من مادر شوهرم دو قدمیم ولی دو سه روز یا بیشتر می شه که نرم پیشش
ولی هر روز به مامانم زنگ می زنم
انقدر حساس نباشید
نمایش نسخه قابل چاپ
من مادر شوهرم دو قدمیم ولی دو سه روز یا بیشتر می شه که نرم پیشش
ولی هر روز به مامانم زنگ می زنم
انقدر حساس نباشید
چرا میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر؟
این نشون از وابستگی زیاد و عمیق مادر و دختره شما به ندرت می تونید دختری رو پیدا کنید که بعد از ازدواج با مادرش قهر باشه یا رابطشون بد باشه ولی به وفور دیده میشه که پسره بعد از ازدواج با خانواده اش مشکل داره
به این قضیه میشه اینجوری هم نگاه کرد که خدایی ناکرده مادر شما هم از لحاظ مادر شوهری کم نذاشته باشه آیا فکر می کنید اونوقت خانمتون باید هر روز بره پیش مادرتون؟؟!
درضمن اگه شما تصمیم گرفتید که نرید دنبال همسرتون و منتظرید که همسرتون خودش بگرده خونه پس کاری از دست اهالی تالار بر نمی یاد چون باید با همسرتون صحبت کنیم نه شما و ایشون هم که در دسترس نیستن!!!!
در پناه حق
سلام.قبل از هرچیز:لطفا"اصلا"به حرفای این آقای ebrahim_talabi توجه نکن!حتما" خودش یه ضربه ای از طرف یه خانوم خورده که اینجوری میگه!!!!
حتما"الان خانومتون خیلی دلش واستون تنگ شده.واسش یه کادویکوچیک بخرو بهش بگو اگه اشتباهی کردم منو ببخش بیا بریم سرخونه زندگی خودمون باید بهش بگی نمیتونی بدون اون زندگیرو ادامه بدهی...شمام اینقد لجباز نباش...ضمنا"ببخشیدا البته حتما"مادرتون کاری کرده که خانومتون ازش دوری میکنه!100% همینجوره وگرنه ما خانوما بیخودو بیجهت از کسی بدمون نمیاد!همینکه داره مادرتونو توی یه منزل مسکونی تحمل میکنه باید روزی 1000000بار پاشو ببوسین!!!اینو جدی میگم من که هیچوقت به این ذلت تن نمیدم!!!
اینوهم بگم!!!خیلی حرص خوردم با خوندن این تاپیک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گل گفتي!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ebrahim_talabi
mr noghte sare khat!
امتحانش ضرر نداره. اين كارو كن متوجه مي شي براي يك مرتبه آب خوردن هم بايد از همسرت اجازه بگيري! اينقدر زن لوس! بچه كه نياورده بزرگ كنه! خانومها موجوداتي احساسي هستند! پس هر چي گفت مرد بگه چشم دل خانوم مبادا بشكنه. بابا جمع كنيد اين ادا و اصول رو. مسخرشو درآوردين.
در خانه ای که زمین آن ، سقف روی سر خانواده ( پدر و مادر ) شما را به وجود آورده است ، بی اهمیتی در ارتباط و ایجاد رفت و آمد امری اشتباه است که دختران جوان به آن کاملا بی توجه بوده و برای فرار از این موضوع ، بهانه ای از جمله :............ می پردازند !
که در کش و مکش هایی که به وجود می اید ، پسر نمی داند حق با مادر اوست و یا همسر او ! و در این موقع سعی به غرغر کردن به سر همسر خود می شود .... که این خود کاری است درست ! نه به خاطر مادر-پسر بودن خیر ! به خاطر داشتن شریک زندگی که از بد روزگار باز هم شریک زندگی موقعیت را درک نکرده و به تلخی خواهد کشید ..... ! در این میان نمی توان مادرشوهران زهر دار و تیز زبان را نادیده گرفت که با گرفتن یک زن برای پسر خویش ، به گمان خود هوو به سر خود آورده و قصد به ریختن این موضوع دارند که بعد از هر انفجار و آتش بس متوجه می شوند که این کارشان درمانی موقت برای دردشان بوده ...ولی چاره اشان نمیشود ....
مقدمه چینی ها به نظر شما و یا تفسیر های بنده ، جالب است و قابل تقکر پس سر سری گذشتن کاری را درست نخواهد کرد ....
خانم و آقایی که برای سرو ناهار به منزل مادرخانم خود رفته اند ، با نگاه های بالا و پایین وزیر جنگ انگار می ایستند و دوبار باز می نشینند !
وزیر جنگ هایی ( مادر زن ) ، که سلطه ی خانواده را به دست گرفته اند و فرمان حمله صادر می کنند در قبل و اوایل زندگی مدام سرکوب همسر خویش می شدند و حال با آرام تر شدن مرد خانه که بهد از چند سال زندگی مشترک ایجاد می شود از فرصت استفاده کرده و درجه های سلطنتی را بر دوش خود نصب کرده و ولیعهد خود را دختر خویش می داند .... ( این مورد شامل 99 درصد خانم ها نمی شود :d)
......
کار شما را 100 درصد نمی توان نفی کرد دوست عزیز ، همانطور که رفتار همسرتان را 100 درصد تایید کرد . هر دوی شما مقصر هستید اما یکسان !
تمام این مقدماتی که در بالا گفته شد در ذهن شما و همسرتان نقش بسته و باعث بروز این مشکل شده است .
حال نیمی دیگر مقصران این داستان مادران هر دوی شما هستند ! جالب شد نه ؟
آری ، اول مادر دختر خانم - که به دختر نمی گویید به منزل خویش برو و به زندگی ادامه بده و این موضوعات کوچک را برای سرد شدن زندگی بهانه نکن ( که این خود سر دراز دارد برای گفتگو که باعث ایجاد این موضوع در ذهن دختر می شود که تقی به توقی برخورد می کند به خانه مادرش برود )
و دوم مادر شما ، که شما را برای آوردن همسرتان متقاعد نمی کند و به شما نمی گوید که در اول راه بهتر است کمی شکیبایی کنید و با این عروس کمی با ملایمت برخورد کنید .
در آخر به شما خواهم گفت : از مقدمات بالا هیچ گاه به همسر خود چیزی نگویید که برای او تصویر خوب در ذهن ایجاد نمیکند .
و برای همسرتان بیش از حد از اکسیر محبت استفاده نکنید تا تشنه دریافت آن باشد ... اما نمی توان بگویید چون من مرد هستم اصلا نمی روم و همسرم را نمی آورم ... دوست عزیز یک سوال : اگر شما همسرتان را به خانه نیاورید آیا شماره یک آژانس دارید که با بسته بندی که مادر زنتان کرده به خانه تان بفرستد ؟
موفق باشید
مساله اصلا پیچیده نیست. هیچ کدام کاری نکرده اید که بتوان نام اشتباه را بر رویش گذاشت. تنها سوءتفاهمی ساده پیش آمده است. یک راه ساده دارد. از تصمیم احساسی خود صرف نظر کرده به خانه پدر همسرتان رفته و برایشان توضیح دهید که دلتنگ مادرتان شده اید و به دیدارش رفته اید. نه ایشان می تواند شما را از دیدار خوانوادتان منع کند ونه شما باید این کار را بکنید.
اگر هردو با هم به ملاقات خانواده بروید چه بهتر در غیر اینصورت اشکال ندارد که گاهی به تنهایی به ملاقات خانواده بروید. البته این تصمیم که هرگز دنبالش نمی روم اصلا پایه منطقی ندارد.