نمایش نسخه قابل چاپ
دوست عزیز،
مشکلتون را درک می کنم. دوستان زیادی توی این تالار مجرد هستند و از تنهایی و فشارهای جنسی و روحی خسته شدند.
اما راهش این نیست.
بعد از مدتی اون آقا می ره دنبال زندگیش، یا یه نفر دیگه و شما می مونی و فشارهایی که تحملش سخت تره.
خود شما همین الان از لغت دست خورده شدن دارید استفاده می کنید. می گید اگه بذارم برم حس می کنم دست خورده ام و ...
با تمام شدن این رابطه، مشکلاتت چند برابر می شه.
اگه مورد 1 اون پرانتز رو جلوش نداشت، همون رو توصیه میکردم. اما حالا باید بگم گزینه 4: بهترین کار اینه که رابطه تموم بشه و به فکر جایگزین هم نباشی. البته جایگزین انسانی (از نوع دوست پسر) منظورمه، وگرنه اتفاقا الزامیه که احساس تنهاییت رو از شیوه ی درستش برطرف کنی که اینطور آزارت نده و به کارهایی که نه دوستشون داری و نه عاقبت خوبی دارن نکشونه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط alone_girl
دوست عزیزم، شاید بد نباشه جریان یکی از دوستام رو برات بنویسم که خیلی احساس تنهایی میکرد، اونم حوالی 30 سالش بود اون زمان. خودش رو از نسل سوخته میدونست که از رابطه جنسی و لذاتش محروم شده و این مسائل.
من با نسل سوخته بودن یا نبودنمون کاری نداشتم، اما مطلقا کار درستی نمیدونستم که این سوختگی رو با روی آوردن به رابطه دوستی جبران کنه! به نظرم این راه نه تنها سوختگیش رو التیام نمیداد، بلکه مثل این بود که زخم هاش رو خراش بده.
ولی خب متاسفانه ایشون همون راه رو انتخاب کرد، بعد از یه مدت رابطه ها بیشتر شدن، و عمیق تر. تا جاییکه من تونستم خودم رو به ارتباط باهاش ملزم کنم با دونفر همزمان رابطه جنسی داشت (اوناییکه من خبر داشتم) و با پیشنهادات دیگه هم سست برخورد میکرد، یعنی حتی دوتا دوست هم نتونسته بودن احساس تنهاییش رو برطرف کنن. بعد هم که دیگه اعصابم نکشید و رها کردم، البته اون هم منو رها کرد چون از راهکارهام خسته شده بود.
الان میگی: نه من هیچوقت به جایی کشیده نمیشم که چند تا رابطه با هم داشته باشم و این حرفا. من هم باهات موافقم عزیزم، و دعا میکنم راه های درست برات روشن و پرنور بشن که به راحتی انتخابشون کنی.:72: اما چیزیکه باعث شد جریان دوستم رو برات بنویسم این بود که سقوطش از جایی شروع شد که به احساس تنهاییش باخت...
گفته‌ای رایج است که می‌گوید زمانی که قورباغه را داخل یک ماهیتابهٔ پر از آب قرار می‌دهند، و آب آن را به تدریج داغ می‌کنند، قورباغه نمی‌تواند متوجهٔ افزایش تدریجی حرارت شود. او آنقدر می‌نشیند تا بمیرد.
از این مثل برای اشاره به این امر استفاده می‌شود که بسیاری از مردم، مثل قورباغه، نمی‌توانند تغییرات تدریجی و کشنده در تمدن مدرن را متوجه شوند.
در کشورهای آسیای شرقی قورباغه را زنده می پزند و می خورند ... اگر قورباغه را به یکباره در آب جوش بیندازید بلافاصله به خاطر داغی آب از دیگ بیرون می پرد به همین دلیل ابتدا قورباغه ی زنده را در آب ولرم داخل دیگ می گذارند و سپس کم کم شعله را زیاد می کنند قورباغه به علت خونسرد بودن دمای بدنش همراه با دمای آب تغییر می کند و متوجه داغ شدن آب نمی‌شود تا اینکه زنده زنده می پزد... این اصل یکی از مهمترین اصول مدیریت نوین است که به اصل قورباغه ی پخته معروف است و بیانگر اعمال تغییرات به صورت تدریجی است.
اون پسر همچین اصلی رو در موردت به کار خواهد گرفت. حواست باشه.
اینم لینک فیلمش
پیشنهاد می کنم همه ببینند
این بلا سر خیلی از ما ها داره میاد
http://www.aparat.com/v/lAdJM
- - - Updated - - -
گاهی ما هم مثل قورباغه آب پز می شویم. متوجه تغییرات
نیستیم. فکر می کنیم همه چیز رو به راه است و یا شرایط
نامطلوبی که در آنیم گذراست. به سوی مرگ می شتابیم
اما همان طور آرام و بی تفاوت، در آبی که مدام گرم تر می
شود باقی می مانیم. سرانجام می میریم شاد و پخته، بی
آن که متوجه تغییرات اطراف مان شده باشیم.
قورباغه های آب پز نمی فهمند که همراه با کارآئی (درست
انجام دادن کارها) باید مؤثر باشند (کارهای درست انجام
دهند). و به این منظور باید مدام رشد کنیم، باید فضا را برای
گفت و گو، برای ارتباط با دیگران، مشارکت و برنامه ریزی و
رابطه ی صحیح باز کنیم. مبارزه ی بزرگ تر این است که
بتوانیم به افکار دیگران احترام بگذاریم.
قورباغه های آب پزی وجود دارند که فکر می کنند هنوز،
اطاعت مهم ترین عامل زندگی است نه رقابت، به کسی که
می توانیم دستور بدهیم و از کسی که قدرت دارد اطاعت
کنیم. کجاست زندگی حقیقی؟
بهتر است نیم سوخته از شرایطی بگریزیم اما زندگی کنیم و
آماده ی واکنش باشیم.
ببین دختر تنهای عزیز اگر جدا از گناه و اشتباه بودن این قضیه به این مساله توجه کردی که اگر خود رابطه جنسی را تجربه کنی بعدا که اون آقا گذاشت و رفت تحمل میل جنسی برات چند برابر سخت تر میشه؟!! اون وقت ممکنه خدای نکرده دنبال یک مورد باشی تا احساس همون لحظه ات را برطرف کنه!
موظب خودت باش! یک موقع از چاله تو چاه نیفتی!
این تاپیک هارا هم بخون
ادامه بدم یا برای همیشه ترکش کنم
من دارم از فکر ازدواج میمیرم.
چیکار کنم با تنهایی و نیازهای عاطفی و فیزیکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خیلی تاپیک های مشابه دیگه هم هست!
میشل عزیز مارتای عزیز و ... بقیه دوستانم
از همه تون واقعا ممنونم
میدونید الان به مشاوری حرفه ای دسترسی ندارم هر جا تماس گرفتم وقت ندادن
اما قبلا ها خیلی مشاور رفتم و همه اشون به خاطر فشار روحی و جنسی ریاد بهم همین پیشنهاد دادن
گقتن بعد از جدایی تحمل فشار جنسی داره اما میشه کنترلش کرد.....
من نمیدونم
واقعا قاطی کردم
من حتی به صحبت با ان هم راضی ام ...............................
خدا انگار ما را افرید که عذابمون بدههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه هههههههههههههه
خسته ام دوستان از این دور باطل
سلام
شما اینطور که میگید شرایط خوبی دارید ، چرا تا الان مورد مناسبی برای ازدواج نداشتین؟
با توجه به اینکه از خانواده ی مذهبی هستین احتمال اینکه خواستگاراتون هم مذهبی باشن زیاده و اگه قضیه ی صیغه و رابطه ی جنسیتونو بگین مطمئنا نمیتونن با این قضیه کنار بیان (کنار اومدن با این قضیه برای هر مردی سخته) و اگرم قصد دارین که پنهان کنین فکر نکنین که خیلی کار راحتیه! عذاب وجدان این دروغو باید تا آخر عمر تحمل کنید.
اگه واقعا دیگه امیدی به ازدواج ندارین به این رابطه های موقت تن بدینو با حس تحقیری که بعد از هر بار رها شدن بهتون دست میده کنار بیاین اما اگه فکر میکنین هنوز امکان یه ازدواج خوب و آبرومند رو دارین (من که دلیلی نمیبینم اینجور فکر نکنین شما فقط 30 سالتونه!) یکم با آینده نگری بیشتر و بالغانه تر تصمیم بگیرین. تصمیم به رابطه ی جنسی با توجه به شرایط خانوادگیتون یعنی تباهی آینده تون....
نمیدونم سارای عزیز ظاهرم خیلی ساده و معمولی واقعا خواستگار ندارم و نداشتم .....نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara 65
سلام دوست عزیز،تا الان موندید پس وا ندید و یکم دیگه صبر کنید بعد ببنینید خدا چه جورشو میذاره تو کاستون،فقط این افکاری که خدا ما رو افریده تا عذابمون بده و.... رو از ذهتنتون پاک کنیدو به خودش توکل کنید مطمئن باشید جواب میگیرید
دوست عزیزم،
تعداد خواستگار یه چیز خیلی بی اهمیته، چون چه یکی باشن، چه صد تا، تو بالاخره فقط با یکیشون ازدواج میکنی. پس لطفا نذار اینکه تا حالا خواستگار نداشتی روحیت رو تضعیف کنه، خواستگار مهم نیست، همسر مهمه... همسرت هم الان اصلا راضی نیست غصه بخوری یا با کسی در ارتباط باشی. الکی نمیگما، اتفاقا خیلی تاکید هم داره...:43: میگه با هیشکی نگرد تا خودم بیام.:81:
ولی خداییش من تو کار این روانشناسا موندما.http://www.freesmileys.org/emoticons...animal-051.gif فقطم تو نیستی. من اینو چندبار شنیدم که بعضی روانشناسا رابطه جنسی رو بعنوان یه راهکار به دخترا توصیه میکنن!
وقتی انتخاب رشته میکردیم، بچه زرنگا میرفتن ریاضی، متوسطا (یا اوناییکه میخواستن حتما پزشک بشن) تجربی، بقیه هم انسانی! البته تو دبیرستان ما اینجوری بودااا، یه وقت سوء برداشت نشهhttp://www.pic4ever.com/images/bb3.gif از دوم دبیرستان هم دیگه ریاضی نداشتن. به نظرم بخاطر همین قوه تحلیلشون ضعیف بار اومده...http://www.pic4ever.com/images/bg6.gif لذا من از پشت همین تریبون از جامعه مهندسین تقاضا میکنم یه فکری براشون بکنن، تو کارشون موندن بندگان خدا...http://www.kolobok.us/smiles/big_standart/empathy.gif مهندسین محترم یه وقت به قوه تحلیلتون مغرور نشیداhttp://www.kolobok.us/smiles/artists..._cupidgirl.gif به شما گفتم چون ما ریاضیدانا وقتمون پره...http://www.pic4ever.com/images/bb7.gif
شوخی کردماhttp://www.freesmileys.org/emoticons...animal-004.gif alone_girl جون اگه کسی دعوام کرد، طرف من باشیااااhttp://www.freesmileys.org/emoticons...animal-007.gif
alone girl
به نظر بهتره از زندگی حالت لذت ببری،کاری هم نداشته باش که در نهایت به ازدواج ختم میشه یا نه!این مشکل تو ایران زیاده که باعث افسردگی اکثر جوونای کشور هم شده
میدونی به نظرم شما چون تا حالا هیچ دوستی از جنس مخالف نداشتی به یک نفر که بهت ابراز علاقه کرده اینجوری وابسته شدی و باعث شده برات دغدقه به وجود بیاد
به نظرم اصلا هم طرف ارتباط جنسی و این جور صحبتا هم نرو چون اگه بری باید قید اون پسرو بزنی چون تجربه ثابت کرده بعد این کار دیگه عشقی از نوع احساسیش نمیمونه
به نظرم بهتره که نوع زندگی و تفکرت رو عوض کنی و سعی کنی چندتا دوست خوب پیدا کنی،البته اگه این دوستا ،پسر هم بودن مشکلی نیس و حتی شاید برای مورد شما بهتر باشه
دقت کن که نمیگم دوست پسرااا،دوستی عادی ،اگه دانشگاه میری توی دانشگاه اگه سر کار میری تو محیط کار سعی کن با دیگران ارتباط برقرار کنی از نوع دوستانه ،کم کم همین ارتباط دوستانه با پسرا و در کنارشون دخترا(که حتما این موردو داری) روحیت رو کاملا عوض میکنه و باعث میشه دیگه با یه ابراز علاقه کوچیک یه پسر دل نبندی بهش که بخوای به فکر رابطه ی جنسی هم بیفتی
پس از زندگیت لذت ببر و از هیچ چیزم نترس و البته یه کوچولو فکرتو عوض کن
اینکه اگه دختری با پسری صحبت کنه یا بخنده نجابتش زیر سوال میره یا این جور فکرا رو نکن،سعی کن اون جور که دوس داری زندگی کنی،البته به هیچ پسری هم اعتماد نکن چون به ندرت پیش میاد کسیو پیدا کنی که واقعا دوستت داشته باشه که اونم آخرش یه جوری خودشو به آب و آتیش میزنه و میاد خاسگاری و میشه همسر آیندت
فعلا برای دوستی با همه ارتباط داشته باش و طبیعتا بدون ارتباط جسمی و ...
که از زندگیت لذت ببری