خواهشا با هام همدردی کنید
سلام n.i.k.iعزیز:72::72:
ممنون که جوابم رو دادین
اسمم رو گذاشتم بی همدم چون هیچ همدمی ندارم نمی دونم احساس استقلاله یا احساس تنهایی ؟ واقعا گاهی وقتها فکر میکنم کسی باهام نیست مستقل ام اما وقتی بیشتر توجه میکنم میبینم تنهام:302:
نمی دونم دل گرفتگیه یا دل مردگی؟
من همیشه سعی کردم خودم رو بشناسم و به نظرم تا حدود زیادی خودم رو شناختم .
اما در مورد دلتنگی های بی موردم در تعجبم گاهی وقتها جوری میشه که دیگه نمی تونم احساساتم رو درک کنم ، اونقدر حس غریبیه که حتی نمیشه تصور کرد.
واقعیتش هدفی که دارم بهش نمی رسم و خیلی هم تلاش میکنم
هدفم ازدواج با فردی هست که باهاش خوشبخت بشم وبتونم پله های ترقی اخلاقی و الهی رو طی کنم.
خیلی هم تلاش میکنم اما فعلا که خاستگاری ندارم.:54: ، کلا خیلی دوست دارم برم سر کار اما کار نیست یعنی به من که میرسه نیست:54:
با مادرم صمیمی هستم و باهاش در مورد مشکلاتم صحبت می کنم اما در مورد دلتنگی ام تا میگم همه میگن بازم ؟ تو کی دلتنگ نیستی.
قبلنا هفته ای چند بار میرفتم قبرستان و سر قبرها می رفتم و براشون طلب مغفرت میکردم اما الان دیگه حوصله هیچ کاری ندارم. احساس ضعف میکنم ضعف شدیدی و احساس حقارت، هر کاری هم میکنم نمی تونم از خودم دورشون کنم. احساس خورد شدن.
n.i.k.i:43: دوستت دارم منون می شم اگه جواب تاپیکم رو بدی برام مثل درد دل میمونه ، خیلی نیاز به ازدواج دارم اما کسی نمی خوادتم