هدف و انگیزه؟!!؟از کجا بیارم؟!؟

دیگه واقعا هنگ کردم.از این همه تلاشی که به نتیجه نمیرسه:(((
الان چند هفته هست که امتحانای میان ترم داریم.نه تفریحی کردم نه بازیگوشی کردم.این همه به خودم سختی دادم تا درسامو بخونم و خوندم ولی بازم رفتم سر جلسه امتحان و مغزم قفل کرد و هیچی نتونستم بنویسم.دوتا از درسای خیلی مهم رو که باید حتما این ترم پاس کنم خراب کردم.سوالا به نظرم آسون بود ولی من هرچقدر تمرکز کردم نتونستم بنویسم.وقتی میرم سر جلسه مثل کسی هستم که انگار هیچی نخونده:(((دیگه از خودم و وقتی که برای درس خوندن گذاشتم خجالت میکشم.آخه چرا اینطور میشه؟!؟!؟:54:

- - - Updated - - -

تلاش و توکل هم کردم و نشد.:47:

حس میکنم همه این سالهایی که درس خوندم عمرم تلف شده!فقط تا 7 سالگی به معنای واقعی زندگی کردم.من چطوری با این ذهنیت و خستگی از درس میتونم تا 2 سال دیگه که لیسانسو میگیرم صبر کنم!؟دو سال دیگه باید عذاب بکشم.همه خوشی هارو واسه خودم حروم کردم ولی هیچی نشد.انگار همیشه تو زندگی باید یه چیزی وجود داشته باشه که آدم به خاطرش استرس و ناراحتی داشته باشه.وااای که چقد خستمممممم.

سلام
چرا خوشي هارو براي خودتون حروم كرديد؟!
شما ميتونيد دركنار درس- تفريح و سرگرمي هارو كه لازمه رو داشته باشيد
هر رفتاري كه انسان انجام ميدهد.ناشي از تعامل سازنده سه عنصر نياز انگيزه و هدف هستش.
مثلا وقتي كه تشنه ميشي و نياز به اب داري به هر دري ميزني تا رفع تشنگي كني
چرا چون تشنگي و عتش اون باعث بر انگيختگي فيزيولوژيكي بدن شدهو بهت انگيزه ميده تا حتما به هدفت اب برسي

در مرحله اول شما بايد هدفتون رو مشخص كنيد به دنبال اون هدف هست كه شما احساس ميكنيد كه براي رسيدن به هدفتون نياز به بعضي موارد مثل درس خوندن و مطالعه داريد كه بايد با برنامه ريزي بهش دست پيدا كنيد

بالاخره با يك هدفي كنكور دادي و وارد دانشگاه شدي و اين رشته ايي كه انتخابش كردي نسبت بهش تمايل داشتي
پس امكان داره هدفت رو گم كرده باشي
فراموش نكنيد انگيزه و علاقه شما نصبت به درس خوندن با هدفتون ارتباط مستقيم داره
هميشه مثبت انديش باشيد و براي خودتون و رشتتون ارزش قائل باشيد
كه تداوم چنين افكار و حالاتي در نتيجه كارتون حتما بروز خواهد كرد
هميشه فوائد درس خواندن مخصوصا اينده شغلي رشتتون و پايگاه اجتماعيش رو توي فكرتون مرور كنيد يا به صورت نوشتاري در بياريد كه چه بهتر

براي بهتر متوجه شدن درس اصل پيوستگي رو فراموش نكنيد يعني مطالب درسي رو مرتبط باهم بدونيد سعي كنيد ارتباطشون رو كشف كنيد تا يادگيري پايدار تري داشته باشي
هميشه خودت رو ادم با استعداد خطاب كن توانايي هاي خودت رو دست كم نگير
ببين براي اينكه يكم از بار درسيت كم بشه هميشه حالا چه وقتي كه سر كلاس هستي چه توي خونه مرور ميكني(نه شب امتحان)
مطالب مهم رو ياد داشت كن ميتوني توي همون صفحه كتابت اين كارو بكني
خيلي بهت كمك ميكنه كه نشيني از دوباره كل صفحه رو بخوني ببيني كجاش سواله

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gisu

سلام
چرا خوشي هارو براي خودتون حروم كرديد؟!
شما ميتونيد دركنار درس- تفريح و سرگرمي هارو كه لازمه رو داشته باشيد
هر رفتاري كه انسان انجام ميدهد.ناشي از تعامل سازنده سه عنصر نياز انگيزه و هدف هستش.
مثلا وقتي كه تشنه ميشي و نياز به اب داري به هر دري ميزني تا رفع تشنگي كني
چرا چون تشنگي و عتش اون باعث بر انگيختگي فيزيولوژيكي بدن شدهو بهت انگيزه ميده تا حتما به هدفت اب برسي

در مرحله اول شما بايد هدفتون رو مشخص كنيد به دنبال اون هدف هست كه شما احساس ميكنيد كه براي رسيدن به هدفتون نياز به بعضي موارد مثل درس خوندن و مطالعه داريد كه بايد با برنامه ريزي بهش دست پيدا كنيد

بالاخره با يك هدفي كنكور دادي و وارد دانشگاه شدي و اين رشته ايي كه انتخابش كردي نسبت بهش تمايل داشتي
پس امكان داره هدفت رو گم كرده باشي
فراموش نكنيد انگيزه و علاقه شما نصبت به درس خوندن با هدفتون ارتباط مستقيم داره
هميشه مثبت انديش باشيد و براي خودتون و رشتتون ارزش قائل باشيد
كه تداوم چنين افكار و حالاتي در نتيجه كارتون حتما بروز خواهد كرد
هميشه فوائد درس خواندن مخصوصا اينده شغلي رشتتون و پايگاه اجتماعيش رو توي فكرتون مرور كنيد يا به صورت نوشتاري در بياريد كه چه بهتر

براي بهتر متوجه شدن درس اصل پيوستگي رو فراموش نكنيد يعني مطالب درسي رو مرتبط باهم بدونيد سعي كنيد ارتباطشون رو كشف كنيد تا يادگيري پايدار تري داشته باشي
هميشه خودت رو ادم با استعداد خطاب كن توانايي هاي خودت رو دست كم نگير
ببين براي اينكه يكم از بار درسيت كم بشه هميشه حالا چه وقتي كه سر كلاس هستي چه توي خونه مرور ميكني(نه شب امتحان)
مطالب مهم رو ياد داشت كن ميتوني توي همون صفحه كتابت اين كارو بكني
خيلي بهت كمك ميكنه كه نشيني از دوباره كل صفحه رو بخوني ببيني كجاش سواله

---

من قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم تصوراتم در مورد خودم کمی متفاوت بود.اون موقع فکر میکردم که حتی اگه علاقه به چیزی نباشه میتونی در بازه زمانی و به خاطر ضرورت این علاقه رو ایجاد کنی.اون موقع توانایی های خودم رو بیشتر از چیزی میدیدم که الان تصور میکنم.اون موقع فکر میکردم که موقعیت شغلی مهنتر از همه چیزه.ولی الان اینطور نیستم،و ناراحتم از اینکه نمیتونم تو رشته معماری درس بخونم.من هر مبحثی از معماری باشه چه تو تلوزیون چه تو مجلات و اینترنت با علاقه دنبال میکنم ولی مباحث مربوط به رشته تحصیلیه خودم برام جذاب نیست.امکان تغییر رشته الان وجود نداره چون اولا امتیازی که برای رشته معماری میخاد بهتر از رتبه کنکور من هست و دوما اگه بخام دوباره کنکور بدم دیگه حال خوندن درسای دوره دبیرستان رو ندارم و ممکنه حتی رتبه بدتری هم بیارم.
تو راهی گیر کردم که مجبور هستم طی کنم با وجود بی علاقگی....

- - - Updated - - -

و تشکر میکنم از وقتی که گذاشتی و راهنمایی های خوبی که کردی:43:

شما الان ترم 4 هستيد پس نصف راه رو رفتيد
بايد ببينيد ميتونيد به سر انجام برسونيد يا نه؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gisu

شما الان ترم 4 هستيد پس نصف راه رو رفتيد
بايد ببينيد ميتونيد به سر انجام برسونيد يا نه؟

---

نصف راه رو با سختی رفتم.درسا هم روز به روز سخت تر و تخصصی تر میشه:203:
تو این مدت فهمیدم که خیلی شخصیت ضعیف و شکننده ای دارم:47:

فقط میخام حرفامو بنویسم که تو وجودم سنگینی نکنه

نمیدونم تو این دنیا چیکار میکنم؟اصلا چرا اومدم؟!یه وقتی برای چیزی دعا میکنی و میگی خدایا هرچی مصلحتمه بهم بده.بعد خدا یه مسیریو میزاره جلو پات.وقتی میری به مشکل میخوری.این توکل که میگن چی هست؟!؟کاش خدا یه یه ذره در مورد برنامه هاس بیشتر توضیح میداد واسه امثال منی که آی کیومون پایینه.من وقتی از خدا در یه موردی کمک میخام انتظار دارم که اگه به صلاحم نیس پس حداقل آرامش درونی بهم بده که خیالم راحت بشه.این که روز به روز بدتر بشم و هیچ راهی برای درمان نبینم دیوونم میکنه.مگه دکتر و روانپزشک چقد میتونه به آدم کمک کنه؟!دلم میخاد بدونم هدف از اتفاقایی که برامون میوفته چیه؟چرا یکی با تلاش کم به خاسته هاش میرسه و یکی با تلاش زیاد نمیرسه؟اصلا قراره به چی برسیم؟!باید دنبال چی بگردیم تو زندگی؟ یعنی ما به دنیا اومدیم که خدارو عبادت کنیم و آدم های خوبی باشیم؟!خب بعدش چی؟

- - - Updated - - -

با این اعصاب داغون دیگه دست و دام به درس خوندن هم نمیره...میگم درسو میخونم بازم بعدش امتحانو خراب میکنم!!:grief::102:

چطوری قوی باشم؟من اول زندگی حال و روزم اینه ،وقتی به مشکلای بزرگتر تو زندگیم برسم احتمالا همونجا سکته میزنم:|

سلام تنین. چه طوری؟
ببین فعلا بیا همه چیز را بزار کنار و فقط روی یک چیز تمرکز کن: مبحث مطالعه کردن و نتیجه نگرفتن
به نظرت دلیلش چیه؟
من کارشناس نیستم. ولی انچه به ذهنم میرسه اینه که: یا خوب نمی خونی و کاملا مباحث را یاد نمی گیری یا اینکه از اضطراب اینطوری میشه؟

نقل قول:

---

سوالا به نظرم آسون بود ولی من هرچقدر تمرکز کردم نتونستم بنویسم.

---

همون سوال ها را الان تو خونه می تونی جواب بدی؟
به نظر من باید یک فکر اساسی بکنی. ببین یکی نمی خونه و براش مهم نیست و امتحانش را خراب می کنه, ولی شما که مطالعه می کنی و نتیجه اش برات مهمه, باید یک راه حل برای این مشکل پیدا کنی.
برو بشین فکر کن و رک و رو راست با خودت صحبت کن! ببین واقعا بلد بودی و نتونستی حل کنی یا اینکه تسلط کافی رو نداشتی, گاهی اوقات فرد درس می خونه و تمرین های کتاب را هم حل می کنه ولی باز هم تسلط کافی را پیدا نمیکنه و نمی تونه مسائل مشابه را حل کنه.
شما پاسخ سوالات را سر جلسه بلدی یا نه؟
اگه اطمینان داری که مطالب را کاملا درک کردی و تسلط داری و سر جلسه فراموش می کنی, پیشنهاد می کنم پیش یک مشاور برو و در این باره باهشون صحبت کن.
اگر هم نه, هر چی تمرین پیدا می کنی حل کن.
و بیا این 2,3 باقی مونده از این ترم را فقط صرف درسات و رشته ات کن و دیگه همه چیز را بزار کنار
مثل:

نقل قول:

---

من قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم تصوراتم در مورد خودم کمی متفاوت بود.اون موقع فکر میکردم که حتی اگه علاقه به چیزی نباشه میتونی در بازه زمانی و به خاطر ضرورت این علاقه رو ایجاد کنی.اون موقع توانایی های خودم رو بیشتر از چیزی میدیدم که الان تصور میکنم.اون موقع فکر میکردم که موقعیت شغلی مهنتر از همه چیزه.ولی الان اینطور نیستم،و ناراحتم از اینکه نمیتونم تو رشته معماری درس بخونم.من هر مبحثی از معماری باشه چه تو تلوزیون چه تو مجلات و اینترنت با علاقه دنبال میکنم ولی مباحث مربوط به رشته تحصیلیه خودم برام جذاب نیست.امکان تغییر رشته الان وجود نداره چون اولا امتیازی که برای رشته معماری میخاد بهتر از رتبه کنکور من هست و دوما اگه بخام دوباره کنکور بدم دیگه حال خوندن درسای دوره دبیرستان رو ندارم و ممکنه حتی رتبه بدتری هم بیارم.
تو راهی گیر کردم که مجبور هستم طی کنم با وجود بی علاقگی....

---

نقل قول:

---

باید دنبال چی بگردیم تو زندگی؟ یعنی ما به دنیا اومدیم که خدارو عبادت کنیم و آدم های خوبی باشیم؟!خب بعدش چی؟

---

پاسخ به این سوال ها رو تابستون پیدا کن!

نقل قول:

---

چطوری قوی باشم؟من اول زندگی حال و روزم اینه ،وقتی به مشکلای بزرگتر تو زندگیم برسم احتمالا همونجا سکته میزنم:|

---

فعلا مشکلات الان را بچسب! تا اینده خدا بزرگ!
اگه مشکلات کوچک الان را حل کنی, کم کم بزرگ میشی و در اینده از پس مشکلات بزرگتر هم بر میای.
پریروز مشاور کلاس کنکور می گفتند که: همه می ترسند و کلی مشکل دارند ولی علی رغم همه چیز تلاش می کنند و هر کاری که به ذهنشون میرسه برای اینکه به هدف شون برسن انجام میدن و فرق ادم ضعیف و قوی اینجا معلوم میشه! افراد قوی به مشکلات فکر نمی کنند بلکه به راه حل می اندیشند!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tanin-91

دیگه واقعا هنگ کردم.از این همه تلاشی که به نتیجه نمیرسه:(((
الان چند هفته هست که امتحانای میان ترم داریم.نه تفریحی کردم نه بازیگوشی کردم.این همه به خودم سختی دادم تا درسامو بخونم و خوندم ولی بازم رفتم سر جلسه امتحان و مغزم قفل کرد و هیچی نتونستم بنویسم.دوتا از درسای خیلی مهم رو که باید حتما این ترم پاس کنم خراب کردم.سوالا به نظرم آسون بود ولی من هرچقدر تمرکز کردم نتونستم بنویسم.وقتی میرم سر جلسه مثل کسی هستم که انگار هیچی نخونده:(((دیگه از خودم و وقتی که برای درس خوندن گذاشتم خجالت میکشم.آخه چرا اینطور میشه؟!؟!؟:54:

- - - Updated - - -

تلاش و توکل هم کردم و نشد.:47:

---

سلام من دوباره اومدم با همین مشکل:((
دیگه واقعا دارم به این نتیجه میرسم که تلاش های من هیچ نتیجه ای ندارد و نخواهد داشت!زندگیم طبق قانون مورفی داره پیش میره.:47: