-
دوستای گل ممنون از اینکه نظرتون رو گفتید .
درسته که بچه ها تربیت اصلیشون توی خونه است ولی قبول بفرمایید که مدرسه ، دوست ، اجتماع و محیطهایی هم که بچه ها باهاشون سر و کار دارند خیلی مهمه
و اما در جواب سوالات دوستان :
من و شوهرم هر دو نماز می خونیم ولی دخترم خیلی پایبند نیست که باز این هم به خاطر سنشه و ما اونو مجبور نمی کنیم.البته روزه می گیره و وقتی روزه می گیره نماز هم می خونه .
در مورد مطمئن بودن از این موضوع که همجنس بازه دخترم واسه زهرا خانم تعریف کرده بود که بچه ها رو این دختره می بره توی یکی از کلاسهای مدرسه که استفاده نمی شه و اونجا می بوستشون و ....
ببخشید دوستان واسه اینکه اصل مطلب به حاشیه نره امکانش هست نظرتون رو در مورد راههایی که می تونم دخترم و توجیح کنم که دوستی با این دختر دوستی درستی نیست رو به من پیشنهاد بدید.
از کارشناسهای سایت هم خواهش می کنم نظرشون رو بگن. ممنون
-
من برای اصل سوالتون چیزی نمی دونم
تربیت بچه ها واقعا سخت و حساس هستش.
یک مجموعه سخنرانی دارند دکتر هلاکویی در مورد تربیت فرزند
من گوش نکردم از محتواش اطلاع ندارم. اما چون در زمینه های دیگه صحبت هاشون را گوش کردم، فکر می کنم بد نباشه
شما به این سخنرانی گوش کنید. شاید کمکتون کنه.
سرچ کنید "تربیت فرزند دکتر هلاکویی" فایلهای صوتیش برای دانلود هست.
گروه بندی سنی داره.
در مورد اون دختر خانم شاید همجنس باز نیستند.
ببخشید که اینطور مطرح می کنم. به پسر دسترسی نداره، با دخترها نیازش را رفع می کنه.
البته به طور کلی رفتارش درست نیست و کاش والدینش می دونستند و کمکش می کردند.
شما هم اگر خواستید با دخترتون صحبت کنید حرفهایی که از زهرا شنیدید نگید.
چون اعتمادش را به زهرا از دست می ده. بهتر هست که منبع مورد اعتمادی توی خانواده داشته باشه.
هر چند بهتر بود این منبع شما بودید، نه زن عمو. ولی باز هم خوبه که کسی هست. نذارید بهش بی اعتماد بشه.
-
قربون شما مامان مهربون بشم.منم مثل شما مادرم ولی کم سن سوال و بی تجربه.از مامان خودم خیلی چیزا یاد گرفتم رو راست باشم این دردسر شما کاملا مثل دردسر منو مامانم هست مامانم زن جسور و زرنگی هست و خیلی راحت تونست منو از اون منجلاب بکشه بیرون هیچ وقت معنی کارهاشون رو نفهمیدم حالا که مادرم میفهمم.منم همچین مشکلی داشتم اگه به دردتان میخوره تعریف میکنم هم رفتار های مادرم هم برداشت های من از رفتارش و برعکس که مادرم پیروز اون جنگ شد و بدونه دخترشو نجات داد......
-
سلام
به نظرمن شرایط مهم وحساس هست وجای درنگ وتحقیق وشک وتردید نیست حتی اگه مطمین هم نباشید حس وگمان شما طلب میکندکه دخترتون روسریعترازاون فضا دورکنید حساسیت شرایط روحی همه نوجوانان دراین سن بسیارقابل تامل هست وا دشدن به این شرایط علاوه برمشکلات روحی وروانی وگوشه گیری ممکنه سبب بلوغ جنسی زودرس وتبعات بدی اون بشه پس دوتاپیشنهاد یکی اینکه سریعتریه محیط جذاب ویه دوست وسرگرمی جایگزین برایش پیداکنی بدون موضع گیری ودرگیری بطوریکه خودش هم نفهمه ببین علاقه هایش درچه زمینه هایی ست به ارتباطات فامیلی بیشترتوجه کنید براش بیشتروقت یذارید کمترین زمانی برای دخترتون نذاریدتابه دوستش بپردازه همچنین سعی کنین فعالیتهای گروهی واردش کنیدتاانفرادی... بعدهم حتما بایه مشاورخوب دراین موردمشورت کنید....
-
سلام , اگر دختر شما در ست بلوغ و یا نزدیک به سن بلوغ هست بهتره که هر چه سریعتر رابطه اش رو با اون دوست قطع کنید البته اگر مطمئن هستید که واقعا دوست دخترتون تمایلات همجنس گرایانه داره .... بهرحال شما میتونید با نزدیکتر شدن به دخترتون و دوست شدن خودتون با فرزندتون و سرگرم کردنش به ورزش یا موسیقی و مطالعه و تماشای فیلمهای سالم و غیره مجال و زمان فکرکردن و همراه بودن با دوست مورد نظر رو از دخترتون بگیرین و مسیر فکریش رو از این مسئله دور کنین
موفق باشین
- - - Updated - - -
سلام , اگر دختر شما در ست بلوغ و یا نزدیک به سن بلوغ هست بهتره که هر چه سریعتر رابطه اش رو با اون دوست قطع کنید البته اگر مطمئن هستید که واقعا دوست دخترتون تمایلات همجنس گرایانه داره .... بهرحال شما میتونید با نزدیکتر شدن به دخترتون و دوست شدن خودتون با فرزندتون و سرگرم کردنش به ورزش یا موسیقی و مطالعه و تماشای فیلمهای سالم و غیره مجال و زمان فکرکردن و همراه بودن با دوست مورد نظر رو از دخترتون بگیرین و مسیر فکریش رو از این مسئله دور کنین
موفق باشین
-
سلام ازleili janمی خوام که توضیح بدن....ممنون می شم...
الهه جان....من فقط می دونم که این دوره سنی گروه همسالان خیلی تاثیر داره ولی این که این دوستشون همجنس گران من هم نمی دونم ولی به نظرم اصلا با دوست دخترتون و دختر حرف نزنید که کار خراب تر میشه من توی دبیرستان مشاور بودم و می دیدم وقتی مادری مستقیم دوستای دخترش رو از رفت و آمد با او نهی می کرد یا به خانوادهای اونها تذکر می داد کار به پنهان کاری جلوی والدین می رسید و جالب بود بدونی که دو تا دوست جلوی چشمای ما مادر رو مسخره می کردن
یادم میاد سه تا از بچهای مدرسه هم جنس گرا بودن و وقتی والدین یکی از اونا که اصلیرتر بودن رو خواستن و موضوع رو سر بسته یهش گفتیم نزدیک بود کار به شکایت برسه که چرا به دخترم انگ می زنی و جالب بود که مدیر مدرسه به ما می گفت نذارید کسی بفهمه گندش در اد...
من نطرم این که در طرز لباس پوشین های او به خواست او همکاری کنید و گاهی بش تو فرم دادن تیپش کمک کنید وقتی این بحران تمام شه از او یک انسان ساختی نه یک مبارز
-
سلام لیلا جان ممنون می شم اگر تجربتون و در اختیارم بذارید. توی این مدت یه کم باهاش صحبت کردم و ضررهای دوستی با همچین افرادی رو بهش گفتم. احساس می کنم یه کم رابطش کمتر شده یا رفتارای دوستش رو داره بیشتر تجزیه و تحلیل میکنه. امیدم به خداست . ممنون عزیزم حتما تجربتون خیلی مفید میتونه باشه. :310:
-
لیلا جان عزیزم من همچنان منتظرم که از تجربیات ارزشمند شما استفاده کنم. قراره فرداد فرزندم با این دختر بیرون بره و هر طور که باهاش صحبت می کنم نمی تونم از این کار منصرفش کنم . البته شاید با تهدید و محدودیت بشه ولی دلم می خواد این راه رو واسه مراحل حساسی که دیگه غیر قابل کنترل می شه نگه دارم. ممنون می شم اگر دوستان بتونن به من کمک کنند. :72:
-
سلاممممم جواب ندادنم رو به پای مشغلههای زیاد بزارید.ایشالا که همه چیز جور شده باشه و اون دختر خانومتون هم بی خیال اون بشه.بزارید از اول واستون بگم.یه روز تابستون داشتم میرفتم باشگاه اتفاقی وقتی خواستم فرم تو کوچه خوردم به یه دختر خانوم خیلی شیک خلاصه بعد فهمیدم اونم تو همون باشگاه ورزش میکنه اما یه قسمت دیگه.چند باری هم دیگه رو تو مسیر دیدیم تا اینکه یکم رابطه قوی تر شد تلفنامونو بهم دادیم و بیشتر در ارتباط شدیم. کل زندگیم فقط شده بود اون رفته رفته مدل موهایم مثل اون کوتاه میکردم اگه. هرکی میگفت ماست سفیده اون میگفت سیاه من باور میکردم واسم شده بود بت.تا اینکه به حساسیت مامانم رو این رابطه پی بردم.وقتی از دوستم جلو مامانم حرف میزدم با دقت چیزایی که ازش میگفتم گوش میکرد و هی اون وستا چندتا سوال میپرسید.تا اینکه هروقت میخواستم برام با اون بیرون یا دعوتش کنم خونه مامانم بهونه میاورد(بهونه نه این که اجازه نده)میخواست من شک نکنم.مامان من زن زرنگیه یه روز که میخواستم برام باشگاه مامانم به بهونه اینکه خونه باش الان فلانی میاد من برام یکم خرید کنم تو باش اگه اومد پشت در نمونه زود میام بعد تو برو.بعد فهمیدم اونروز رفته جلو باشگاه و به بهانه ثبت نام رفته تو و آمار گرفته به کسیم نگفته مامان منه.بعدش یه روز گفت لیلی جون احساس میکنم چاق شدم میخوام بیام باشگاه با اینکه من سرسختانه مخالف بودم اما اومد تو کل سمیرم بین من و دوستم راه میرفت احساس میکردم داره بطور نامحسوس چکم میکنه اما هیچ وقت به روم نزد.تا اینکه یه روز اومد تو اتاقم داشتم تلفنی با دوستم حرف میزدم گفت میخوام باهات حرف بزنم دیگه احتیاجی به باشگاه رفتن نداری مدرسه شروع شده باید بنشینی پای درکفرم گرفته بود میدونستم بخاطر اونه اینو میگه با کلی مخالفت و گریه زاری بازم اون برد تنها راه دیداری با دوستم قطع شد فقط تلفنی دوستم همش پرم میکرد که تو یه بچه ننه ای. 4تا بشقاب بشکن ببین مامانت چطور راضی میشه هر کاری میگفت میکردم ولی مامانم انگار نه انگار. خواستم از خونه فرار کنم احساس وابستگی بهش داشتم 1هفته دوریش واسم سخت بود.تا اینکه با هزار و یک دروغ مامانم رو پیچوندم رفتم پیش دوستم رفتم خونش.دوست من همجنس باز نبود متاسفانه دزد بودن.چون پدرم وضع مالیه خوبی داشت دوستیش با منو ادامه داد.از خونش مه اومدم بیرون رفتم سوپری سیگار بگیرم متاسفانه اون دختر منو به کشیدن سیگار عادت داده بود هر وقت منو میدید 2تا نخ سیگار روشن میکرد و میکشیدیم.تو سوپری دیدم کیف پولم نیست.شک کردم اما احتمال ندادم.یه روز که خواستم فرم باهاش بیرون مامانم گفت عزیزم دوستتو دعوت کن خونه منم که تعجب!!!!دعوت کردمش بعد اینکه رفت مامانم گفت لیلی کیف پول من روی میز بود ندیدی گفتم نه گفت عجیبه پیرامون راهم گم میشه تو کیفم به سیم کارت ایرانیکا بود زنگ زدم دیدم بوق میخوره یهو یکی گفت بله دیدم این صدای دوستانه اونجا بود که همه چیو فهمیدم مامان من هیچ چیزو مستقیم نگفت بلکه با کاراش و رفتارش منو از اون دور کرد مطمئن باشین اگه تو روم میگفت با این نگرد من حریص تر میشدم.شما هم غیر مستقیم حالیش کن نزار روش به روت باز بشه(ببخشید طولانی شد امیدوارم با دقت به نوشته هام مشکلتون حل بشه)
- - - Updated - - -
درضمن مامان من چند سری که من با دوستم میرفتم بیرون منو دنبال کرده بود سیگار ماشینمو دیده بود خدا میدونه اون موقع چه حسی داشت بعد کات کردن با اون دزد من با راهنمایی های مامانم در مورد ضرر سیگار تونستم واسه همیشه اونو ترک اونم بعد ها فهمیدم دوستم مصرف شیشه هم داشته شاید اگه رابطمان پیش میرفت منم معتاد میشدم اما خوب شد که اون موقع ها مامانم جلو قرارامونو میرگرفت هردفعه با یه بهونه اونو بهم میزد
-
نتونستم فقط با یه تشکر ازت تشکر کنم
خیلی ممنون که با جزییات توضیح دادی کاش می گفتی شما اون موقع چند سالت بود ؟