-
با سلام
ببين از عشق چي ميخواي : مثلا رفتارهاي عاطفي ؛ حرفاي عاشقانه ؛ توجه هاي خاص ؛ خلوت هاي ويژه و.... ببين دقيقا چه چيزي از عشق درتصورت هست بعد ببين که کدومشون رويايي وکدومشون قابل دسترس هست مثلا حرفاي عاشقانه در ابتداي ارتباط ها رونق داره ؛ دلتنگي ها وبي قرارري ها درابتداي رابطه رونق داره بعد که مالکيت پيدا کرد اين عشق تبديل به عشقي مسولانه ميشه ؛ يعني براي کسي که دوستش داري تلاش کني به فکرنياز هاي زندگي اش باشي به فکر سربلندي پيش دوستان وبستگان باشي وبراش زحمت بکشي شايد ديگه حرفاي عاشقانه خبري از نباشه ولي عشق هست بصورتي ديگه ......... حالا ببين دنبال چجور عشقي هستي رمانتيک يا واقع گرايانه .... قطعا با سپري شدن چندين سال از زندگي مشترک حال وهواي آنچناني نخواهيد داشت وطرفين به مرز پختگي ميرسن ولي عشقشون پابرجاست وشکلش عوض ميشه مثلا دختر وپسري که تازه بهم علاقه پيدا کردن وکلي حرفاي عاشقانه ميزنن ودلتنگ هم ميشن بخاطر جذاب بودن ارتباط با جنس مخالف ونيازهاي خاص عاطفي وجنسي وارد اين مباحث رفتاري ميشن ولي زن ومرد متاهل قطعا اولويت هاي ديگه دارن ومسئوليت هاي سخت تري برايشان تعريف شده که ديگه به اون حرفاي آنچناني فکرنميکنن وچه بسا اونارو بچه بازي بپندارند !
پس دوست من ببين چه تصوري از عشق در سر داري واين خواسته چه مقدار درزندگي برات حياتي ست اونموقع ببين کدوم هاش رو داري وکدوم هاش رو نداري ... حتي ميتوني روي کاغذ بنويسي تا خوب حلاجي کني حالا اونايي که داري وازش بي خبري بذارکنار وبراي بقيه اونايي که نداري ( قطعا چيز ناچيزي ميمونه ) با همسرت صحبت کن وسعي کن از بازخورد رفتاري خودت شروع کني تا اونارو بوجود بياري هرچند ميدونم که مردها خصوصا وقتي پخته تر ميشن خيلي به رفتارهاي سطحي وهيجانات آنچناني اهميت نميدن وبيشتر براي اهداف زندگي مشترک وخوشبختي بچه ها و.... تلاش ميکنن که مرتبه بالاتري از عشق هست چون با ايثار واز خودگذشتگي بيشتري همراه هست ....! يه نگاهي به دور وبرت بنداز ببين محتوايي عشق کم داري يا ظاهري وشکلي عشق کم داري .........! خلاصه داشته هات ونداشته هات رو خوب بررسي کن تا بتوني قدم صحيح برداري موفق باشي
-
با سلام و تشکر از وقتی که به من اختصاص دادید.
kamr عزیز مشکل من دقیقا همین است شوهرم خوب و عاشقه منم ( ایبنطور که فهمیدم ) کارای یک عاشق رو انجام میدم اما از حس خبری نیست. من اصلا نمیگم عاشقا مشکل ندارند یا اینکه همه نیازهای من باید برآورده بشود اما نیاز به عاشق ورزیدن به او ... به نظرم باید در زندگی مشترک برآورده شود زندگی ما خوب است اما بدون احساس .
ardeshirk عزیز از صحبتهای شما ممنونم تصور من از عشق یه حس قلبیست و به نظرم برام حیاتیست چرا که اگر در این زندگی تجربه اش نکنم زندگی دیگری در کار نیست ...در مورد مردها ی پخته :311:دقیقا حق با شماست.نکته دیگری که از صحبتهای شما فهمیدم اینست که شاید چون من نه در رابطه با همسرم و نه در دوران مجردیم آن عشق رمانتیک سطحی را تجربه نکرده ام حالا آن هم برایم مهم است .
همگی سعی دارید به من بگید که قدر داشته هایم رابدانم این قبول ، اما نداشته ام چی ؟ فقط دوپیشنهاد برای عاشق شدن به من دادید آنهم نه کامل. اصلا امکان داره که آدم ( به زور :311:) عاشق بشه ؟اگر امکان داره اگه راهی بلدید به من هم یاد بدید .. اگر امکان نداره راه صحیح اینه که تنها شانس برای عاشقی رو ( زندگی ) قربانی خانواده و فرزند کرد؟
-
سلام
اصلا بيا يه فرض کن درحال حاضر........... زندگي وخانواده ات رو بذارکنار ( که هرکدومشون نماد يه دنيا عشق ) وتصميم بگير که يه عشق رو تجربه کني ؛ خوب اين عشق که يه احساس دروني وعاطفي شديد هست دو بعد داره يه بعدش از احساسات قلبي است که خود عاشق حس ميکنه يه بعدش رفتارهاي خارجي است که معشوق حس ميکنه ...؛ ولي اين احساس مقدمه تصور عشقه ولي اين کافي نيست تداوم ورشد اين عشق بايد منجر به رفتارهاي عملي باشه ؛ شما با شنيدن جمله دوست دارم يه حس داري ولي با ديدن رفتارهايي که ناشي از علاقه وتوجه هست علاوه بر احساس خوب حس امنيت وآرامش هم ميکني که اين دومي مهمتر از اولي ست ! درثاني چجوري ميخواي تضمين بدي که عشقي که شما ميخواي با اون ويژگي هايي که پسند شماست وجود خارجي داشته باشه يا اگرباشه شما ازش سهم ببري ! هرکس به فراخور روحيات خودش ابراز علاقه ميکنه واين نشون دهنده عظمت وگستردگي دنياي عاشقي ست حالا ممکنه اون عشق به نحو ديگه اي بروز کنه که درجنبه هايي مورد رضايت شما باشه ودرموارد ديگه اي داشته هاي الان رو نداشته باشي
دوست داشتن فرمت وقالب خاصي نداره که توي اون ظرف دنبالش بگردي هرکي با روحيات ورفتاري غريزي وخانوادگي ابراز محبت وعلاقه ميکنه ؛ بهرصورت موفق باشي
-
سلام ،
ardeshirk عزیز ازمجموع حرفهای شما و دیگران فهمیدم که بهم زدن این زندگی برای تجربه عشقی که هیچ حسابی روش نیست غلطه.
خب باید ادامه بدم ...
از همه ممنونم اما برداشت دیگر من از این تاپیک اینه که انگار راهی برای عاشق شدن اجباری وجود نداره:47: البته خودم هم حدس میزدم چون قبلا راههایی رو امتحان کرده بودم، پس باید به این زندگی که در مجموع خوبه ولی حسی بهش ندارم تا میتونم ادامه بدم ... باز هم اگر کسی راهکاری به ذهنش میرسه ممنون میشم بهم بگه ، من با کمال میل امتحانش میکنم :72:
-
چگونه عاشق همسر خود شويم؟
اگر اين مطلب را مي خوانيد به احتمال زياد پديده ازدواج برايتان اهميت دارد. شايد به خوبي و خوشي ازدواج كرده ايد و مي خواهيد كه رابطه تان پايدار بماند. شايد مشكلات ريز و درشتي داريد كه با آن دست و پنجه نرم مي كنيد، شايد مجرد هستيد و مي خواهيد براي ازدواج آمادگي پيدا كنيد. شايد طلاق گرفته ايد و مي خواهيد با ازدواج مجدد از بروز ناراحتي جلوگيري كنيد.
http://static.parsnews.com/thumbnail...=/images65.jpg به گزارش پارس به نقل از آرامش ،بيشتر ما آرزويي بزرگتر از اين نداريم كه با شريك زندگي مان عمري را با عشق و محبت زندگي كنيم. ازدواج، بزرگترين موهبت الهي براي بشر است؛ دانستن اسرار زيستن يك فرد با فردي ديگر هيجان انگيز است.
مراقبت نياز، همراهي و ارزش هاي دو نفر مي تواند بر ناراحتي، ناپختگي و خودخواهي چيره شود و چيز بهتري به وجود آورد. عشق در دل ازدواج است، اما كافي نيست. عوامل ديگري هم براي رشد و شكوفايي روابط زناشويي لازم است. آن عوامل آزادي و مسئوليت است. وقتي دو نفر در مخالفت آزاد باشند در عشق ورزيدن نيز آزادند. اگر آزاد نباشند، با ترس زندگي مي كنند و عشق مي ميرد. عشق كامل ترس را مي راند. وقتي دو نفر بار مسئوليتي را با هم به دوش مي كشند، عشق و احساس كاميابي شكوفا مي شود. وقتي كه سرپيچي مي كنند، يك نفر مسئوليت بزرگي برعهده مي گيرد و لطمه مي بيند، ديگري مسئوليت كافي نمي پذيرد و خودخواه و سلطه جو مي شود و رابطه زناشويي به بن بست مي رسد.
پس از چند سال زندگي زناشويي كه زوج، نهايت آمال هم و مهربان، قوي، موفق و پاك بودند چه اتفاقي افتاد كه روابط شان از عمق و صميميت خالي شد؟ كجاي كار اشكال داشت؟ سر در نمي آورند كه چطور مي شود، كسي را آن اندازه دوست داشت و در عين حال از عشق، چنين كم بهره برد. اين موارد براي بسياري از زوج ها متفاوت است اما آشفتگي آن اغلب يكسان است. يكي از زوجين احساس مي كند چيزي گم شده است اما نمي داند چه چيزي. مي كوشد درست كار كند، مي بخشد، ايثار مي كند و پايبند تعهد است. با اين وصف صميمتي احساس نمي كند يا بدتر از آن از درد و رنج نمي پرهيزد.
در پاره اي از موارد، اين آشفتگي پشت توضيحات ساده اي مانند ((اگر شوهرم اين قدر همه چيز را كنترل نمي كرد، يا اگر زنم اين قدر ولخرج نبود)) مخفي مي شود. زوج ها فكر مي كنند كه با نشان دادن مشكل مي توانند سردي روابط شان را تشريح كنند. در ساير موارد شايد مشكلي در كار نباشد اما ازدواج با وعده هاي يكي از زوج ها يا هر دو پايدار نمي ماند. شايد تعهد محكم باشد اما عشق، صميميت، احساس كاميابي و پيوند عميق در كار نيست. چرا براي زوجي كه اين چنين به روابط شان پايبندند چنين مواردي رخ مي دهد؟
تجربه و تحقيقات نشان داده اند كه عشق و كاميابي زاييده نيروهاي فراواني است كه از آن محافظت مي كنند ولي يك مورد بارها و بارها در راس همه چيز قرار مي گيرد و آن مرزها است. وقتي در سرآغاز ازدواج، حد و مرزي تعيين نشود يا وقتي كه مرزها از بين برود، زندگي زناشويي از هم گسيخته مي شود. اين گونه ازدواج ها پس از جذابيت اوليه، رشد نمي كنند و به صورت صميميت واقعي در نمي آيند. آنها هرگز به شناخت واقعي يكديگر و شكوفايي قدرت پايدار عشق پي نمي برند. براي رشد و شكوفايي اين صميميت و احساس كاميابي بايد مرزهايي ايجاد شود بنابراين با در نظر گرفتن اين فكر قصد داريم نگاهي به مرزها بيندازيم.
مرز چيست؟
مرز به معناي بسيار ساده، محدوده مالكيت است و به آغاز و پايان چيزي دلالت مي كند. روشن كردن مرزها كمك مي كند كه بدانيم مرز هر فرد كجا تمام مي شود و مرز ديگري آغاز مي شود. اساساً مرزها عوامل فيزيكي و رواني هستند كه افراد را از يكديگر جدا مي كنند و آنها را سازمان مي دهند. مرزها شامل مالكيت مسئوليت، آزادي، حمايت، حفاظت و خويشتنداري هستند.
مالكيت
مالكيت در روابط نيز حائز اهميت بسيار است. اگر بدانيم مرزهاي روابط مان تا كجاست، مي دانيم كه چه كسي مالك چيزهايي مانند احساسات، گرايش ها و رفتارها نيز هست. در روابط زناشويي، هر زن يا مرد بايد احساس مالكيت كند.
مسئوليت
مرزها كمك مي كند كه تعيين كنيم هر كسي چه مسئوليتي دارد. اگر بدانيم چه كسي مالك چه چيزي است، پس مي دانيم هر كس بايد مسئول چه چيزي باشد. اگر بدانيم چه كسي مسئول چه كاري است، فرصتي براي تغيير پيدا مي كنيم. اگر بدانيم مشكل از ماست و ما مسئول آن هستيم در نتيجه براي تغيير مسير در جاي راننده قرار گرفته ايم و براي اولين بار صاحب قدرت مي شويم.
آزادي
هر كسي مستقل از ديگري است بنابراين آزاد است كه ديگري را دوست بدارد يا خير. آنجا كه سلطه يا احساس سلطه، حاكم باشد عشق محو مي شود، عشق فقط در جايي پيدا مي شود كه آزادي هست.
حمايت و محافظت
مرزها بايد نفوذپذير باشند و در موارد مناسب انعطاف داشته باشند. بايد بتوانند افراد شر را خارج و افراد نيك را وارد كنند به عبارت ديگر لازم است مرزهاي حفاظت شده اي داشته باشيم كه وقتي پايث شر در ميان است بسته و زماني كه خطر برطرف شد باز باشند.
خويشتنداري
در مورد مرزبندي ها، سوءتفاهم پيش مي آيد. برخي مخالف مرزبندي هستند چون خودخواهند، برخي ديگر از مرزبندي استفاده مي كنند چون خودخواه هستند. هر دو اشتباه مي كنند. اساساً مرزبندي ها چيزي نيست كه شضما براي ديگري بگذاريد بلكه براي خودتان است.
نمونه هاي مرزبندي
در جهان غيرمادي، مرزها متفاوتند كه به بعضي اشاره مي كنيم:
كلمات: زبان اساسي ترين مرز است. كلمات معرف شما هستند و نشان مي دهند چه كسي هستند، چه اعتقادي داريد، چه مي خواهيد و چه نمي خواهيد.
حقيقت: مرز مهم ديگري است كه مرزهاي وجودي مان را مشخص مي كند و تا زماني كه در متن حقيقت زندگي مي كنيم ايمني داريم.
زمان: زمان مرز ديگري است و برخي افراد براي حل مشكل يا محدود كردن آن به زمان نياز دارند. با جمع شدن اين عوامل چيز باور نكردني اي اتفاق نمي افتد. هر چه عشق و احساس كاميابي شكوفاتر شود، همسران از چيزهايي كه آنان را به بند مي كشد، آزاد خواهند شد و بيش از پيش احساس خويشتنداري و تعهد مي كنند. به اين دليل كه بعضي از زوج ها پس از 50 سال زندگي زناشويي مي گويند كه هر چه زمان مي گذرد زندگي شان روز به روز بهتر مي شود. در نتيجه اين محبوبيت، آنها آزاد و آزادتر مي شوند تا خودشان باشند و روابط عاشقانه شان عميق تر مي شود.
http://www.parsnews.com/خبر-اخبار-کش...ر-احساس
- - - Updated - - -
چگونه عاشق همسر خود شويم؟
اگر اين مطلب را مي خوانيد به احتمال زياد پديده ازدواج برايتان اهميت دارد. شايد به خوبي و خوشي ازدواج كرده ايد و مي خواهيد كه رابطه تان پايدار بماند. شايد مشكلات ريز و درشتي داريد كه با آن دست و پنجه نرم مي كنيد، شايد مجرد هستيد و مي خواهيد براي ازدواج آمادگي پيدا كنيد. شايد طلاق گرفته ايد و مي خواهيد با ازدواج مجدد از بروز ناراحتي جلوگيري كنيد.
http://static.parsnews.com/thumbnail...=/images65.jpg به گزارش پارس به نقل از آرامش ،بيشتر ما آرزويي بزرگتر از اين نداريم كه با شريك زندگي مان عمري را با عشق و محبت زندگي كنيم. ازدواج، بزرگترين موهبت الهي براي بشر است؛ دانستن اسرار زيستن يك فرد با فردي ديگر هيجان انگيز است.
مراقبت نياز، همراهي و ارزش هاي دو نفر مي تواند بر ناراحتي، ناپختگي و خودخواهي چيره شود و چيز بهتري به وجود آورد. عشق در دل ازدواج است، اما كافي نيست. عوامل ديگري هم براي رشد و شكوفايي روابط زناشويي لازم است. آن عوامل آزادي و مسئوليت است. وقتي دو نفر در مخالفت آزاد باشند در عشق ورزيدن نيز آزادند. اگر آزاد نباشند، با ترس زندگي مي كنند و عشق مي ميرد. عشق كامل ترس را مي راند. وقتي دو نفر بار مسئوليتي را با هم به دوش مي كشند، عشق و احساس كاميابي شكوفا مي شود. وقتي كه سرپيچي مي كنند، يك نفر مسئوليت بزرگي برعهده مي گيرد و لطمه مي بيند، ديگري مسئوليت كافي نمي پذيرد و خودخواه و سلطه جو مي شود و رابطه زناشويي به بن بست مي رسد.
پس از چند سال زندگي زناشويي كه زوج، نهايت آمال هم و مهربان، قوي، موفق و پاك بودند چه اتفاقي افتاد كه روابط شان از عمق و صميميت خالي شد؟ كجاي كار اشكال داشت؟ سر در نمي آورند كه چطور مي شود، كسي را آن اندازه دوست داشت و در عين حال از عشق، چنين كم بهره برد. اين موارد براي بسياري از زوج ها متفاوت است اما آشفتگي آن اغلب يكسان است. يكي از زوجين احساس مي كند چيزي گم شده است اما نمي داند چه چيزي. مي كوشد درست كار كند، مي بخشد، ايثار مي كند و پايبند تعهد است. با اين وصف صميمتي احساس نمي كند يا بدتر از آن از درد و رنج نمي پرهيزد.
در پاره اي از موارد، اين آشفتگي پشت توضيحات ساده اي مانند ((اگر شوهرم اين قدر همه چيز را كنترل نمي كرد، يا اگر زنم اين قدر ولخرج نبود)) مخفي مي شود. زوج ها فكر مي كنند كه با نشان دادن مشكل مي توانند سردي روابط شان را تشريح كنند. در ساير موارد شايد مشكلي در كار نباشد اما ازدواج با وعده هاي يكي از زوج ها يا هر دو پايدار نمي ماند. شايد تعهد محكم باشد اما عشق، صميميت، احساس كاميابي و پيوند عميق در كار نيست. چرا براي زوجي كه اين چنين به روابط شان پايبندند چنين مواردي رخ مي دهد؟
تجربه و تحقيقات نشان داده اند كه عشق و كاميابي زاييده نيروهاي فراواني است كه از آن محافظت مي كنند ولي يك مورد بارها و بارها در راس همه چيز قرار مي گيرد و آن مرزها است. وقتي در سرآغاز ازدواج، حد و مرزي تعيين نشود يا وقتي كه مرزها از بين برود، زندگي زناشويي از هم گسيخته مي شود. اين گونه ازدواج ها پس از جذابيت اوليه، رشد نمي كنند و به صورت صميميت واقعي در نمي آيند. آنها هرگز به شناخت واقعي يكديگر و شكوفايي قدرت پايدار عشق پي نمي برند. براي رشد و شكوفايي اين صميميت و احساس كاميابي بايد مرزهايي ايجاد شود بنابراين با در نظر گرفتن اين فكر قصد داريم نگاهي به مرزها بيندازيم.
مرز چيست؟
مرز به معناي بسيار ساده، محدوده مالكيت است و به آغاز و پايان چيزي دلالت مي كند. روشن كردن مرزها كمك مي كند كه بدانيم مرز هر فرد كجا تمام مي شود و مرز ديگري آغاز مي شود. اساساً مرزها عوامل فيزيكي و رواني هستند كه افراد را از يكديگر جدا مي كنند و آنها را سازمان مي دهند. مرزها شامل مالكيت مسئوليت، آزادي، حمايت، حفاظت و خويشتنداري هستند.
مالكيت
مالكيت در روابط نيز حائز اهميت بسيار است. اگر بدانيم مرزهاي روابط مان تا كجاست، مي دانيم كه چه كسي مالك چيزهايي مانند احساسات، گرايش ها و رفتارها نيز هست. در روابط زناشويي، هر زن يا مرد بايد احساس مالكيت كند.
مسئوليت
مرزها كمك مي كند كه تعيين كنيم هر كسي چه مسئوليتي دارد. اگر بدانيم چه كسي مالك چه چيزي است، پس مي دانيم هر كس بايد مسئول چه چيزي باشد. اگر بدانيم چه كسي مسئول چه كاري است، فرصتي براي تغيير پيدا مي كنيم. اگر بدانيم مشكل از ماست و ما مسئول آن هستيم در نتيجه براي تغيير مسير در جاي راننده قرار گرفته ايم و براي اولين بار صاحب قدرت مي شويم.
آزادي
هر كسي مستقل از ديگري است بنابراين آزاد است كه ديگري را دوست بدارد يا خير. آنجا كه سلطه يا احساس سلطه، حاكم باشد عشق محو مي شود، عشق فقط در جايي پيدا مي شود كه آزادي هست.
حمايت و محافظت
مرزها بايد نفوذپذير باشند و در موارد مناسب انعطاف داشته باشند. بايد بتوانند افراد شر را خارج و افراد نيك را وارد كنند به عبارت ديگر لازم است مرزهاي حفاظت شده اي داشته باشيم كه وقتي پايث شر در ميان است بسته و زماني كه خطر برطرف شد باز باشند.
خويشتنداري
در مورد مرزبندي ها، سوءتفاهم پيش مي آيد. برخي مخالف مرزبندي هستند چون خودخواهند، برخي ديگر از مرزبندي استفاده مي كنند چون خودخواه هستند. هر دو اشتباه مي كنند. اساساً مرزبندي ها چيزي نيست كه شضما براي ديگري بگذاريد بلكه براي خودتان است.
نمونه هاي مرزبندي
در جهان غيرمادي، مرزها متفاوتند كه به بعضي اشاره مي كنيم:
كلمات: زبان اساسي ترين مرز است. كلمات معرف شما هستند و نشان مي دهند چه كسي هستند، چه اعتقادي داريد، چه مي خواهيد و چه نمي خواهيد.
حقيقت: مرز مهم ديگري است كه مرزهاي وجودي مان را مشخص مي كند و تا زماني كه در متن حقيقت زندگي مي كنيم ايمني داريم.
زمان: زمان مرز ديگري است و برخي افراد براي حل مشكل يا محدود كردن آن به زمان نياز دارند. با جمع شدن اين عوامل چيز باور نكردني اي اتفاق نمي افتد. هر چه عشق و احساس كاميابي شكوفاتر شود، همسران از چيزهايي كه آنان را به بند مي كشد، آزاد خواهند شد و بيش از پيش احساس خويشتنداري و تعهد مي كنند. به اين دليل كه بعضي از زوج ها پس از 50 سال زندگي زناشويي مي گويند كه هر چه زمان مي گذرد زندگي شان روز به روز بهتر مي شود. در نتيجه اين محبوبيت، آنها آزاد و آزادتر مي شوند تا خودشان باشند و روابط عاشقانه شان عميق تر مي شود.
http://www.parsnews.com/خبر-اخبار-کشکول-روانشناسی/64003-شویم-عاشق-چگونه-همسر-احساس
- - - Updated - - -
چگونه عاشق همسر خود شويم؟
اگر اين مطلب را مي خوانيد به احتمال زياد پديده ازدواج برايتان اهميت دارد. شايد به خوبي و خوشي ازدواج كرده ايد و مي خواهيد كه رابطه تان پايدار بماند. شايد مشكلات ريز و درشتي داريد كه با آن دست و پنجه نرم مي كنيد، شايد مجرد هستيد و مي خواهيد براي ازدواج آمادگي پيدا كنيد. شايد طلاق گرفته ايد و مي خواهيد با ازدواج مجدد از بروز ناراحتي جلوگيري كنيد.
http://static.parsnews.com/thumbnail...=/images65.jpg به گزارش پارس به نقل از آرامش ،بيشتر ما آرزويي بزرگتر از اين نداريم كه با شريك زندگي مان عمري را با عشق و محبت زندگي كنيم. ازدواج، بزرگترين موهبت الهي براي بشر است؛ دانستن اسرار زيستن يك فرد با فردي ديگر هيجان انگيز است.
مراقبت نياز، همراهي و ارزش هاي دو نفر مي تواند بر ناراحتي، ناپختگي و خودخواهي چيره شود و چيز بهتري به وجود آورد. عشق در دل ازدواج است، اما كافي نيست. عوامل ديگري هم براي رشد و شكوفايي روابط زناشويي لازم است. آن عوامل آزادي و مسئوليت است. وقتي دو نفر در مخالفت آزاد باشند در عشق ورزيدن نيز آزادند. اگر آزاد نباشند، با ترس زندگي مي كنند و عشق مي ميرد. عشق كامل ترس را مي راند. وقتي دو نفر بار مسئوليتي را با هم به دوش مي كشند، عشق و احساس كاميابي شكوفا مي شود. وقتي كه سرپيچي مي كنند، يك نفر مسئوليت بزرگي برعهده مي گيرد و لطمه مي بيند، ديگري مسئوليت كافي نمي پذيرد و خودخواه و سلطه جو مي شود و رابطه زناشويي به بن بست مي رسد.
پس از چند سال زندگي زناشويي كه زوج، نهايت آمال هم و مهربان، قوي، موفق و پاك بودند چه اتفاقي افتاد كه روابط شان از عمق و صميميت خالي شد؟ كجاي كار اشكال داشت؟ سر در نمي آورند كه چطور مي شود، كسي را آن اندازه دوست داشت و در عين حال از عشق، چنين كم بهره برد. اين موارد براي بسياري از زوج ها متفاوت است اما آشفتگي آن اغلب يكسان است. يكي از زوجين احساس مي كند چيزي گم شده است اما نمي داند چه چيزي. مي كوشد درست كار كند، مي بخشد، ايثار مي كند و پايبند تعهد است. با اين وصف صميمتي احساس نمي كند يا بدتر از آن از درد و رنج نمي پرهيزد.
در پاره اي از موارد، اين آشفتگي پشت توضيحات ساده اي مانند ((اگر شوهرم اين قدر همه چيز را كنترل نمي كرد، يا اگر زنم اين قدر ولخرج نبود)) مخفي مي شود. زوج ها فكر مي كنند كه با نشان دادن مشكل مي توانند سردي روابط شان را تشريح كنند. در ساير موارد شايد مشكلي در كار نباشد اما ازدواج با وعده هاي يكي از زوج ها يا هر دو پايدار نمي ماند. شايد تعهد محكم باشد اما عشق، صميميت، احساس كاميابي و پيوند عميق در كار نيست. چرا براي زوجي كه اين چنين به روابط شان پايبندند چنين مواردي رخ مي دهد؟
تجربه و تحقيقات نشان داده اند كه عشق و كاميابي زاييده نيروهاي فراواني است كه از آن محافظت مي كنند ولي يك مورد بارها و بارها در راس همه چيز قرار مي گيرد و آن مرزها است. وقتي در سرآغاز ازدواج، حد و مرزي تعيين نشود يا وقتي كه مرزها از بين برود، زندگي زناشويي از هم گسيخته مي شود. اين گونه ازدواج ها پس از جذابيت اوليه، رشد نمي كنند و به صورت صميميت واقعي در نمي آيند. آنها هرگز به شناخت واقعي يكديگر و شكوفايي قدرت پايدار عشق پي نمي برند. براي رشد و شكوفايي اين صميميت و احساس كاميابي بايد مرزهايي ايجاد شود بنابراين با در نظر گرفتن اين فكر قصد داريم نگاهي به مرزها بيندازيم.
مرز چيست؟
مرز به معناي بسيار ساده، محدوده مالكيت است و به آغاز و پايان چيزي دلالت مي كند. روشن كردن مرزها كمك مي كند كه بدانيم مرز هر فرد كجا تمام مي شود و مرز ديگري آغاز مي شود. اساساً مرزها عوامل فيزيكي و رواني هستند كه افراد را از يكديگر جدا مي كنند و آنها را سازمان مي دهند. مرزها شامل مالكيت مسئوليت، آزادي، حمايت، حفاظت و خويشتنداري هستند.
مالكيت
مالكيت در روابط نيز حائز اهميت بسيار است. اگر بدانيم مرزهاي روابط مان تا كجاست، مي دانيم كه چه كسي مالك چيزهايي مانند احساسات، گرايش ها و رفتارها نيز هست. در روابط زناشويي، هر زن يا مرد بايد احساس مالكيت كند.
مسئوليت
مرزها كمك مي كند كه تعيين كنيم هر كسي چه مسئوليتي دارد. اگر بدانيم چه كسي مالك چه چيزي است، پس مي دانيم هر كس بايد مسئول چه چيزي باشد. اگر بدانيم چه كسي مسئول چه كاري است، فرصتي براي تغيير پيدا مي كنيم. اگر بدانيم مشكل از ماست و ما مسئول آن هستيم در نتيجه براي تغيير مسير در جاي راننده قرار گرفته ايم و براي اولين بار صاحب قدرت مي شويم.
آزادي
هر كسي مستقل از ديگري است بنابراين آزاد است كه ديگري را دوست بدارد يا خير. آنجا كه سلطه يا احساس سلطه، حاكم باشد عشق محو مي شود، عشق فقط در جايي پيدا مي شود كه آزادي هست.
حمايت و محافظت
مرزها بايد نفوذپذير باشند و در موارد مناسب انعطاف داشته باشند. بايد بتوانند افراد شر را خارج و افراد نيك را وارد كنند به عبارت ديگر لازم است مرزهاي حفاظت شده اي داشته باشيم كه وقتي پايث شر در ميان است بسته و زماني كه خطر برطرف شد باز باشند.
خويشتنداري
در مورد مرزبندي ها، سوءتفاهم پيش مي آيد. برخي مخالف مرزبندي هستند چون خودخواهند، برخي ديگر از مرزبندي استفاده مي كنند چون خودخواه هستند. هر دو اشتباه مي كنند. اساساً مرزبندي ها چيزي نيست كه شضما براي ديگري بگذاريد بلكه براي خودتان است.
نمونه هاي مرزبندي
در جهان غيرمادي، مرزها متفاوتند كه به بعضي اشاره مي كنيم:
كلمات: زبان اساسي ترين مرز است. كلمات معرف شما هستند و نشان مي دهند چه كسي هستند، چه اعتقادي داريد، چه مي خواهيد و چه نمي خواهيد.
حقيقت: مرز مهم ديگري است كه مرزهاي وجودي مان را مشخص مي كند و تا زماني كه در متن حقيقت زندگي مي كنيم ايمني داريم.
زمان: زمان مرز ديگري است و برخي افراد براي حل مشكل يا محدود كردن آن به زمان نياز دارند. با جمع شدن اين عوامل چيز باور نكردني اي اتفاق نمي افتد. هر چه عشق و احساس كاميابي شكوفاتر شود، همسران از چيزهايي كه آنان را به بند مي كشد، آزاد خواهند شد و بيش از پيش احساس خويشتنداري و تعهد مي كنند. به اين دليل كه بعضي از زوج ها پس از 50 سال زندگي زناشويي مي گويند كه هر چه زمان مي گذرد زندگي شان روز به روز بهتر مي شود. در نتيجه اين محبوبيت، آنها آزاد و آزادتر مي شوند تا خودشان باشند و روابط عاشقانه شان عميق تر مي شود.
http://www.parsnews.com/خبر-اخبار-کشکول-روانشناسی/64003-شویم-عاشق-چگونه-همسر-احساس
-
باسلام :
kamr عزیز بسیار مقاله جالبی بود ، بعضی از جمله هاش خیلی به حالت من می خورد حتی خودم هم به این خوبی احساسم رو نتونسته بودم بیان کنم ، نکته بعد اینکه پس شاید یه راهی باشه ... و این منو خیلی خوشحال کرد :227:درست متوجه نشدم تعیین مرزها در ارتباط یعنی چی ؟ نکته بعدی که برام جالب بود " آزادی و مسئولیت " ... شاید چون من آزادی برای انتخاب ندارم علاقه مند نمیشم این به نظرم خیلی درست اومد ، شاید اگه شوهرم نبود خیلی وقت پیش بهش علاقه مند شده بودم ...
به هر حال اینکه یه راههایی هست خیلی خوشحال کننده و دلگرم کننده است . از توجه شما ممنونم .