-
با سلام و احترام
متاسفانه علیرغم اینکه شما شما شخصا خودتون در اینجا توضیح دهنده مشکلات این زندگی هستید. هیچگونه شفافیتی در توضیحات شما نیست.
تصور می کنم نگران فاش شدن هویت خود باشید و احتیاط می کنید که البته کاملا منطقی هست.
اما برای گرفتن پاسخ ما به جزئیات زندگی شما و مخصوصا رفتار و روشهای شما در این زندگی بیشتر نیاز داریم.
سئوال اساسی که ذهن شنونده را درگیر می کند. اینست که چنین مرد هوسباز و بی مسئولیتی که با زنهای مختلف ارتباط دارد و شما را در شهرستان گذاشته و در تهران آمده است چرا باید بیاید ازدواج کند و خودش را درگیر مسئولیت زن و بچه و زندگی کند و بعد به کارهای خودش باز هم ادامه دهد.
واقعا چه انتظاراتی در این زندگی از شما داشته است؟
شما با اشتباهات او چگونه برخورد کرده اید؟
قوت ها و مزایای این مرد در زندگی شما چگونه بوده است؟
نحوه آشنایی شما چگونه بوده است؟ و به خاطر چه شناختی و چه خصوصیاتی همسر ایشون شده اید؟
برای تحت فشار قرار دادن او آیا هیچ اقدام قانونی کرده اید؟
آیا مشاوره ای رفته اید ؟ یا روشهای مشخصی در برابر او داشته اید؟ یا کلا فردی منفعل و بی تفاوت نظاره گر بوده اید؟
به شما توصیه می کنم حتما با فکر به این موضوعات و با آمادگی کامل، به مشاوره حضوری بروید و به کمک متخصص و طی چندین جلسه نسبت به برنامه ریزی این زندگی ،مشورت گرفته و عمل کنید.
-
با تشکر از همه دوستان و مدیر محترم همدردی. سعی میکنم واضح بنویسم. من و همسرم توی دانشگاه با هم اشنا شدیم. من دختر سنگینی بودم و شاگرد اول ورودیمون. از نظر قیافه هم خوب بودم همین باعث شده بود که توی دانشگاه خاستگارای زیادی داشتم. شوهرمم یکی ازونا بود من ابتدا راضی نبودم واونقد پافشاری کرد تا من راضی شدم البته خانواده او خصوصا مادرش راضی نبودندو من بعد از عقد متوجه ناراضی بودن انها شدم. وقتی عقد کردیم مادر و خاله ش به شوهرم میگفتند تو لیاقتت ازین بهتر بود عجله کردی و ازین حرفا. شوهر من فردی بسیار دهن بینه و این حرفا روی او خیلی تاثیر میذاشت. دوران عقد به من گفت تا حالا یکی از فامیلای من نگفتند چه زن خوبی گرفتی. . وقتی من به خونه اونا میرفتم خیلی رفتار سردی مادرش با من داشت و من حتی کادو روز مادر براش خریده بودم از من نگرفت و همین مسایل باعث اختلاف بین من و شوهرم میشد تا جایی که من دوران عقد درخواست طلاق دادم اما شوهرم راضی نشد منو طلاق بده و بعد از چند ماه دادگاهی ما عروسی گرفتیم و به خونه خودمون رفتیم. مادرشوهرم از پدرشوهرم جدا شده بود و کل مسوولیت زندگی مادرشوهر و برادرشوهرام با شوهر من بود. دوباره رفتارای مادرشوهرم شروع شد حقوق شوهرم بیشتر از نصفش خرج اونا میشد هر شب تا ده شب پیش. مادرشوهرم باید میرفت تا مامانش دعوا به پا نکنه. دو سال از زندگی ما اینطوری گذشت تا اینکه من باردار شدم مادرشوهرم به تهران رفت ینی ساکن تهران شدند. از همون موقع شوهر من از چهارشنبه تا شنبه صب میرفت تهران پیش مامانش هر هفته. حتی یک هفته نبود نره.این مجردی تهران رفت همانا و دنبال زنها و دخترای دیگه رفتنم همان. با چند تا از دوست دختراش که حرف زدم میگفتند ما پارک سینما تیاتر و ..با مادرشوهرت رفته بودیم. ینی در تمام اون روزها که من تنهایی بچه بزرگ میکردم شوهرم با مامانش و دخترا دنبال خوشگذرونی بودند. و اون چیزی که خیلی منو زجر میداد این بود که مادرشوهرم باهاش همکاری میکرد. من همون موقع که فهمیدم همه تلاشی کردم قهر کردم نشد با پدرش صحبت کردم نشد التماس مادرشو کردم نشد. بدجور شوهرم غرق شده بود توی روابط ازاد. تا اینکه اومد استعفاشو داد و برا همیشه رفت خونه مامانش. نه به من فکر میکرد نه به دخترم.دخترم مریض میشد نمیومد فقطیک مقدار کمی هر ماه برام پول میفرستاد. یه مدت پاشدم رفتم خونه مادرشوهرم که شوهرم تنها نباشه اینقد بی محلم کردند که برگشتم از همون موقع هم شوهرم میگفت طلاق بگیر من برا تو شوهر نمیشم. بعداز دوسالم که رفتم تهران منو ترک کرد و رفت و من مجبور شدم دوباره برگردم. این کل زندگی من بود. باور کنید خیلی تلاش کردم اگه بیخیال بودم دنبالش نمیرفتم تهران. شوه بیشترین مشکلش با من این بود که قیافه و تیپ من مورد دلخواهش نبود. تهران که بودم خیلی کم با من بیرون میرفتو اگرم بیرون میرفتیم با ماشین بود . زنهای دیگرو به من نشون میداد میگفت اونا باید جای تو اینجا مینشستند. میگفت اخه تو چی داری.که من عمرمو بذارم به پات.. ..... این مرد هیچ حسنی برا من نداشته نه خرجمو درست حسابی میداد نه بالا سرم بود نه محبتی ازش دیدم. فقط دخترم میخاستم پدر داشته باشه . به خدا نقطه ضعف من فقط دخترمه الانم دلم میخاد پدر داشته باشه . اما پدر کی براش پدری کرده از 2 سالگی خودم تنهایی بزرگش کردم.من هیچ اقدام قانونی تا بحال انجام ندادم. فقط پیش یه وکیل رفتم . اما وکیل گفت بهتره توافقی جداشی و مهریتو ببخشی تا برا بچه اذیتت نکنه و بچتو بگیری.پیش مشاور رفتم مشاور گفت من هیچ وقت به کسی نمیگم با صراحت طلاق بگیر فقط چند راه جلوش میذارم تا خودش انتخاب کنه . اما به تو میگم حتما طلاق بگیر.
- - - Updated - - -
بزرگترین اشتباه من این بود که دوران عقد جدا نشدم و برگشتم. دومین اشتباهم این بود که باردار شدم. سومین اشتباهمم این بود که موقعی که رفت تهران و ما رو تنها گذاشت جدا نشدم. همه این اشتباهات جوونی منو خراب کرد . الان با 32 سال سن روحیم داغونه.وقتی برا دیدن دخترم میاد میبینمش مث این پسر مجردا میمونه اصلا بهش نمیاد بچه به این سن داشته باشه. از بس خوشه و بی مسوولیت. وقتی میاد و میره حالم خیلی بد میشه.امروز بهش پیام دادم که دیگه نیاد . این چند وقت خیلی حالم بدتر شده بود . خواهش میکنم به من بگید اگه دخترم پدرشو نبینه براش بد نیست.؟اگه رسمی طلاق بگیرم اینده دخترم خراب نمیشه؟ خیلی این دختر برا من مهمه. خیلی هم دلم براش میسوزه.
-
گاها متاسفم میشم از اینکه چرا توی ایران برای زنها ارزش قائل نیستند و همه جوره در حقشون ظلم میشه:47:
الان خانوم "مهسانه" واقعا در شرایط بدی قرار گرفته و جالبه که هیچ مرجع قانونی به طور صحیح از حقوق ایشون دفاع نمیکنه و اگر هم درخواست طلاق بدهند علنا هیچ چیزی بهشون تعلق نمیگیره
چرا ما خانوم ها حتی به خودمون هم رحم نمیکنیم؟؟؟؟!!!! با اینکه میدونیم داریم زندگی شخص دیگه ای رو خراب میکنیم باز هم با خودخواهی تمام فقط به فکر خودمون هستیم و اهمیتی به هم جنس خودمون نمیدیم؟؟؟؟ چه حالی بهمون دست میده اگه یکی یه همچین کاری با خودمون بکنه؟فقط یه لحظه بهش فکر کنیم...
من یه عقیده دارم اونم اینه که روزی که بفهمم شوهرم دنبال شخص دیگه ای رفته و اینطوری به شخصیت من توهین کرده مطمئن باشید کوچکترین زحمتی برای برگردوندنش نمیکنم و اونو به کسی میبخشم که ازم گرفته تش ... چون کسی که خیانت میکنه اول برای خودش ارزش قائل نیست پس چطور من براش ارزشی قائل بشم:81:
عزیزم من برای شما واقعا متاسف شدم و شرمنده ام که راه حلی برای مشکلتون ندارم چون هیچوقت کسی رو به طلاق تشویق نمیکنم... امیدوارم هرچه زودتر به سعادت واقعیتون برسید:72:
-
هم اوای عزیز ممنونم. میدونی این زندگی منو با خیلیا اشنا کرد . من با دخترای زیادی تلفنی صحبت کردم همه دوست دخترای شوهرم توی این چند سال بودند. شماره هاشونو از توی گوشیش برمیداشتم . همه تهران بودند. بعضیاشون خیلی مودب عذرخواهی میکردند و میگفتند که واقعا نمیدونستند که اون متاهله. یکیشون میگفت من بهش گفتم شناسنامتو حتما باید ببینم تا باهات ادامه بدم. میگفت بعد از اون دیگه خبری ازش نشده فهمیدم زن داره.. یکیشون وقتی فهمید زن داره گریه افتاد گفت من قصد ازدواج باهاش داشتم و اونو به مادرم معرفی کردم حتی با مادر شوهرت چند بار پارک رفتیم. یه بار مسافرت ما رو برد اونم با کلی اصرار من. از قبل هتل رزرو کرده بود . اونجا فهمیدم دوست دخترشم توی اتاق طبقه پایینی ست که با دوستش اومده بود. اون مسافرت خیلی برام سخت گذشت اما به رو خوذم نیاوردم . دختره میدید که این با زن و بچشه. شاید فکر کنید اشتباه میکردم ولی خودم شب توی ماشینش دیدمش. من توی هتل بودم از توی بالکن نگاه میکردم با هم رفتند بیرون تا نیمه های شب. فقط خدا میدونه چی به من گذشت. اما از همه اینا بدتر اون خانمه که باهاش صیغه ست. با اونم صحبت کردم میگفت اسلام گفته یه مرد میتونه چند تا زن داشته باشه. خلاصه اخر همه اینا این شد که بچه من بی پدر شد منم بیچاره شدم. اره زنها چرا به هم نوع خودشون رحم نمیکنند . مث مادر شوهرمم. اون زنه اون دختره. واقعا موندم الان با این زندگیم چکار کنم..........
-
سلام
با شما همدردی می کنم.واقعا از خواندن داستان زندگیتان قلبم به درد آمد.
به نظر من در مورد شما طلاق بهترین گزینه است.حتی برای آینده دخترتان هم بهتر است.
این دختر مگه الان چقدر پدرش را می بینه که بعد از طلاق نتونه ببینه؟ مگه چقدر الان براش پدری می کنه که بعد از طلاق پدری اش کمتر بشه؟
این دختر آیا نیاز به یک مادر شاد و سرحال ندارد؟
به نظر من شما زن جوانی هستی.شاغل هم هستی . یک مدتی دوندگی کن.حضانت دخترت را با سیاست بگیر!
اول اصلا حرف از طلاق نزن.اول با یک وکیل خبره مشورت کن.شاید لازم باشه مدارکی در مورد اینکه این آقا لیاقت حضانت فرزندش را ندارد جمع کنی. وقتی مدارک کافی جمع کردی و برنامه ریزی هایت را انجام دادی مساله طلاق را با قوت پیگیری کن!
دیگه امیدوارم بعد از طلاق شما و دخترتان روی خوش زندگی را ببینی.
باید حسابی به روحیه خودت و دخترت برسی.باید یه زندگی شاد و دونفره را به خوبی اداره کنی!
ان شاالله باید برای آینده دخترت هزاران برنامه زیبا بریزی!و جوانی ات را در جوانی دخترت مجددا ببینی!
دخترت در آینده خواهد فهمید که چه مادر فداکار و مدیر و محکمی داشته و یقینا به تو افتخار خواهد کرد!
راستی در زمینه اینکه فرزندان طلاق آسیب کمتری ببینند کتاب های خیلی خوبی هست.حتی می تونی از مشاوران هم بپرسی.
در هر حال اگر عاقلانه و منطقی طلاق بگیری و با سیاست و محکم و با روحیه زندگی ات را اداره کنی؛مطمئن باش دخترت نه تنها آسیب کمتری می خورد؛بلکه از تو درس های بسیار زیبا و مهمی یاد خواهد گرفت و ان شاالله با تجربه زندگی تو زندگی بسیار خوبی خواهد داشت!
دوست خوبم برایت از خداوند قادر عاقبت به خیری مسئلت می کنم:72::72::72:
-
شوهرم وضع مالی خیلی خوبی داره ولی نمیتونم ازش حقو حقوق بگیرم. هر چی داره به نام مادرشه. حضانت دخترمو شاید بتونم بگیرم ولی فک نمیکنم بشه ازش خرج بچه رو گرفت. الان چند ماهه هیچ پولی برا خرج دخترم نداده . فقط بعضی وقتا که میاد دخترمو ببینه یه بلوز یا شلوار یا یه مقدار بیستکویت و .... براش خریده بود. همین. کدوم قانون به من کمک میکنه. وکیل میگفت چون بعضی وقتا میاد نمیتونی ثابت کنی که شما رو ترک کرده. اصلا ثابتم کنم کدوم قانون به نفع منه. کدوم قانون حق ما رو ازش میگیره.
-
مهسانه جان،
اگر می تونی با کمک یک مشاور حضوری، اگر نه با مطالعه و کمک دوستان تالار و تلاش خودت، بشین کامل در مورد مزایا و معایب موندن تو این زندگی فکر کن و تحلیلش کن.
بعد تصمیم بگیر می خوای چیکار کنی.
همونطور که وکیل به شما گفته متاسفانه خیلی چیزها را قانونا نمی شه اثبات کرد و فقط خودت را فرسوده می کنی.
شوهر شما در صورت جدایی چیزی به شما نمی ده (اینطور که گفتید)
در حال حاضر هم که نهایت حضورش به ماهی یک بلوز و چند تا بیسکوئیت ختم می شه.
این همه فشاری که به اعصاب و روان شما می آد، آرامشتون که به قول خودتون با اومدن رفتنش به هم می ریزه و ... آیا به چند تا بیسکوئیت می ارزه؟
البته شما چند پست نوشتید و به این زودی نمی شه قضاوت کرد.
شاید بهتر باشه یکبار جدی باایشون صحبت کنید و اگر هنوز نظرشون روی جدایی هست بعد در موردش مشورت بگیرید.
-
وقتي براي وجود خودت ارزش قائل نيستي هر چي سرت مياد حقته
وقتي مشاوره رفتي
جوابتو داده
زندگيتو ميبيني
نميدونم چرا دس دس ميكني
فقط اومدي اينجا اعصاب ما ر بهم بريزي /؟
-
منم با نظر پریا موافقم اومدی اینجا واسه چی؟>
این تالار هیچوقت پیشنهاد طلاق نمیده ولی تو این مورد خاص داری میبینی همه میگن جدا شو و زندگی و بچه تو از دست آدمهای هرزه نجات بده
گفتی ما زنها به همدیگه رحم نمیکنیم درسته منظورت اون زن و دخترای فاسد و مادرشوهرته درست گفتی
ولی مگه شما به خودت و بچه ت رحم کردی که زنهای غریبه به شما رحم کنن
حقوقت هرچقد کم باشه مگه الان شوهرت زندگیتو تامین میکنه که میترسی از خرج و مخارج؟
یا واقعا هنوز دوسش داری و کتمان میکنی ؟
-
متاسفم. من نیومدم اعصاب شما رو خراب کنم. من الان مث زن طلاق گرفتم. طلاق گرفتن برا من که اون راضیه و بچه هم بهم میده مث اب خوردنه. یک ماهه اسمش از شناسنامم پاک میشه. من نگران دخترمم. الان 7 سالشه. چه جوابی دارم بهش بدم. چند وقت پیش که پدرش یه شب اومد پیشش از خوشحالی نمیدونست چکار کنه. من دیروز به شوهرم پیام دادم دیگه نیاد. حالا موندم دخترم چقد اسیب میبینه.وگرنه اون مرد برا من خیلی وقته مرده...