به نظر من صبر کنین از مسافرت بیان و بعد همونطور که یکی از دوستان گفته بودن با اقتدار جلو برید و موضوع را مطرح کنید.:104:
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من صبر کنین از مسافرت بیان و بعد همونطور که یکی از دوستان گفته بودن با اقتدار جلو برید و موضوع را مطرح کنید.:104:
با سلام
مطلبی مونده که میخوام به همه عزیزانی که در این تاپیک بنده رو راهنمایی کردن عرض کنم.امیدوارم نگید که این آدم چقدر کاراش الکیه.
امروز عصر با یکی از دوستانم صحبتی کردم درباره این خانم که ایشون گفتند که همسر من یه مشاور هست و میتونه کمکت کنه.همسر ایشون با من تماس گرفتن و ابتدا تمام چیزهایی رو که از این خانم تو این چند وقته میدونستم بهشون گفتم.
اولین سوال خانم دوستم این بود که آیا تو این مدت اشنایی و رفت و آمد هایی که به دفتر داشتم ایشون بیشتر صحبت میکردن یا من،که بنده گفتم ایشون خیلی با من راحت بودن و از خودشون و خانودشون صحبت میکردن و من به نسبت ایشون کمتر حرف میزدم.مطالب دیگه ای هم پرسیدن که جوابشون رو دادم.
نظر خانم دوستم این بود که با توجه به سن این خانم میشه گفت که الان ایشون از نظر فکری کامل هستن.خانم دوستم گفت که این صحبتهایی که ایشون میکردن این احتمال داره که برای جذب شما بوده به خودشون و همینطور مسافرتی که چند وقت پیش رفتن و به شما هم پیام دادن که (اگه چیزی میخواید بگید تا واستون بیارم)این نشونه رو میده که ایشون هم تا حدی به شما علاقه دارن.
در مورد اینکه این خانم الان جمعیت خانوادشون زیاده و این احتمال هم هست که با آدمای زیادی مثل داماداشون و یا پسر خاله ها و بقیه برخورد داشته باشه و شاید تو صحبت کردن باهاشون راحت باشه گفتند که باید یه کاری کنم.
راهنمایی خانم دوستم این بود که بعد از اینکه از ایشون خواستگاری کردم ازشون بخوام که چند وقتی مثلا" 2 تا 3 ماه رو با هم نامزد باشیم.توی این مدت شما میتونی اون چیزیهایی که ایشون توی دفتر با شما مطرح میکردند رو با کارهاشون و رفتاراشون مقایسه کنید البته بدون اینکه بهشون حرفی بزنید.ببینید که آیا ارتباطش رو با مردهای اطرافش کمتر میکنه بخاطر اینکه همسرش ناراحت نشه یا اینکه نه هنوز همونجوریه.آیا این چیزهایی که درباره شخصیت خودش میگه درسته یا فقط تعریف از خود بوده
خانم دوستم گفت که تو مدت نامزدی نیازی نیست که به بستگانتون خبری بدید چون این امکان هست که توی نامزدی چیزهایی ببنید که نتونید این رابطه رو ادامه بدید.
نظر شما عزیزان چیه؟
به نظر من که خوبه.فقط شما چزا مشکل خودتونو(راحت بودن خانوم با داماداشون) را تحت عنوان سوال دوستتون مطرح کردید؟!:58: اینجا که کسی کسی رو نمی شناسه!:311:
- - - Updated - - -
البته شما می تونید این قضیه نامزدی رو مطرح کنید ولی بعضی از خانواده ها با رابطه خارج از عقد رسمی مشکل دارن.شما می تونید تو جلسه خواستگاری مطرح کنید ببینید چی میگن.
با سلام
دوستان عزیز از راهنماییهای همگی سپاسگذارم.بنده تا امروز که این مطلب رو مینویسم مشغول تحقیق بودم و تقریبا" چیزی نمونده که انجام نداده باشم.دیروز هم پیش یک روانشناس و مشاور رفتم که استاد دانشگاه هم بودن.باهاشون خیلی صحبت کردم و طبق حرفهایی که بنده بهشون زدم منو راهنمایی کردن و در نهایت گفتن که پا پیش بزارم.
الان من فقط یه مشکلی دارم.میخوام این مشکلم رو با یه مثال شروع کنم.
راستش رو بخواین من درسته درامد زیادی ندارم اما تو زندگی همیشه سعی میکنم اگه بخوام چیزی رو واسه خودم بخرم از نوع خوبش باشه.تقریبا" یک ماه پیش بود که تصمیم گرفتم که شلوار پارچه ای رو کنار بزارم و بجاش از جین استفاده کنم.خلاصه یه شلواری رو انتخاب کردیم که 100 تومان قیمت داشت اما از همه نظر تک بود.کسی که همراهم بود گفت بیا بریم جای دیگه هم بگردیم اما من باز دلم همون شلوار رو میخواست تا روز بعدش هم گشتیم و پیدا نکردیم. و بالاخره اومدم خریدمش.اما نکته مهم اینجاست.تا زمانی که پول رو پرداخت کردم مشکلی نبود اما همین که از مغازه زدم بیرون یه باره یه چیزی تو دلم گفت که چرا اینو این همه گرون خریدم.این حس باهام بود تا خونه که تو خونه وقتی شلوار رو با پیراهن و کفشی که خریده بود پوشیدم خیلی خوشم اومد و اون حس رو دیگه نداشتم.الانم خیلی راضیم از انتخابم.
یه مثال دیگه میزنم.چند سال پیش رفتم واسه خودم یه ال ای دی بگیرم.خلاصه ما گرفتیم و اوردیمش.همین که رسیدم خونه پیش خودم گفتم که چرا خریدمش میتونستم با همین تلویزیونهای معمولی هم سر کنم.چند روزی گذشت تا راش انداختم.وقتی نشستم پاش دیگه اون احساس رو نداشتم و خیلی هم خوشحال بودم.
از این اتفاقا برام تو زندگی چند بار تکرار شده ولی در نهایت از انتخاب اولم رضایت داشتم.اگه راستش رو بخوام بگم یکی از چیزهایی که باعث بوجود اودن این حس میشد پول بود.که نکنه الان برم خونه و بهم بگن چرا جنس گرون خریدی اما وقتی به این فکر میکردم که پول مال خودم بوده و کسی نباید با انتخابم مخالفت کنه آروم میشدم.
در مورد همسر هم همینجور.
میخواستم بگم میترسم برم از این خانم خواستگاری کنم یه باره این حالت بهم دست بده که چرا اینکار رو کردم.من از درون خودم کاملا" آگاهم نه تنها این خانم خودم میدونم اگه برم خواستگاری هم دختری این حس لعنتی بهم دست میده.مثلا" پیش خودم بگم که حالا چه وقت ازدواج کردن بود و میشد بعدا" هم انجامش داد.
میدونید مثل چیه این حسم.مثل اینکه سر یه چهارراه ماشینها دارن میرن یه باره یه ماشین با سرعت بیاد از وسط اینا رد بشه بره.حسم مثل این ماشین خلاف میمونه.
من این پست رو اینجا خیلی خوندم و باید بگم کسی رو که انتخاب کردم با توجه به گفته های تو این پست مطابقت دادم دیدم که از نظر من نمره قبولی رو گرفته و همین چیزا رو هم به روانشناسی که دیروز رفتم پیشش گفتم و ایشون هم گفتن برم جلو.
نظر عزیزان محترم رو میخواستم درباره این حسم بدونم.خیلی ممنونم.
سلام
دوست داشتم مدیر همدردی عزیز هم یه نظری درباره من بدن اگه ممکنه.
تشکر