش بيشتر اشنا بشه .