تا حالا نشده دیدارهای ما کمتر از ۴ ساعت بشه چون دل کندن برای هردو سخته
یعنی دیدن یکساعته نه منو ارضا میکنه و صد البته نه همسرمو
بعدش کجا ?
خب هفته ای یه بار میرم خونشون و اونم میاد خونه ما ولی بیشترش رو دوست ندارم حس میکنم مزاحم خانواده ها میشیم و دوست ندارم
بیرون رفتنم وسیله میخواد که ماشین مستقل ندارم که همیشه باشه البته اون موقع که هوا سرد نبود بی ماشینم می گشتیم ولی حالا نمیشه و این دقیقا همون چیزیه که همسرم نمیتونه هضم کنه
جالبه تجربشم داشته که بخاطر همین تو هوای سرد بیرون رفتنمون کارش به دکتر و استراحت کشیده و من دلم نمیاد دوباره مریض بشه ولی همسرم قبول نمیکنه
انفولانزا گرفته بودم میگفت چرا نمیای من ببینمت ؟ گفتم حالم اجازه نمیده و البته تو هم مریض میکنم میگفت کاش مریض میشدم که تو نخوای ازم دوری کنی! که البته اخرشم ازم گرفت
حالا این بماند که پروژه ارشدم مونده و بماند که کاری دارم هم باید غیر ساعت اداری انجام بدم که به خاطر همین قضیه تقریبا تعطیلشون کردم
و بماند اینکه خب یسری روزا دیر وقت میام
حالا شانس اوردم ماموریت کاری نداشتم این چند وقته
ازم دلخور بود گفتم بیا بریم پارک با سردی قبول کرد تو پارک اصلا بهم نگاه نمی کرد یک ساعت من حرف میزدم و اون فوقش چند جمله گفت با اینکه فکر نمی کردم مقصرم ولی خواستم از دلش دربیارم ولی تاثیری نداشت اخرش خسته شدم گفتم بریم خونه . هنوز از خونه دور نشده بودم که گفت برگرد و وقتی برگشتم انگار نه انگار که دلخوره و گفت وقتی در خونه رو بستم احساس کردم در زندان رو بستم!
تو اوج ناراحتی هم انتظار داره منو ببینه و اینو خواسته ازم
همش به این فکرمیکنه من کجام و به چی فکر میکنم ! بنظرتون ادم سرکار به چی جز کار میتونه فکر کنه ؟
بعدشم کی گفته ککم نمیگزه من روزی نمیشه که تلفنی صحبت نکنم یا پیامکی از احوالش نپرسم
من همیشه بهش میگم دوستش دارم و در حد توانم هر کاری بتونم براش میکنم من احساس دارم ولی منطقم رو هم همیشه دخیل می کنم و توقعم رو اندازه واقعیات موجود تنظیم می کنم ولی همسرم اینو قبول نداره
خودشم چندبار گفته که مهربون بودن امروزم رو با قیافم تو جلسه خواستگاری نمیتونه مقایسه کنه و پیش بینی نمیکرده
اینطوری نیست که ابراز علاقه یطرفه باشه
هنوزم مشکل حاد نشده ولی این روند نگران کننده هست برام