دقیقا همینه نرگس خانم، باید اینکارو میکرد. به همین دلیل که اینکارو نکرده از طرفی باید خوشحال باشی که با چنین آدمی ازدواج نکردی و اینکه برات مشکل ساز شده هم
متاسفانه باید تحمل کنی، سکوت کنی و با صبر از این مرحله بگذری و عبرت بگیری.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام عزیز دلم
میدونم در شرایط بدی هستی و درکت میکنم
یک عمر با متانت رفت و آمد کردی حالا یه آقا در قالب خواستگار اومده و به راحتی داره ثمره یک عمرت رو به باد میده...:47: حس خیلی خیلی بدیه ولی زندگی دقیقا یعنی همین خوشی ها و ناخوشی ها تا زمانی که نا خوشی نباشه خوشی توی زندگی درک نمیشه
بهتره کم کم به زندگیت برگردی... به قول دوستان اون واسطه برای حفظ آبروی خودشم که شده مطمئن باش حرفی نمیزنه... اون آقا هم که تکلیفش کاملا مشخصه و شما بهتره بابت اینکه زود از زندگیت رفته از خداوند شاکر باشی... ایشون فرهنگ عهد دقیانوس رو داشتن و مناسب شخصیت شما نبودند:81:
خواهر خوبم اصلا نگران نباش و موضوع خواستگارت رو با یه موضوع دیگه به خانوادت انتقال بده ... بعد از اون هم به ادامه زندگیت بپرداز(نه خوانی امده-نه خوانی رفته) میدونم سخته ولی سختیش برای شما که یک ماه با ایشون بودید فقط 10 روزه و بعد از اون براحتی فراموشش میکنید
من برای آرامش خاطر شما دعا میکنم... موفق و سعادتمند باشید:72:
دوست عزیز
هیچ یک از خانواده شما در جریان بودن که شما میرید شرکت اقای خواستگار؟رابطه ی شما با اقای خواستگار به چه صورتی بود که ایشون ابراز دلتنگی می کردن؟شما چطور؟رابطتون با ایشون چطور بود؟
رابطه با دوست قبلیتون چطور بود؟دقیقا چه چیزهایی از رابطه با دوستتون به خواستگار گفتید؟
خواستگارتون دقیقا چه چیزهایی در مورد رابطش به شما گفت؟
دوست عزیزم به خاطر ناراحتیت متاسفم ولی این مشکل فقط به خاطر سادگی خودت بوده که بشه برات تجربه برای خواستگاریهای بعدیت.
اولا باید بهت بگم لازم نیست دروغ بگی و دوستی قبلیت رو از خواستگارت پنهون کنی. میدونی چرا این خواستگارت ولت کرده ؟ چون تو موضوع رو بد تحویلش دادی. گفتی دوست بودیم و ولم کرد و رفت. یعنی تو ناخواسته روی پیشونیخودت یه مارک زدی. دختر خوب در جواب اون و خواستگار آینده ات که احتمالا باز پیش میاد باید میگفتی نه به صورت دوستی ولی قبلا یه آقایی بود دوستم داشت ولی چون من دوستش نداشتم و شرایطمون به هم نمیخورد کنسل شد. به همین راحتی. یعنی نه مجبوری پنهان کنی که کاملا وارد جزدیات شدی که حتی اگه طرف شوهرت هم شد دلیلی به توضیح اضافه نیست و تا این حد کفایت میکنه.
همین حرف خودت که گفتی دوست ولم کرد و رفت خواستگارتو شکاک کرده تا ببینه تا چه حد دختر محکمی هستی و بودی و نپرسیده خواسته ببینه رابطتت قبلا تا چه حد بوده واسه همین گفته بیا شرکت. حتی اگه رابطه ای هم با دوست قبلیت نداشتی با راحت رفتنت به شرکت خواستگار اونو ناخودآگاه مطمئن کردی که نمیشه با این دختر ازدواج کرد . چون تا من گفتم بیا اونم اومد. و خیلی حرفا و سوالات دیگه که بهش حق داده میشه بهم بزنه.
تو به جای ناراحتی از خواستگارت از سادگی خودت ناراحت باش عزیزم. شرمنده که رک حرف میزنم ولی میخوام چشمت باز بشه و خودتو نزنی به سادگی که به این راحتی خواستگاراتو به خاطر یه چیز الکی از دست ندی. یعنی آش نخورده و دهن سوخته.
- - - Updated - - -
به قول دوستمون اگر هم بعدا چیزی از طرف فامیلتون گفته شد بهش بگو بابا من از فلان خواستگارم بهش گفتم و اونم بد برداشت کرده
قبول دارم که خیلی ساده بودم خیلی خیلی ساده. میترسم بازم برام موقعیت ازدواج پیش بیاد ولی من با سادگی بیش از اندازه ام همه چیو خراب کنم.
- - - Updated - - -
خب کسی نمیدونست که من میرم شرکت ایشون (میدونم اشتباه کردم که نگفتم ولی فکر میکردم اگه بگم فکر بد کنن). من بهش علاقمند شده بودم ما با هم دست میدادیم. دوست سابقم اولین مرد زندگی من بود. خیلی بهش علاقمند شده بودم و اینو به خواستگارم گفتم ازم پرسید الانم این حسو بهش داری و من مطمئنش کردم که دیگه حسی بهش ندارم چون دوستی ما خیلی کوتاه بود فقط 2 ماه و الان دقیقاً یک سال از اون ماجرا میگذره.
در مورد رابطه های خودش زیاد گفته بود. اینکه با دخترای زیادی دوست بوده رابطه زیاد داشته حتی میگفت که با یکی از دوست دختراش چه جوری رابطه داشته و سر چه چیزایی (منظورم خواسته های جنسی) با هم اشتراک داشتن و سر چه چیزایی با هم دعوا میکردن. حتی گفت که به س ک س کثیف علاقه داره.
دختر خوب قصد سرزنش ندارم ولی واقعا برام سواله شما چطور می خواستی با کسی که این رابطه ها رو در این حد تجربه کرده بوده و اینقدر راحت در موردش باهات حرف میزده و احتمالا دچار اختلال جنسی هم بوده (علاقه به ... خشن) ازدواج کنی؟ چرا بعد از فهمیدن این مسائل خودت رهاش نکردی؟
دوست عزیز
شما با توجه به تعریفهایی که از رابطش می کرد باز هم علاقه داشتید با این شخص به عنوان خواستگار ادامه بدید؟
عزیزم فقط بگذار زمان بگذره و صبور باش سعی کن دیگه درباره این موضوع جلوی دیگران هیچ توضیحی ندی چون هر چی شما بیشتر درموردش حرف بزنی حرفش بیشتر باقی می مونه ولی وقتی که درمورد حرف نزنی فراموش می شه
برو خدارو هزار هزار بار شکر کن که سرنوشتتو از سرنوشت همچین آدمی جدا کرده. دختر به جای سجده شکر نشستی داری غم و غصه میخوری؟ نترس آتوی اون از تو بیشتره.
نگو آبروی رفته که فکر نمیکنم آبروریزی در بین باشه. اگر هم فامیلتون قبل اینکه خواست چیزی بگه بگو من چیزایی ازش شنیدم که خودم تمومش کردم.
در ابتدا از اتفاقی که برات افتاده متاسفم ولی از طرفی خوشحالم که قبل از ازدواج ایشون رو شناختی مطمئن باش زندگی با همچین ادمی در اینده برات مشکلات زیادی رو بوجود می اورد
برای خانوما دونستن روابط گذشته همسرشون ناراحت کننده است و از اون بدتر این که جزئیات رو بدونن
پس مطمئن باشید این اتفاق خیر و صلاح شما بوده
گاهی یه اتفاق هر چند که بد باشه موهبتی از سمت پروردگاره چون ما رو از سرنوشت بدی که ممکنه دراینده داشته باشیم نجات میده
حالا هم به جای ناراحتی وافسوس خوردن خدا رو شکر کن که زودتر این خانواده رو شناختی:203:
در مورد حرف اطرافیان و فامیل هم خودتو ناراحت نکن مردم تحت هر شرایطی راست یا دروغ بدگویی و تهمت به دیگران می زنند
بهتره به جای فکر کردن به نکات منفی این اتفاق به موارد مثبتش فکر کنی
اینطوری بهتر میتونی فراموشش کنی و از تجربیاتش برای ایندت استفاده کنی