دوست دارم نامزدمو دوست داشته باشم تا به آرامش برسم

دوست عزیز
قطعا نامزد فعلیتون در اینده به روی شما خواهند اورد و این موضوع معضل بزرگی در زندگی اینده شما خواهد شد هیچ مردی نمی تونه با این جور موضوعها کنار بیاد الان برای اینکه دل شما رو بدست بیارن حرفی نمی زنن.
الان شما باید بگین معیارهاتون چیه؟دوست عزیز این که شما میگید قدش بلنده و دخترها بهش توجه دارن پس من هم دوست دارم مال من باشه و دست من و گرفت از حال رفتم و عاشقانه دوستش دارم و باهاش حس خوبی دارم و دلیلهایی از این دست ماله دوست پسره از دید یک دختره 18 ساله ی خام و بدونه معیار برای تفریح با پسرها !کسی که می خواد ازدواج کنه و دنباله شوهره دلیلهاش اینها نیست.شما الان نه تنها به درد نامزدتون نمی خورید بلکه به درد هیچ مرد دیگه ایی برای ازدواج نمی خورید چون از لحاظ فکری و توانایی زندگی مشترک هیچ کدوم رو ندارید!
این سایت پر از داستانهایی از این دسته می تونید اینده خودتون رو به راحتی پیدا کنید.
شما قبل از هر چیز باید از خودتون شناخت داشته باشید و بدونید چی می خواید و ببینید ایا این چیزی که می خواید درسته یا نه بعد به دنبال شناختو خصوصیات طرف مقابلتون باشید!
پیشنهاد میکنم از دوستان سایت در مورد مواردی که گفتم مشاوره بگیرید نه انتخاب بین یکی از این دو نفر!شما حتما باید پیش یک روانشناس برید!

تماس عزیز، من هم اومدم اینجا که مشکلم حل بشه. مشکلم هم انتخاب یکی از این دو نفر نیست. خودم میدونم که با پسرعموم ازدواج نمیکنم و به فکر ازدواج با اون هم نیستم. موضوع تاپیک رو هم اگر نگاه کنید میبینید که نوشتم میخوام نامزدم رو دوست داشته باشم تا به آرامش برسم. مشکلم هم گفتم اینه که فکر اون میاد هر چند وقت یک بار و میخوام که نیاد و از فکر و قلبم بیرونش کنم تا کنار دوستم به آرامش برسم.
اینکه میگید اون میخواد دلم رو بدست بیاره فکر نمیکنم اینطور باشه، ولی اینکه بعدا به روم خواهد آورد بله احتمالا همین میشه و به این هم خیلی فکر میکنم.
ممنونم از توجهتون


- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mehrnegar

عزیزم چرا فکر میکنی زندگی با مردی که اهل مهمونیهای جورواجور و وقت گذرونی با دخترهای مختلف هست آسونه.آیا در خودت میبینی که چنین مردی رو تحمل کنی؟
من نمیگم و حرفم این نیست که برو با اون آقایی که 6 سال باهاش در ارتباط بودی اما رفتن با پسرعموتم به صلاحت نیست.این همه تاپیک توی این سایت هست که خانمها از مردایی شاکی هستن که رابطه با خانومها دارن .دوست نداری که خدایی نکرده تاپیک های بعدی شما هم اینا باشه.گلم یک خورده منطقی تر تصمیم بگیر.تازشم تو نمیدونی که پسرعموت میاد خواستگاریت یا نه.میخوای همیشه با این خیال ذهنی تموم موقعیت هاتو رد کنی؟:81:

---

دوست عزیز نه باور کنید من نمیخوام با اون زندگی کنم، میدونم هم آسون نیست. من فقط میخوام دیگه از ذهنم بیرونش کنم. برای همین هم اینجا تاپیک زدم تا کمکم کنید دیگه فکری نکنم و دوستم رو دوست داشته باشم.

سلام...:72:اگر اساسا همسرتان برایتان جذابیت و زیبایی نداشته باشند و از معاشرت با ایشان هیچ لذتی نمی برید نمیتوان با هیچ عینک مثبت اندیشانه ای امیدی به موفقیت زندگی تان داشت اما اگرهمه ی مشکل اینست که این شخص از نامزدتان برایتان جذاب تر است ....یک فکر و وسوسه ی شیطانی است با مراجعه به روانکاو و افزایش ارتباطت با خدا و تکرار ذکر یا خیر حبیب و محبوب و سوره های معوذتین میتوانی از این مشکل بیرون بیایی...براتون بهترین زندگی را ارزو دارم

ببین عزیزم شما هنوز مثل اینکه گذشته روفراموش نکردین هنوز و ذهنو فکرتون تو همون ایام سیر میکنه.از یه طرفم میگین با اصرار اون اقا رابطتون اینقد طول کشیده.من فکر میکنم این اقا نتونسته باید و شاید جذبتون کنه وگرنه چه لزومی داره ادممدام ذهنش مقایسه کنه.اگه یه نفرو از ته دل دوست داشته باشی جز اون کسیو نبینی.مشکل فاصله گرفتنو فکر کردن در مورد این قضیه نیست و دردیو دوا نمیکنه مشکل اینه که شما چقدر دلبسته ی نامزدتونی..و با گذشت این سالها میگی شروع این رابطه با اصرار و پافشاری اون بوده.بشین فکر کن ببین اصلا به صلاح هست زندگی با این اقا رو شروع کنی.؟؟؟وقتی از الان این همه تنش داری و خودتو میخوری بعدها چی میشه ؟

میشه دقیق تر توضیح بدی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نیکمرام

سلام...:72:اگر اساسا همسرتان برایتان جذابیت و زیبایی نداشته باشند و از معاشرت با ایشان هیچ لذتی نمی برید نمیتوان با هیچ عینک مثبت اندیشانه ای امیدی به موفقیت زندگی تان داشت اما اگرهمه ی مشکل اینست که این شخص از نامزدتان برایتان جذاب تر است ....یک فکر و وسوسه ی شیطانی است با مراجعه به روانکاو و افزایش ارتباطت با خدا و تکرار ذکر یا خیر حبیب و محبوب و سوره های معوذتین میتوانی از این مشکل بیرون بیایی...براتون بهترین زندگی را ارزو دارم

---

چرا برام جذابیت داره و وقتی باهاش هستم جز مواقعی که بحثی پیش میاد لذت میبرم. بله به نظرک جذابتر هست.
ممنونم از راهنماییتون :72:

- - - Updated - - -

ببین عزیزم شما هنوز مثل اینکه گذشته روفراموش نکردین هنوز و ذهنو فکرتون تو همون ایام سیر میکنه.از یه طرفم میگین با اصرار اون اقا رابطتون اینقد طول کشیده.
نه من نگفتم با اصرار ایشون این رابطه طول کشیده! هرچقدر هم اون اصرار کنه من اگه خودم نخوام که نمیتونم با یک نفر 6 سال بمونم !

من فکر میکنم این اقا نتونسته باید و شاید جذبتون کنه وگرنه چه لزومی داره ادممدام ذهنش مقایسه کنه.اگه یه نفرو از ته دل دوست داشته باشی جز اون کسیو نبینی.
منم از این ناراحتم که چرا اینطوری نیستم که جز اون کسیو نبینم :( دوست ندارم اینطوری منفعل باشم حالا کخ شش سال از زندگیمو با کسی بودم و اون هم روی من حساب باز کرده. جز این هم نمیخوام از دستش بدم و بعدا حسرت بخورم که به خاظر یک احساس الکی پل ها رو خراب کردم.

مشکل فاصله گرفتنو فکر کردن در مورد این قضیه نیست و دردیو دوا نمیکنه مشکل اینه که شما چقدر دلبسته ی نامزدتونی..و با گذشت این سالها میگی شروع این رابطه با اصرار و پافشاری اون بوده.بشین فکر کن ببین اصلا به صلاح هست زندگی با این اقا رو شروع کنی.؟؟؟وقتی از الان این همه تنش داری و خودتو میخوری بعدها چی میشه ؟
نمیدونم واقعا گیج شدم :(

:(

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط zendegi man

میشه دقیق تر توضیح بدی؟

---

کدوم قسمتش رو بیشتر توضیح بدم ؟

بهتر هست که با این آقا ازدواج نکنید. کسی که می شینه نگاه می کنه تا شما از عشق و علاقه تون به پسرخاله تون بگید نمی تونه همسر مناسبی باشه.
یا شما را واقعا دوست نداره
یا خودش بیماری داره که می ذاره اینطوری تحقیرش کنید و بهش توهین کنید.


خواستگاری پسرعموتون هم که نمی شه برید.

پس هر دو را فراموش کنید و بگذارید کنار.

سلام
من از صحیتاتون این طور برداشت کردم که همسرتون رو دوست دارید اما گاهی به فکر پسرعموتون هستین و با شوهرتون مقایسش می کنین یا به دوستانتون در موردش میگید.
حالا چیزایی که من فکر می کنم:
1- تو ناخوداگاهتون دنبال غم دور ی و احیاس ناکامی و... می گردین و سعی می کنین به تصور کلاسیکتون از عشق برسین اما چون شرایطش فراهم نیست ذهنتون این جریان کاذب رو میسازه. همین که با دوستاتون در این زمینه رددل می کنید نشونه این مسئله است. (در این زمینه در اینترنت جست و جو کنید)
2- احساستون کاملا طبیعیه. گرچه شاید مثال دقیقی نباشه اما مثل وقتی که رفتید خرید و یه پالتو عروسکی خوشگل و رنگارنگ دیدید که خیلی زیباست اما به تیپ شما نمیخوره. پس یه پالتو شیک و خانومانه می خرید و ازش هم راضی هستید. در این صورت باید به خودتون بگید اون هم خوبه اما به درد شما نمیخوره.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیدا.

بهتر هست که با این آقا ازدواج نکنید. کسی که می شینه نگاه می کنه تا شما از عشق و علاقه تون به پسرخاله تون بگید نمی تونه همسر مناسبی باشه.
یا شما را واقعا دوست نداره
یا خودش بیماری داره که می ذاره اینطوری تحقیرش کنید و بهش توهین کنید.


خواستگاری پسرعموتون هم که نمی شه برید.

پس هر دو را فراموش کنید و بگذارید کنار.

---

دقیقا همینه که شیدا عزیز گفتن

دوست عزیز شما داری با خودت چیکار میکنی؟قدر کسی که شمارو میخواد رو نمیدونی برای کسی که اصلا معلوم نیست و هزار تا چیز دیگه...؟اگه تکلیفت رو با خودت مشخص کنی و تعهد و احترام برای ارزشهات و باورهات قائل بشی شک نکن به آرامش میرسی.

و در صورت انتخاب این آقایی که 6 ساله باهاشون رابطه دارید حتما حتما جمله اول نظر tamas عزیز رو جدی بگیر

قطعا نامزد فعلیتون در اینده به روی شما خواهند اورد و این موضوع معضل بزرگی در زندگی اینده شما خواهد شد هیچ مردی نمی تونه با این جور موضوعها کنار بیاد الان برای اینکه دل شما رو بدست بیارن حرفی نمی زنن.

عزیزم سعی کن هر وقت به ذهنت میاد فقط به بدیهایی که داره فکر کنی.در مورد نظر دوستان هم من باهاشون موافقم..اگه حتی با اون دوستت هم آینده ای داشته باشین به نفع شما نیست چون میتونه از گذشته ای که داشتین منظورم علاقه به پسر خاله ات هست سو استفاده کنه در مواقع خاص و برای کوبوندن شما از اون به عنوان یک صلاح استفاده کنه .گلم امیدوارم درک کنی حرفمو