-
مرسی دوستان خوبم
ببخشید من زود به زود نمیتونم بیام چون فقط عصرها وقت آزاد دارم و زیادم آشنایی ندارم با اینجا...همیشه میخوندم اینجارو ولی عضو نبودم ...
راجب کامنت "ستیلا "
توی متن هم گفتم مدت دو هفته ازش دور بودم ولی نتیجه ای برام نداشت..به سمتش برگشتم بدون اینکه با خودم کنار اومده باشم و نتونستم جای خالیشو تحمل کنم...فکر نکنم امتحان دوباره ش فایده ای داشته باشه ...یا باید بمونم یا برم به صورت قطعی...و این دوراهی خیلی وحشتناکیه برای من
متاسفانه من آدمی هستم که خیلی به گذشته فکر میکنم و خاطرات همیشه برام زنده هستن
اگر به این دلیل ازش جدا بشم و بعدها با کس دیگه ای ازدواج کنم و اون آدم وِیژگیهای دوست داشتنی که توی این دیدم را نداشته باشه همش مقایسشون میکنم و خیلی خیلی احتمالش هست که پشیمان بشم که چرا بهش جواب منفی دادم و اینطوری زندگیم جهنم میشه
نمیتونم احساسمو کنار بزارم چون توش رخنه کرده با این سادگی نیست
و اما"asemane abi 222
با حرفهای شما موافقم خودمم میدونم رفتارم عادی نیست وگرنه اسم وسواس فکری نمیذاشتم روش...راجب توبه هم نظر خانم شیدا را دارم بخاطر اون ازش پرسیدم توبه کرده یا نه چون از نظر من اصلا پذیرفته نیس کسی تا عقد نکرده بخواد همچین روابطی برقرار کنه و از نظر من خوشایند نیست..حتی نمیدونم شاید اگر این موضوع را عنوان نمیکرد من اینقد دیگه حساس نمیشدم اگر شروعش بعد عقدش میبود پذیرشش برا من راحتتر بود...از نظر من آدم باید بتونه خودنکهدار باشه...البته از نظر خودش کار خلافی مرتکب نشده میگفت اون زنش بوده و هیچ کار خلافی مرتکب نشه صرفا جاری شدن یه صیغه مهم نیست مهم اینه که از نظر دل و احساس به کسی تعهد بدی و احساس زن و شوهر بودن داشته باشی...منم اونموقع اونو زن خودم میدونستم
راجب خواستگار بعدی هم من به اصرار خواهرم رفتم دیدمش...اول به خواهرم گفتم من به "میم" احساس تعهد دارم نمیتونم برم اینکارو بکنم نامردیه...ولی گفت حالا تو بیا ببینیش ضرر نداره اگر نبینی بعدها ممکنه پشیمان بشی چرا نرفتی ببینش...خواستگار دوم هم از همه لحاظ شرایط استیبلی داشت برخلاف "میم" ولی خب از ظاهرو حس و حالش خوشم نیومد...از نظرم خیلی سطح انرژیش پائین بود حس کردم فقط به اصرار خانوادش اومده نشسته حرف بزنه!
دوباره که زنگ زدن ردشون کردم
بعد از رد کردن اون احساسم خیلی بهتر شد به "میم" ولی هرچقدر احساس علاقم قویتر میشه اون افکار ناخواسته مزخرف هم شدیدتر میشه و بهو باعث میشه بهش سرد بشم و مودم بیاد پائین و اونم خیلی خوب متوجه میشه میگه حس میکنم الان دوسم نداری...یه کم دوسم داشته باش
اون این بی انگیزگی منو به این نسبت میده که من آدم مالی هستم وخیلی به پول و این چیزا اهمیت میدم...اوندفعه که باش بهم ردم اخرش گفت انشالا یه دکتر پولداری گیرت بیاد!!!!
همش حس میکنه چون وضعیت مالیش خیلی عالی نیست من بهش سردم
بهم میگه تو منو قبول نداری باور نداری...
نمیدونه من از جای دیگه داغون شدم و به هیچکس هم نمیتونم چیزی راجبش بگم چون خیلی شخصیه این قضیه
من خیلی آدم سکرتی هستم از این قضیه هم فقط خواهرم اطلاع داره بقیه خانواده خبر ندارن..خواهرمم در همین حد که عقد بوده میدونه بیشتر نمیدونه
"میم" بهم میگه لازم نیس اونا همه چیزو بدونن این مهم اینه که خودت باش کنار بیاد این قضیه خصوصیه...
اصرار هم داره زودتر قضیه را رسمی کنیم تا رفت و امدمون راحتتر بشه...ولی من هنوز هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم ...همینجوری گیرش دادم
از طرفی هم اون از من صمیمیت بیشتر میخاد...حدود دو ماه از رابطه میگذشت با دلخوری گفت تو چقدر غریبی میکنی با من حس میکنم با همکارم اومدم بیرون!...واسه دست دادن هم خودم اصلا دلم نمیخواست ولی واسه اینکه اون کمی آروم بشه اینکارو کردم..بهشم گفتم فقط در این حد انتظار داشته
و اما راجب تحقیق آخه من برم از کی بپرسم!!! واقعا نمیدونم...
asemane abi یعنی به نظرت من ترکش کنم برا همیشه بهتره؟؟؟ دلیلشو چی بگم بهش؟؟؟ ولی خیلی سخته :((((
- - - Updated - - -
خودتونو بزارین جای من
:302:
چیکار کنم خدا :47:
-
ببین دکتر شیوا عزیز شما یا میپذیری همسرت قبلا یکبار عقد کرده جدا شده یا راحت بهش میگی نمیتونم با این قضیه کنار بیام،شما داری هم خودتو اذیت میکنی هم اون آقارو.اگه احساس
میکنی خصوصیات خوبی داره پس یه مشاوره برید و جریان گذشته اش رو بذارید کنار،تحقیق کن ولی مستقیم بری اون دختر رو پیدا کنی شان خودت پایین میاد،ببین عزیزم مبنای یه زندگی
اعتماده اگه تونست اعتمادت رو جلب کنه دیگه نباید هی دامن بزنی در گذشته چیکار کرده چیکار نکرده،من میگم طبق نظر آقا خانواده رو در جریان بذار،و حتما مشاوره برید باهم بعد تصمیم
نهایی بگیر.ولی اگه خواستی ترکش کنی دوباره برنگرد بذار اونم زندگی کنه،اگه هم خواستی بمونی باید بپذیریش به طور کامل همونطوری که هست.راستی اکثر آقایون طرز فکرشون اینه
خانوما دنبال پولن پس زیاد ناراحت نشو از این حرفش به مرور متوجه میشه فرق داری،البته شاید عصبی بوده گفته.
موفق باشی
-
نمیدونم درمورد"سرمایه گزاری روانی"شنیدی یانه.این یه مبحثی هست درحوزه روانشناسی اجتماعی.خب حالایعنی چی؟بایه مثال ازهمون کتاب مرجع توضیح میدم.مشتری میره کمپانی یا بنگاه برای خریدماشین.شاگردیاکارمند اونجا میگه،که این ماشین جزو بهترین ماشینها درسری خودش هست.
کم مصرف،موتوروشاسی اینجور،و به نسبت قیمت واقعی واقعا به صرفه هست،وحدود ۳۰درصد ازقیمت واقعی پایینتره.اینجا آب از دهن مشتری سرازیرمیشه.
شاگردمیگه اجازه بدید برم فرم خریدرواز ریئس بگیرم.شما(مشتری)دراین حین کف دودستت رواز ذوق بهم می مالی باخودت تصورمیکنی سوارماشین شدی ورفتی دم خونه همسروبچه هاهم باخوشحالی دارن ماشینو برانداز میکنن.احتمالا یه برنامه مسافرت هم توهمین لحظات چیدی.(الان سرمایه گزاری روانی اتفاق افتاده)
خب شاگردیاکارمند بعدازمدتی مکث ازاتاق رئیس میادبیرون به شما میگه متأسفم بایدنکته ی جدیدی روبهتون بگم.امروزبه ما اطلاع رسیده که قیمت این ماشینابدلیل گرون شدن قطعات یاتغییراتی دربازاربورس شده اینقدر.
متأسفانه مابدون خبر داشتن ازاین چند ماشین رو فروختیم وضررهم کردیم.اگه قبلابا احتساب ۳۰درصد تخفیف به شماگفته ۱۰۰۰دلار الان میگه ۱۲۰۰دلار.
شما سرمایه گزاری روانی کردی تجدیدنظربرات سخته کمی کلافه وعصبی میشی.امابه احتمال زیادقبول میکنی پس درحقیقت نه تنها تخفیف رو نمیگیری یه چیزی هم اضافه میزاری روی قیمت اصلی!
به این میگن اثر"سرمایه گزاری روانی".
بعضی مردم با این شگرد دیگران رو سوق میدن به اون تصمیمی که مدنظر خودشون هست حالایا اسم علمیش رو میدونن یانه.
آیا اگه ازاول میدونستی کسی که واست کامنت گذاشته چهارسال عقد بوده وطلاق گرفته حاضربه ادامه میشدی؟دخترخوب آشنایی اینترنتی ومجازی بوده ،بعداینجور مساله ای هم ازگذشته ی فرد رو شده بازم تردید داری؟مطمئن باش یه آدم میزون وبهنجار ازاول این پنهانکاری وبعدش دروغ رو انجام نمیده این سرنخ عدم قیدوبند ووفای او وعدم صحت حرفاش درچند مسأله اساسی دیگه هم هست.
-
دکتر شیوای عزیز
سرنخ های شکست در زندگی مشترک با این آقا از هم اکنون پیداست . از نظر معیارهای اخلاقی و اعتقادی و حساسیت های فردی با هم هم خوانی ندارید . دروغ برای شما تابو هست اما برای ایشون منفعت اولویت دارد تا اخلاق ، لذا جایی که پای منفعت در میان باشد دروغ هم می گوید ... آیا شما می پسندی ؟
در موقعیت منفعت احساسی و جنسی باز هم تابع منفعت هستند .... یعنی وقتی احساساتش و میل جنسی اش او را به سوی گرفتن دستان شما می کشاند در مقابل مخالفت شما به جای عذر خواهی و عدم تکرار و خویشتن داری ، گله مندی به خرج داده و به گونه ای شما را فریب می دهد و دعوت به صمیمت بیشتر می کند ( صمیمت خلاف روند درست برای شناخت در جهت ازدواج و عاملی اساسی در تحریف شناخا هست ). خوشبینانه اش هم این است که ایشان مشکلات شناختی و نگرشی دارد که باز هم مسئله ساز هست .
در شما هم تعارضهایی وجود دارد ، این نوع رابطه و این مقدار درگیر شدن با معیار اعتقادی شما اگر اصیل باشد در تعارض هست ، ارتباط عاطفی ، دست دادن و اجازه ابراز احساسات عاطفی به یک نامحرم دادن آیا از نظر شما با توجه به معیارهایتان بی اشکال هست ؟ یا اشکال می بینید اما جرأت ورزی ندارید ؟
راه آشنا شدن شما هم راهی پر فریب و متزلزل هست .
احتمال قوی می گوید شما برای وی موقعیتی از نظر امتیازات مناسب به حساب می آیید و لذا سعی دارد به دستتان بیاورد و از عواطف استفاده می کند که اگر اینطور باشد ، سوء استفاده به نفع خود را نیز به سرنخ های دیگر اضافه کنید .
از او بخواهید شماره همسر مطلقه اش را به شما بدهد تا با او ملاقاتی داشته باشید و واکنشش را بسنجید ، اگر عصبانی و ناراحت شد و گله مندی داشت و نپذیرفت پس بدانید مسائل مهمتری که ضرورت دارد شما بدانید از شما پنهان می شود نه فقط در رابطه با این دختر ، بلکه کلاً در خصوص خودش و زندگیش و در یک کلام عدم صداقت و روراستی را ببینید .
بهتره دقیق شوید چون بیشتر از سرنخ هایی که ما می بینیم شما خواهید دید که از چشمتان دور مانده است .
شما نیاز دارید قبل از اقدام به ازدواج با هرکسی ، به کمک یک مشاور شناخت بیشتری در خصوص روحیات و تعارضها و حساسیتهای خود بیابید و باز هم به کمک مشاور بسنجید که چطور شخصیتی و با چه ویزگیهایی متناسب با شماست و در میان خواستگارنانتان این شخصیت را بشناسی و امتخاب کنی
-
سلام عزیزم
اگه هیچ وقت نتونستی با گذشتش کنار بیای و فراموش کنی هیچ وقت هیچ وقت وارد رابطه جدی تر (منظورم ازدواج هست) نشو . که یک عمر رو هم به خودت تلخ میکنی هم به اون.هر چقدرم که وابسته شده باشی میدونم سخته اما زندگی کردن با اون روشی که در پیش گرفتی سخت تره عزیزم
-
سلام مجدد
با تشکر از نظرات مفید فرشته مهربان و امین
بله ارتباط اینترنتی همیش جای شک داره...ولی خب الان خیلی فراگیر شده...ایشون گفت چهره توی عکس دوست داشته و یه معصومیت خاصی دیده !!!! و درخواست دوستی زده
و اما راجب نظرات فرشته مهربان دقیقا خودمم همین افکار را دارم..از نشر خودم اگر واقعا اون برا من ارزش قایل میشد مجبورم نمیکرد در نهایت مجبور بشم قبول کنم وبهش دست بدم میتونست به خواست من احترام بذاره ..بهش گفتم من اصول خاصی خاصی دارم ولی خب
منم چون دوستش داشتم گفتم شاید من دیگه خیلی دارم سفت میگیرم و حالا یه دست دادن چیزی ازم کم نمیکنه ولی واقعا عذاب وجدان گرفتم بعد اینکار و کلی بعدش گریه کردم ولی بخاطر اون کوتاه اومدم
در مورد عقایدی ایشون نماز نمیخونه علتشم میگه تبلی...روزه هم میگه میگرفته قبلا الان تو تابستون بخاطر کارش خیلی سختش بوده....ولی بعضی وقتا میگم بش بخون هیچی جوابمو نمیده
ایشون صمیمیت بیشتر میخواد میگه حس میکنه هیچ پیشرفتی توی رابطمون نیست سر یه نقطه وایساده و اون حس خوبی نداره و کم کم باعث میشه از هم سرد بشیم نباید زیاد تو این وضع نگهش داریم
عقاید خاصی هم داره در مورد بحث خیانت خیلی حساسه...خیلی...از همون اولم ازم خواست هیچوقت بهش خیانت نکنم
خودشو
آدم غیرتی هم معرفی میکنه میگه اصلا ارتباط با جنس مخالف را فقط در حد حرفهای کاری قبول داره و خودش اینطور بوده...این عقیده را نخاطر عقاید دینی بلکه بخاطر علل اجتماعی داره..از منم میخاد همینطور باشم و با جنس مخالف مثلا همکار و اینا فقط در حد کار صحبت کنم و هیچ چیز دیگه نباشه
مثلا یه بار براش تعریف کردم یکی از همکارای آقام توی خیابون برام بوق زده که سوار ماشینش بشم منو برشونه اونقدر بدش اومد که نگو!!!
میگفت هیچوقت به مردها اعتماد نکن من جنس خودمونو بهتر میشناسم!!! خیلی حساسه
البته منم حساس شدم بهش رفتم همه کامتهای زیر پستهاشو خوندم یه دختری زیر یکی از عکساش نظر داده بود...رفتم پروفایلشو دیدم دیدم اصلا خوب نبود ....سایتهای انچنانی را لایک کرده بود...
الانم توی لیست افراد آشنای تانگو اسم یه دختری دیدم به اسم عاطفه جوجو!...که این آقا هم جزو لیستش بود..یعنی توی کانتکت لیست هم هستن....دوتا عکس گذاشته 40-50 نفر لایکش کردن...میخوام بپرسم ازش این کیه..تو که میگی تو لیست موبایلت همش اسم پسرهاست!
راجب همسر قبلیش هم قبلا گفتم اگر بخوام ببینمش چه میکنی گفت برو ببینش ولی مطمئن باش فقط بهت فحش میده!!!
ولی الانم به حرف شما گوش میدم دوباره ازش میخوام ببینم چه میگه
عجب گیری افتادمم ها :((((((
-
هرچه از او می فهمی را بهش نگو و موضع نگیر فقط به عنوان اطلاعات جمع آوری کن .
با اطلاعات اخیرت باید بگم شما حتماً در زندگی با هم مشکل پیدا می کنید ، نمونه سرنخ های دیگر حکایت از فاصله فرهنگی و عقیدتی عمیق دارد .
رویه ایشون برخلاف ادعای او هست ... اگر ارتباط با جنس مخالف را اشکال می بیند خودش که همین کار را دارد می کند ، مگر خودش غیر از مردای دیگر است ؟ اگر تصور می کند او فرق دارد یا هدف ازدواج را بهانه می آورد بقیه هم همینطور هستند ، وقتی کسی این روابط را منفی می داند خودش را استثناء نمی کند . قبلاض هم سابقه داشته و دختری که جز ء شاگرداش بوده را به دوستی دعوت کرده و بنا به حرفهاش که به شما گفته ، این اون دختر بوده که اصرار داشته ازدواج کنند یعنی ایشون مراوده دوستی را مد نظر داشته .
دعوت به صمیمت و خرج کردن عواطف بیشتر که مربوط به رابطه دو همسر هست نه دو نفر که قصد شناخت برای ازدواج دارند خطا هست و میل ایشان به ارضاء تمایلات غریزی و محور بودن منفعت شخصی را نشان می دهد اتفاقاً باید از احساسی شدن و صمیمیت پرهیز کنند تا شناختشان تحت تأثیر احساسات عاطفی و جنسی به خطا نرود . اگر شما به او زمینه می دادید و با او راحت برخورد می کردید گام بعدی از شما طلب بوسه می کرد و ..... و باید بدانید که درست تصور می کنید که همینها را با اون دختر هم داشته و چه بسا رابطه جنسی پیش از ازدواج و حتی ازاله بکارت او را هم داشته که مجبور به ازدواج با او کرده باشدش و .... لذا شما همه این احتمالات را باید بدهید و ببینید آیا می پذیرید یا خیر و تصمیم بگیرید .
لینک زیر را هم مطالعه کن :
http://www.hamdardi.net/thread-22541.html#post257982
در هر صورت نظر کارشناسی ما این است که سرنخ های شکست در زندگی برای ازدواج شما هست . بهتره رابطه دوستانه را قطع کنید و به بررسی بپردازدید اگر به این نتیجه رسیدی که در هر صورت او را خواهان هستی و علیرغم این نشانه ها نمی توانی از او بگذری ، بخواهید که رسماً وارد شود و بقیه مسیر شناخت را با خواستگاری طی کنید و حتماً حضوراً نزد مشاور بروید و معیارهای خود را در نظر گرفته و بخواهید که مشاور در خصوص تشخیص میزان تناسب شما با هم و درصد احتمال تفاهم در زندگی و ازدواج موفق داشتن و مشکلاتی که در زندگی با او پیش رو دارید ، شما را یاری کند تا با چشم باز تصمیم بگیرید و بعداز ازدواج دچار پشیمانی نشوید که نمی دونستید این مسائل پیش میاد و الا ازدواج نمی کردید .
موفق باشید
-
مرسی از راهنمائیتون
متاسفانه من دیشب چون خیلی اعصابم ریخته بود بهم بهش گفتم...عکسی از صفحه تانگو گرفتم و براش ارسال کردم و بهش گفتم این کیه
گفتش که اصلا اینو نمیشناسه!!!! اینارو من جور کردم! نمیدونه کیه...گفتم چجور نمیدونی این آدم شماره موبایل تورو داشته که الان اسمش توی لیست من هست...هر چی گفتم زد زیرش گفت به روح پدرم قسم میخورم که این آدم جزو کانتکت لیستش نبوده و نیست و نمیدونه شمارشو از کجا آورده شاید خطای نر افزار باشه...
و بسیار بهش برخورد و گفت من بهش تهمت زدم که به دخترا شماره داده...و خیلی بهش برخورده که من بهش شک کردم و بهش ...این چیزی که من بهش نسبت دادم اصلا شایسته خانواده اون نیست همه سر اسمش قسم میخورن...
و گفت آخه تو چجوری اینو پیدا کردی!!! وقتی براش توضیح دادم و گفتم این چیزی که تو برام توی موبایل نسب کردی همش مفسده است چیز خوب از توش در نمیاد
اصرار داشت که با من مکالمه تصویری داشته باشه و بخاطر همین این نرم افزارو نصب کرد ولی من هیچوقت قبول نکردم فقط از مسیجش استفاده کردم
و درجا بعد گفتن مضراتش و اینکه فهمید لیست همه دوستاشو من میبینم تانگوشو مثلا پاک کرد و به منم گفت پاکش کنم چئن باعث شک میشه
خلاصه حرفمون کشید به همسر قبلیش..ازش خواستم شمارشو بده برم باهاش حرف بزنم...ولی گفت هرگز حاضر نیست اینکارو بکنه
گفتم چرا این حق منه
گفت نه من صلاح نمیدونم
ازش دلیل خواستم گفتم حتما چیزی هست که میترسی رو بشه
گفت نه من از چیزی ترس ندارم و چیزی هم برا از دست دادن ندارم دلیلم اینه که نمیخوام اسم من دوباهر توی ذهن اون دختر بیاد و پاش توی زندگیم باز بشه من کامل فراموشش کردم..ممکنه با اینکار دوباره خودشو بندازه توی زندگیش ممکنه تو بری و منو بزاری با مشکلات و گرفتاریهایی که با اوندوباره پیدا میکنم....دیگه هیچوقت نمیخوام حتی اسمم برای ثانیه ای بیاد تو ذهنش
علت اختلافشون اینطور بیان کرد که دختری بوده که همش دنبال قر وفر بوده ...یه بار خواسته بره عروسی یه دامن 10 سانتی پوشیده و این خیلی ناراحت شده...طرز پوششو نمیپسندیده...دختری بوده که پرخاشگر بوده...یه بار سابقه خودکشی داشته ( اینطور دلیلشو بیان کرد که دختره مخالف درس خوندنش بود.....بعد کشمکشهای بسیار یه بار که این داشته در س میخونده زنگ زده جیغ و داد که حق نداری درس بخونی اگر بخونی میره خودشو میکشه..اینم گفته به جهنم برو خودتو بکش...و روز بعد دختره یه تعداد قرص میخوره و به صورت نمایشی خودکشی میکنه!)
همشم دعوا داشتن چندین بار مختلف با اون ناخنای بلندش صورت و دست و بالشو چنگ انداخته...فحش بد میداده...!!! آخراشم که با یه پسری چت میکرده این رفته رمز مسنجرشو پیدا کرده رفته توی ایمیلش و توی هیستوری متن چتشو پیدا کرده پرینت گرفته!!!
میگفت که دختری نبوده که بتونه بهش اعتماد کنه
ولی الان به من خیلی اعتماد داره...میگفت تو دختر خوبی هستی ذات خوبی داره هرچند زود جوش میاری
و الانم بشین با خودت فکر کن میتونی با من ادامه بدی یا نه..نمخوام 5 سال بعد هم دوباره این قضیه را باز کنی...
بعدش کلی سوال راجب وضعیت عقیدتیش پرسیدم....و فهمیدیم چقدر از هم فاصله داریم ازین لحاظ
مثلا اون میگه از شراب و سیگار بدش میاد چون لذتی بهش نمیده....در واقع اساس اینکه دوس نداره شراب بخوره حکم خدا نیست بلکه اینه که یه بار یه کوچولو امتحان کرده ببینه مزش چیه بدش اومده دیگه هیچوقت دوس نداره امتحان کنه یا از دود سیگار بدش میاد
از نظر اون همیشه باید لذت برد به شرطی که به اطرافیانت آسیب نرسونی...از نظر اون آدم نباید آگاهانه خودشو محدود کنه و از لذتاش بگذره!...باید توی زندگی خوش بگذرونه
ولی من اعتقادم اینه چون حکم خداس باید رعایت بشه حتی اگه ازش لذت ببری نباید اینکارو بکنی...
میگه من نماز خوندنو دوس دارم ولی فقط به جماعت خیلی وقتا میرفتم مسجد نماز میخوندم!!!!
روزه هم خوبه چون حس خوبی بهت میده
خلاصه ..ایشون خودشم گفت آدم مذهبی نیست ولی خیلی چیزهارو قبول داره..
و اما امروز صبح...
دوباره حالم بدشد از قضیه این عاطفه جوجو..با خودم گفتم عجب اشتباهی کردم رفتم بهش گفتم..باید اول از اون دختره میپرسیدم میشناسش یا نه
رفتم توی کانتکت لیست دوباره
خیلی جالب بود با وجود اینکه تانگوشو مثلا حذف کرده بود همه لیست دوستاش بودن بجز جوجو!
بهش اس ام اس زدم چیز جالبی کشف کردم خیلی جالبه که این سه هفتس جوجو رو من میبینم بعد الان بعد معرفی دیشبش الان غیب شده
گفتش که نمیدونه چی شده شاید بخاطر حذف تانگو بوده بذار دوباره نصب کنه!
نصب کرد ولی دوباره فرقی نکرد
ولی جالبتر اینکه الن که میرم تو کانتکت لیست دیگه هیچکدوم از دوستاش رو نمیبینم...فکر کنم ترسیده منو بلاک کرده...
این آدم آنچنان شکی انداخته تو دلم که به این سادگی پاک نمیشه
تا چند روز آینده تکلیفمو برا همیشه باش روشن میکنن
دوست ندارم به این نتیجه برسم که همش داشته فریبم میداده
تصور خوبی ازش داشتم...
این تصور که بشکنه دیگه اعتماد کردن برای بار دوم برام خیلی سخت میشه نه فقط با این برا بقیه موارد هم...
-
سلام
1- برا دست دادن خانم باید دستشو بیاره جلو نه اقا ( تو همه جوامع رسم اینطوریه )
این دفعه اوله که میشنوم یه اقا دستشو اورده جلو برا دست دادن !!!!!!!!
2- خیلی از رفتارهایی که داشتی اصلا به سن و تحصیلاتت نمی خوره باید خیلی پخته عمل می کردی دقیقا مثل یه دختر 18 ساله دبیرستانی فکر می کنی و رفتار می کنی
-
سلام شیوا جان
میدونستی خیلی از حرفایی که این آقا تو جواب به سوالا و ابهامای توی ذهنت داده رایج ترین، ابتدایی ترین و تابلوترین جوابایی بوده که آقایونی که ریگی به کفششون هست توی این موقعیت میدن؟ که خب بعضیاشون برای خودتم تابلو بود و پی به دروغ بردنش بردی و متاسفانه بعضیا قانعت کرده! شاید هر دختری که تجربه ی آشنایی با همچین پسرایی رو داشته حداقل چند تا از این حرفا رو شنیده!
پرسیدم ازش که قبلا دوست دختر یا نامزد نداشته؟؟؟ که اول ناراحت شد و گفت چه اهمیتی داره
گفت توی 22 سالگی با دختری حدودا 17 ساله توی زبانسرا آشنا شده( خودش زبان هم تدریس میکرد) و دختره خیلی آیزونش شده و آخرش اینقده زیر گوشش خونده که مجبور شده عقدش کنه!!! و اصلنم دوسش نداشته و رابطشون هم در حد این بوده که هفته ای چندبار تلفنی صخبت کنن و اصلنم رستوران و کافی شاپ اینا نرفتن!!! ولی دختره دختر خوبی نبوده و بهش خیانت کرده و آخرشم با گرفتن 40 سکه حاضر شده طلاق بگیره..
میگفت خواهشا ازم زیاد راجبش سوال نکن چون خیلی سعی کردم فراموشش کنم و خیلی تلخه برام یاد آوریش...
میگفت برای این از اول حقیقت را نگفتم چون نمیخواستم تورو از دست بدم..بعد کلی سال کسی را پیدا کردم که تونستم بهش اعتماد کنم و اعتماد کنم که بهم خیانت نمیکنه
گفت مجبور شده اینطوری بگه چون همش ازین میترسیده من چه برخوردی بکنم و بزارم برم
گفت پس دیگه من مزاحمت نمیشم تا خوب فکر کنی...ولی زیاد طولش ندی که فراموشت کنم!!!و قولی هم که باید بهم بدی که دیگه هیچوقت ازون ماجرا ازم سوال نپرسی بزار فراموش شده برام بمونه.....
گفت نههه این چه حرفیه من فقط انتظار دارم تو باهم صمیمی بشی همین یه دست دادن برا من کافیه تا وقت خودش...اینجوری حس میکنم خیلی غریبی میکنی و دوری ازم
"میم" بهم میگه لازم نیس اونا همه چیزو بدونن این مهم اینه که خودت باش کنار بیاد این قضیه خصوصیه...
ایشون صمیمیت بیشتر میخواد میگه حس میکنه هیچ پیشرفتی توی رابطمون نیست سر یه نقطه وایساده و اون حس خوبی نداره و کم کم باعث میشه از هم سرد بشیم نباید زیاد تو این وضع نگهش داریم
آدم غیرتی هم معرفی میکنه میگه اصلا ارتباط با جنس مخالف را فقط در حد حرفهای کاری قبول داره و خودش اینطور بوده...این عقیده را نخاطر عقاید دینی بلکه بخاطر علل اجتماعی داره..از منم میخاد همینطور باشم و با جنس مخالف مثلا همکار و اینا فقط در حد کار صحبت کنم و هیچ چیز دیگه نباشه
مثلا یه بار براش تعریف کردم یکی از همکارای آقام توی خیابون برام بوق زده که سوار ماشینش بشم منو برشونه اونقدر بدش اومد که نگو!!!
خودش اینطور بوده؟؟
هر چی گفتم زد زیرش گفت به روح پدرم قسم میخورم که این آدم جزو کانتکت لیستش نبوده و نیست و نمیدونه شمارشو از کجا آورده شاید خطای نر افزار باشه...
و بسیار بهش برخورد و گفت من بهش تهمت زدم که به دخترا شماره داده...و خیلی بهش برخورده که من بهش شک کردم و بهش ...این چیزی که من بهش نسبت دادم اصلا شایسته خانواده اون نیست همه سر اسمش قسم میخورن...
گفت نه من از چیزی ترس ندارم و چیزی هم برا از دست دادن ندارم دلیلم اینه که نمیخوام اسم من دوباهر توی ذهن اون دختر بیاد و پاش توی زندگیم باز بشه من کامل فراموشش کردم..ممکنه با اینکار دوباره خودشو بندازه توی زندگیش ممکنه تو بری و منو بزاری با مشکلات و گرفتاریهایی که با اوندوباره پیدا میکنم....دیگه هیچوقت نمیخوام حتی اسمم برای ثانیه ای بیاد تو ذهنش
اکثر این حرفا به هر دلیلی که بوده باشه به احتمال خیلی خیلی زیاد از روی عدم صداقت بوده!هر چی بیشتر اینجا بنویسی برای خودت هم خیلی چیزا معلوم میشه اما مطمئنم اگه با اطمینان صد در صدم الان تموم کنی بازم بعد یه مدت شک و تردید میاد سراغت. چون متاسفانه احساساتتو خیلی درگیر کردی!
به نظرم اگه خواستی تموم کنی بذار جای هییییچ شک و تردیدی نمونه و فکر نکن که خودت به تنهایی باید تصمیم به این مهمی رو بگیری!
این آقا اگه حق تحقیق رو از خودت بگیره از خانوادت نمیتونه بگیره. یعنی امکان نداره اگه به صورت رسمی با خانوادش اقدام کنه در جواب سوالای خانوادت برای همسر قبلیش بگه حرفشو نزنین که برام یادآوری نشه! اگه نمیتونی تصمیم نهایی رو بگیری با خانوادت صادق باش و بذار تحقیق کامل کنن. البته اگه ایشون حاضر باشه وقتی هنوز از شما بله ی قطعی رو نگرفته اقدام کنه!