سلام
خانمتون به کار هنری علاقه داره؟
اگه میتونه و علاقه داره میشه یه کار هنری رو شروع کنن.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خانمتون به کار هنری علاقه داره؟
اگه میتونه و علاقه داره میشه یه کار هنری رو شروع کنن.
دوباره سلامنقل قول:
سلام و تشکر فراوان
پیشنهاد شما جرقه فوق العاده ای برای من است. منظور شما اینه ایشان از الان شروع کنه به مطالعه دروس و محتوای تحصیلی و پس از برگشت ادامه تحصیل بده؟.
فکر کنم پیشنهاد خیلی خوبیه. باید با خودش هم در این باره صحبت کنم.
فعلا برنامه خاصی نداریم تا برگردیم، ولی احتمالا کاری پیدا کنه و مشغول به کار بشه، به هر حال در کشور خودمون با همه سختی های موجود میشه یک کاری پیدا کرد. ولی این هم یک مساله است که آخرش بعد از تحصیل چی؟ رشته هایی مثل ریاضی در ایران فقط کاربردش در دانشگاه و آموزشگاهها است که در این مورد خاص متاسفانه همسرم علاقه ای نداره!
خواهش می کنم.
بله دقیقا منظورم همینه. اگر واقعا قصد ادامه تحصیل در رشته شون را دارند, این زمان فرصت خیلی خوبیه که خودشون را اماده کنند. ولی اینکه می فرمایید علاقه به تدریس در دانشگاه را ندارند, پس برای گرفتن دکتری خیلی نباید انگیزه داشته باشند.
و صرفنظر از ادامه تحصیل, ایشون اگه در اینده قصد کار در رشته شون را هم دارند, از الان می تونند مطالعه کنند و مقاله های مختلف بخونند و اطلاعاتشون را بالا ببرند.
مثلا یکی از دوستانم ریاضی می خوندن و با یک موسسه همکاری می کردند و وسایل و باری های مختلف را ابداع می کردند که بچه ها راحتر ریاضی را یاد بگیرند که همه بومی بودند و سعی می کردند که کپی نمونه های خارجی نباشه.
به هر حال باید ببینید بعدا که به ایران بازگشتید ایشون قصد انجام چه کاری را دارند و از الان برنامه ریزی کنید.
و یا فردی را می شناسم که دکتری ریاضی دارند و الان وارد اقتصاد شدند. همه چیز به ایشون و علایق و توانایی هاشون مربوط میشه.
موفق باشید:72:
مثلا کارت پستالهایی با نقشهای سنتی و ایرانی درست کنه که مطمئنم اونجا خیلی طرفدار پیدا میکنه کلا کارهای سنتی و صنایع دستی که بتونه فرهنگ و هنر یه کشور رو نشون بده همیشه تو کشورهای دیگه طرفدار داره!
مثلا یه مدت فقط کار کنن بعد یه نمایشگاه بزنن اونجا میتونه مشتری پیدا کنن و سفارش بگیرن.
من یه دوستی دارم که المان زندگی میکنه همینجوری کلی سرش گرم شده کاراش هم کلی طرفدار داره تازه منبع درامد خوبی هم براشون شده.
من خودم به عنوان یک خانم وقتی به مرز افسردگی برسم هیچ چیزی برام جذاب نیست
به نظرم همسرتون شاید استقبال کنه از اینکه کتاب جدید بخونه واسه زمانی که برگشتید و خواست ادامه تحصیل بده ولی عمل نمیکنه ...
کل هفته توی خونه موندن غیرقابل تحمله.بعد از مدتی تو خونه موندن دیگه خود ادمم هم حوصله نداره بیرون بره . و همش با این سوال مواجه میشه که چکار کنم. شاید پیدا کردن یه دوست خوب سخت باشه ولی بازم تلاش کنید و همجنین همسرتون را تشویق کنید به کلاس ورزش،و یا چیزی که علاقه داره بره. اینجوری روحیه اش عوض میشه .. درس و استفاده از اینترنت و دنیای مجازی همسرتون را خوشحال نمیکنه
متاسفانه تو کشور ما درس ریاضی به غیر از تدریس تو آموزشگاهها و دانشگاهها کاربرد دیگه ای نداره. پس میشه لطف کنید از همسرتون بپرسید برای چی ادامه تحصیل دادند؟؟؟ اگه بین حرفاشون به مورد و علاقه خاصی اشاره کردند از همون علاقه استفاده کنید برای سرگرمیش. یا اصلا قشنگ بشینید باهاش حرف بزنید که کلا برامه اش چیه و میخواد بیرون کار کنه یا نه و به چه کارایی غیر ریاضی علاقه داره. تو همین کامپیوتر هم میتونه همونجا مهارت کسب کنه و کارایی که با کامپیوتر تخصص میخواد رو انجام بده.
مثلا من خودم رشته مدیریت خوندم. ولی علاوه بر تدریس به کار بیمه و کارههای کامپیوتری و والیبال خیلی علاقه دارم. آدم که نباید منحصرا کارهاش رو محدود به رشته اش کنه.
البته خانم شما قبل از همه این کارها به کمی حمایت و ایجاد انگیزه و تشویق از طرف شما نیاز دارند و وقتی که ببینند برای انجام یه کاری اینقدر تشویق میشند مطمئنا خودشون هم رغبت نشون میدند
خیلی خوش به حال بچه شما که همچین پدر و مادر تحصیل کرده ای داره
خوش به حالش که تو یه کشور اروپایی زندگی میکنه
من زنم و شوهرم تحصیلات اکادمیک نداره وگرنه منم برای اپلای اقدام میکردم
یهک از خانمهایی که چند سال انگلیس زندگی میکرد( از فامیلامون هست) اونجا تعمیر لباس میکرد مثلا زیپ یه شلوار که احتیاج به عوض کردن داشت یا یه لباس که پاره شده بود و درامد خوبی از این راه کسب میکرد ایشون یه خیاط در حد متوسط مایل به ضعیف هست ولی خوب این تعمیر لباس براش مثل اب خوردن بود ضمن اینکه انجا زبانش را بسیار تقویت کرد فکر کنم مدرک زبان خوبی از انجا گرفته و الان ایرا ن موسسه زبان داره
و شنیدم که خانها اونجا صنایع دستی کار میکننند
مثالا یکی اونجا تابلو فرشهای کوچک میبافته و اونجا فرش ایران چیز ارزشمندی هست ا( انها هم زیاد به فرش وارد نیستند که ایراد بگیرند اینجاش خوب بافته نشده و و...اشکالاتش زیاده)
نمی دونم چرا خانم شما دنبال زبان نیستند انگلیسی المانی فرانسه و... یاد نمیگیرند؟
من احساس میکنم خانم شما زیاد دنبال استفاده از وقتش نیست وگرنه خودش یه کاری دست میزد
میتونه تغیر رشته بده و یه رشته اسان درس بخونه کاشکی من موقعیت ایشوه را داشتم
:303::303: تو خونه مربا -ترشی -شیرینی -غذا- سبزی خشک -سبزی اش و فریزری -ادویه خانگی درست کنه و بفروشه شاید بشه اینترنتی شفارش کرفت
با سلام و تشکر بسیار زیاد از شما هموطنان عزیزم که بی منت این همه لطف رو به یک هموطن ابراز می کنید
تا اینجا پیشنهادات خیلی خوبی از صحبت های دوستان کسب کردم برای اینکه خلاصه بگم سعی می کنم برخی از این پیشنهادات رو طی روزهای آینده شروع کنیم با این حال از اونجایی که پیشنهادات شما برام خیلی باارزش هست جزئیات بیشتری رو خدمتتون عرض می کنم تا بتونم سریعتر راه حلی مناسب پیدا کنم.
یکی از دوستان اشاره داشت موندن در خونه باعث افسردگی میشه و به هر حال انگیزه آدم رو برای هر کاری سلب میکنه؛ این جمله کاملا درستی برای ماست، یعنی من احساس می کنم بعد از این مشکلات مالی و خصوصا بی نظمی وزارت در پرداخت حقوقمان، عملا ما هیچ کاری نمی تونیم بکنیم، مثلا تاخیر در پرداخت اجاره داریم! اگر چه طبق برنامه نانوشته ای که ما داریم اینها همگی وظیفه من است و من سعی میکنم اون رو در جریان مشکلات نذارم ولی خوب نمیشه دیگه... اون از کوچکترین تغییر رفتار من که ناخواسته هم هست میفهمه مشکل داریم یا نه! می دونید دوستان، خودم فکر می کنم بیشترین فشار موجود همون بحث مشکل مالی است که باعث شده مثلا همون هفته ای یکبار که می رفتیم تو شهر و یک گردشی می کردیم رو دیگه نتونیم بریم! شاید آخرین تفریح ما به حدود 3 ماه پیش برگرده :54: حقیقتا بنظر می رسه آدم نمی تونه برای مدت طولانی با مینیمم زندگی کنه!
با این حال دیروز از ناهار ظهرش که برام گذاشته بود خیلی تعریف کردم و دیشب هم موقع برگشت بی دلیل یک دسته گل خریدم (تو همین انجمن خونده بودم که خانم ها از کارهای اینچنینی خوششون می آد) و بنظر روحیه اش حیلی عوض شد؛ آخر شب با هم در مورد کارهای مختلفی که میتونه انجام بده بیشتر صحبت کردیم ولی بنظر هنوز اون بی انگیزگی در وجودش غالب است :sad:
یکی از دوستان لطف کرده و نوشته بشینم باهاش در این مورد دقیق صحبت کنم؛ صحبت شما درسته ولی فکر کنم شرایط کنونی ایشان بگونه ای نیست که بشه این کار رو کرد نه برای اینکه به مذاقش خوش بشینه یا نشیه نه، برای اینکه اون فکر می کنه به یک معضل برای من تبدیل شده و لذا به خاطر من هر چیزی رو ممکنه بپذیره! من این رو نمی خوام. من می خوام اون کاری که برای خودش جذاب است رو انجام بده.
کلاس ورزش اینجا خیلی وحشتناکه، باور کنید از اروپا زده شدیم همش اطلاعات غلط به ما دادن در ایران!
کلاس ورزش مثل نرمش و ورزش های زنانه اولا در اینجا اغلب مختلط است :sad: ولی خب میشه کلاس های مخصوص خانم ها رو هم پیدا کرد یکبار این کار رو کردیم و با هم رفتیم اونجا برای ثبت نام، برای 10 جلسه 470 یورو هزینه دریافت می کنن که البته من مخالفت نکردم ولی ایشان خودش نپذیرفت و واقعیت امر اینه که ما نمی تونیم همچین هزینه ای رو بابت یک کلاس تفریحی برای خانمم هزینه کنیم! ما ماکزیمم می تونیم از فضاهای عمومی اینجا مثل پارکها استفاده کنیم که رایگانه حتی یک شهربازی خیلی خیلی ساده و اقتصادی برامون 70 تا 80 یورو هزینه می ندازه
مسئله دیگه اینکه من مجبورم به خاطر کارم وقت زیادی رو تو خونه نباشم اینجا الان خورشید حدود ساعت 7:15 طلوع میکنه و 4:30 غروب میکنه یعنی کل روز رو من خونه نیستم شب هم به عادت رفتار شبانه خودمون کارهای معمولی مثل شام و نماز و غیره رو انجام میدیم و می خوابیم، ضمنا اینجا هوا خیلی سرده و کلا فضای اینجا با فضای ایران متفاوته :54: نمیشه شب نشینی یا شب گردی کرد، فروشگاهها ماکزیمم 6 عصر تعطیل هستند و شهر خاموشه، اینجا مثل ایران سوپر مارکتی که ساعت 7 شب باز باشه نداره؛ همه اینها باعث میشه آدم ناخواسته دچار افسردگی بشه، نبینید تو فیلم ها اینجا خیلی قشنگه و مردمشون ظاهرا خیلی خوشحال، حقیقتا اینها خیلی بدبخت هستند و به نظر من اینها تا به حال معنی زندگی رو نچشیدن! بخدا قدر کشور خودمون رو حالا می فهمیم. من خودم هم دست کمی از خانمم ندارم ولی خب چاره ای نیست اول اینکه من مرد هستم و مشغله کاری من بیشتره اگر چه بیشتر این مشغله فشار عصبی و برخوردهای نامناسب است، مشکلات روانی دردسرهای سیاسی، تحریم ها و هر چی که فکرش رو بکنید مثلا ما نمی تونیم اینجا حساب بانکی داشته باشیم وقتی هم باهاشون صحبت می کنی میگن ما شرمنده ایم! ولی خب شرمندگی اونها مال همون زمانی هست که ما تو دفترشون هستیم و بعدش دیگه همه چیز فراموش میشه! به عنوان آخرین جمله ام: اینجا اگر کسی حالت رو بپرسه باید بگی خوبم اگر چیز دیگه بگی معمولا زود فرار می کنن و میگن باشه مزاحمت نمیشم! به هر حال صدهزاربار فدای ایران و مردم عزیزمون
حرفهاتون مرحمی بر دلم است مشتاق صحبت های بیشترتون، کاش میشد یک طوری خانمم رو می آوردم تو این انجمن تا با شماها بیشتر صحبت کنه
- - - Updated - - -
سلام و ممنون بابت کامنت تون
به هر حال همیشه معیار ما ایرانی ها بچه هامون است،
در مورد زندگی نه، باور کنید نه؛ درسته اینجا خیلی چیزهای خوب داره ولی خیلی چیزهای خوب که در ایران هست رو هم نداره
بارها فرصت هایی برای موندن همیشگی اینجا نصیبمون شده ولی زندگی فقط در اروپا بودن نیست، پس پدرو مادرمون چی؟ پس اقوام چی؟ سنت های قشنگمون؟ عشق و محبت هامون چی؟ کجا شما میتونید یک انجمن مشابه همین انجمن در زندگی غربی پیدا کنید؟
ما داریم بوضوح می بینیم علت علاقه این مردم به حیوانات نبود انسانها در زندگیشان است، بخدا نه من و نه همسرم حاضر نیستیم بچه مون در این فضا بزرگ بشه اگر چه سیستم آموزششون فوق العاده است. من از بدی های اینجا زیاد گفتم ولی بذارید یک نمونه خوب هم بگم که بدونید بی انصاف نیستم ولی همه چیز صرفا اینها نیست.
پسرم سال گذشته مهد رو تموم کرد ما برای مهد ایشان ماهیانه 61 یورو پرداخت می کردیم که در کشورهای سوسیالیستی مبنای پرداخت درآمد پدر است یعنی برخی تا 200 یورو هم باید بپردازند، اول تابستون بود که یک نامه از شهرداری برامون اومد با این محتوا، که "نزدیکترین مدرسه به شما فلان مدرسه است ما برای فرزند شما در کلاس اول آن مدرسه یک فضا در نظر گرفته ایم لطفا در تاریخ فلان به مدرسه بروید و اونجا رو بازدید کنید اگر خوشتان نیامد به ما اطلاع دهید تا مدرسه دیگری را برای شما معرفی کنیم"
اصلا باور کردنی نیست، یا مثلا در مدرسه یک نامه به ما دادند که بچه های فارسی زبان به فلان معلم ایرانی مراجعه و آموزش می بینند همه اینها در چارچوب وظایف مدرسه است و هزینه اضافی ندارد. هر چی فکرش رو بکنید سیستم فوق العاده ای دارند
بله خیلی چیزهای خوب اینجا هست ولی خیلی چیزها هم نیست اینجا بنیان خانواده وجود ندارد، اینجا فرزند یاد نمی گیرد احترامی برای والدین خود داشته باشد اگر چه توصیه می شود، محبت های اینجا مصنوعی است و ....
اگرچه می دانم پیشنهادات شما همگی از سر دلسوزی است ولی قبل از اینکه من و همسرم به اینجا بیاییم هردوتامون توی دانشگاه تدریس می کردیم لذا هر کاری رو هم نمیشه بهشون پیشنهاد بدم اگر چه دختری فوق العاده کاری است ولی احساس میکنم ممکنه دچار سرخوردگی بشه، موضوع فرش و این چیزها باز با تجسم های ما در ایران خیلی فاصله داره اینجا حداقل 15 فروشگاه فرش ایرانی هست! بماند اینکه فرش های دیگه هم در هایپرمارکت ها به فروش میرسه! برعکس اونچه ما فکر می کنیم فرهنگ ایرانی چندان اینجا شناخته شده نیست اغلب فرهنگ ما رو با ترک ها اشتباه میگرن که این هم از الطاف دولت فخیمه ماست که با همه دنیا قهره!
چنانکه در پست های قبل نوشتم چون ما در یک شهر درجه 2 زندگی خواهیم کرد پس از برگشت به ایران مثلا فرض کنید جایی مثل زاهدان، اینجا زبان آلمانی به دردمون نمی خوره! اگر انگلیسی بود آره ولی خوب ما در یک کشور آلمانی زبان هستیم. در خصوص رشته های دیگه هم قبلا سراغش رفته بودیم در واقع این خیلی گزینه خوب بود ایشان علاقه وافری به توریسم و رشته توریسم داره ولی متاسفانه و از شانس بد ما دانشگاههای اینجا این رشته رو ندارن
فروش مواردی رو که نوشتید رو هم باید کلا فراموش کنیم چون اینجا محصولات به مراتب با کیفیت ترش با قیمت پایین وجود داره
بازهم نظر بدید
سلام
معمولا کسانی که از ایران برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به خارج از کشور می روند بورس دولتی نمی شوند (شما جز استثناها بودین) و از فاندی که دانشگاهی که در ان تحصیل می کنند، پرداخت می کند، استفاده می کنند، تا انجایی که من اطلاع دارم این قانون در همه کشورهای آمریکایی و اروپایی صادق هست.
چه مشکلی وجود داره که همسر شما نمی تونه برای پذیرش در این دانشگاه ها اقدام کنه و با دریافت فاند (که معمولا برای یه زندگی دو نفره ساده کافی هست) هم به اقتصاد خانواده کمک کنه و هم اینکه از اتلاف وقت و افسردگی و... جلوگیری کنند؟؟؟
یه مساله دیگه:
شما حتی اگر تو یه شهر درجه 3 ایران هم زندگی کنید، آموزش زبان آلمانی و تاسیس آموزشگاه و ترجمه متون و ... می تواند منبع درآمد باشد. مترجمین معمولا فعالیت هاشون رو در منزل انجام میدهند و همسرتون می تونن پس از بازگشت حتی اگر موفق به تدریس آلمانی در شهرتون نشدند به ترجمه و فعالیت با شرکت هایی که نیاز به این زبان دارند از راه دور بپردازند.
دوست عزیز،
بهتون تبریک می گم که علیرغم مشغله تحصیلی و کاری، برخلاف بعضی آقایون، روحیات خانمتون براتون مهم هست و نگران شرایطش هستید.
نمی دونم به خاطر نوع بورستون (از ایران) چه نوع محدودیتهایی دارید. یک مورد را خودتون اشاره کردید که اجازه کار دانشجویی ندارید.
1- انجمن های ریاضی دانشجویی
اگر برای همسرتون ممکن هست می تونن یک انجمن که کارهای فوق برنامه در زمنیه شغلی خودشون انجام می دن پیدا کنند. اولش کمی سخته اما اگر بگرده می تونه پیدا کنه.
مثلا انجمنی که دانشجویان لیسانس ریاضی دانشگاه برای خودشون تشکیل دادند و توش کارهای فوق برنامه انجام می دن.
هم سرگرم می شه و هم می تونه مفید باشه برای اون گروه و هم در آینده می تونه از ایده هاشون در دانشگاه خودش توی ایران استفاده کنه.
2- زبان
گفتید که یاد گرفتن زبان اون کشور بی فایده است.
هر زبان جدید یک زندگی جدید است. یک دنیای جدید است. یاد گرفتن زبان خیلی هیجان داره.
البته اگر همسرتون انگیزه اولیه و شوق خاصش را نداشته باشند شاید کمی اولش سخت باشه.
ولی حیف نیست که برای یاد گرفتن اون زبان اقدام نکنه؟
شاید فرزند شما ده سال بعد خواست به این کشور برگرده و ادامه تحصیل بده یا زندگی کنه ( گذروندن سالهای کودکی در اون جا حتما روی تصمیمات این چنینی اش تاثیر می ذاره)
ساده ترین و حداقلش این هست که وقتی می رید پیش فرزندتون راحت هستید. ممکنه ازدواج کنه و این زبان بیشتر کمکتون کنه.
البته حرف من خیلی انگیزه خوبی نیست برای کسی که در حال حاضر داره اونجا زندگی می کنه و می گه یاد گرفتن زبانشون بی فایده است.
چون وقتی حال خودش براش مهم نیست، احتمال آینده نمی تونه انگیزه خوبی باشه.
اما یکی از دلایل اصلی افسردگی همسرتون ندانستن زبان و ارتباط برقرار نکردن است.
هر دو با یک زبان واسطه ارتباط برقرار می کنند که خوب نیست (طرف مقابل و ایشون به انگلیسی )
دانستن زبان برای ایشون لازمه چون فرزندتون داره به اون زبان درس می خونه و مدرسه می ره.
پراکنده نوشتم اما همین قدر می دونم که اولین قدم این هست.
3- کمک معلم
فکر می کنم سیستم مدرسه فرزندتون به این شکل هست که بعد از نهار به تکالیفشون می رسند.
معمولا در این حالت یک "کمک معلم" کنار بچه ها هست که وقتی دارن مشق می نویسند اشکالی یا سوالی دارند می پرسند یا با بچه هایی که نیاز دارند تمرین می کنند و ...
همسرتون می تونه با مدرسه صحبت کنه و روزهای خاصی برای کمک به مدرسه بره. این کار را رایگان انچام بده.
اولش راحت نمی پذیرند اما شدنی هست.
4- فعالیتهای جانبی
وارد زمینه هایی غیر از ریاضی و تدریس بشن.
تجربه های جدید داشته باشند. با انجمن هایی که کارهای مختلف می کنند همکاری کنند.
از کمک به گرسنگان فلان کشور تا زلزله زدگان بهمان کشور.
آموزشهای دختران و زنان
آموزشها یا کمکهایی برای کودکان
سالخوردگان و ...
5- تحصیل در رشته دیگر
می تونند در رشته های علمی کاربردی ( که سطحش از دانشگاه پایین تر هست) رشته دیگه ای بخونند که خیلی وقت گیر نباشه و بتونن به شما و فرزندتون برسند و ضمن این که زود تمامش کنند.
یک رشته نزدیک به رشته خودش که کمکش کنه
یا یک رشته کاملا متفاوت که دنیای جدیدی را پیش روش باز کنه
کمی به علایق خفه شده اون ته ته های ذهنش فکر کنه و یه رشته مورد علاقه اش پیدا کنه.
البته تحصیل در سطوح پایین لازمه اش دانستن زبان است. شاید این کمی براشون سخت بشه.
اما با لیسانس ریاضی می تونند فوق لیسانس رشته های دیگه برند. یک فوق لیسانس توی رشته هایی مثل مدیریت و ...
زمینه ای بین رشته ای را پیدا کنند و اقدام کنند. معمولا سطوح بالاتر دو سه رشته متفاوت را ادغام می کنند و یک فرد ماهر در اون ترکیب می سازند که البته بیشتر به درد صنعت می خوره تا دنیای آکادمیک
مثلا مدیری که مهندسی خوب می دونه
یا مهندسی که از مارکتینگ هم سردرمی آره
همسرتون هدفها و آرزوهاش تمام شده. فکر می کنه درس خوندم. شوهر و بچه هم دارم. کارم هم تو ایران محفوظه.
الان دیگه هدفی نیست که تلاش کنم.
هدفها که تمام بشه می شه آخر زندگی.
اسم هر چیزی هم که بیاد می گه به دردم نمی خوره. می خوام چیکار؟
مگه می شه وقت داشته باشی و بیکار باشی و زبان کشوری که توش هستی را نری یاد بگیری؟
حتما در مورد این فوق لیسانس بین رشته ای هم می گه به چه دردم می خوره !
روزهای کوتاه و ابری و بی نور هم در این احساسات بی تاثیر نیست.
امیدوارم یه راه خوب براشون پیدا بشه و شادابی ایشون و خانواده تون دوباره برگرده.:72:
این بود انشای من
شیدا خانم خیلی متشکرم
معلوم است اطلاعات شما بسیار خوب است و حیفم اومد تشکر نکنم، قطعا بخشی از راهنمایی های شما و سایر دوستان راههایی رو برای ما باز میکنه.
و خدا روشکر می کنم که چنین هموطنان مهربانی دارم که زحمت انتقال تجربه و دانش شان را برای یک هموطن بدون هیچ منتی به عهده میگیرند.
اینجاست که به میشه به معنی "وامرهم شورا بینهم" رسید. متشکرم دوستان مهربان
- - - Updated - - -
سلام و تشکر
آره ما بورس ایرانیم و برای گرفتن این بورس خیلی سختی کشیدیم اصطلاحا من جزء نخبه های اون کشور هستم که حالا می بینید چه بلایی سرمون اومده، اطلاعات شما درسته در اینجا فند برای هر دانشجو معادل 1370 یورو است در حالیکه پرداختی ایران به من 1050 یورو است (البته حق فرزند و همسر هم هست) ولی با همین مقایسه 1370 با 1050 میشه فهمید که ما مجبوریم مینیمم زندگی کنیم و در چنین شرایطی معمولا تفریحات و موارد غیرضروری که جزء لاینفک یک زندگی است اول حذف می شوند.
چون من با بورس ایران به اینجا اومدم حتی اجازه درخواست بورس دیگری را ندارم مگر اینکه کلا قید ایران را بزنم (که عرض کردم برای من و همسرم عملا شدنی نیست فرای تعهداتی که به کشور داریم روابط خانوادگی برای ما جایگاه بالایی داره)
--------
موضوع ترجمه بد نیست با اینکه شهر ما صنعتی نیست ولی به هر حال می تونه یک انگیزه حداقلی باشه که آموزش این زبان رو در ایشان تقویت کنه، اگر چه ذاتا خودم به این مسئله معتقد نیستم ولی سعی می کنم به روی ایشان نیارم و همینطور که شما گفتید تشویقش کنم که برای کارهای ترجمه مفید است. با توجه به صحبتها و مشورت های دوستان، حتما گزینه آموزش زبان آلمانی رو بعنوان یکی از آپشن ها پیگیری می کنم.
مجدد سپاسگزارم از محبت شما