-
عزیزم منم اینطوریم وقتی جواب نمیدم فکر میکنم اون الان فکر میکنه جوابی نداشتم وخوشحال میشه ولی اینطوری نیست بی محلی از صدتا فحش بدتره بی محلی کن وشاد باش واقعا باش خودتو بسپر به خدا نامه بنویس به خدا وتو نامه ات به جای شکایت از بقیه براشون دعا کن بگو خدایا من نمی تونم کاری براشون کنم تو خودت هواشون داشته باش نذار با اذیت دیگران از تو دور شن خدایا نمی فهمن تو رو نمی شناسن خودت وبهشون بشناس اینطوری خیلی آروم میشی وقتی مشکلی پیش اومدم همین فکر وبکن که من از خدا خواستتم پس دیگه کاری نمیشه کرد من نمی تونم اونا رو درست کنم خودمو که میتونم من ارومم وخوشبخت میشم چون دل پاککی دارم
- - - Updated - - -
لبخند بزن و وحرص نخور با خودت تمرین کن بگو هرچی گفت هرچقدرم بد من میخندم وجواب نمیدم هیچی سعی کن هر روز سعی کن واقعا شاد باش ونشاط داشته باش اگه میتونی یه سری تفریح برو با دوستات یا حتی تنها هدف داشته باش به هددفات فکر کن به اینکه اون آدم نقشش تو هدفای بزرگ تو چیه توی زندگیت نقشی نداره به این فکر کن که کمبود داره که میخواد تو روخورد کنه تو خورد نشو اما درگیرم نشو بی اهمیت باش تو بحثا فقط بگو باشه ولبخند بزن وبرو نمیخواد افراطی نشون بدی خوشحالی ولی نشون بده خوشحالی نشون بده شادی به خودت برس از موفقیتات بگو اگه
- - - Updated - - -
گذشت کن براش دعا کن خودتو به خدا نزدیک کن حرفاشو نشنیده بگیر دنبال این نباش که پشت سرت چی گفته کسی برات تعریف کرد کنجکاوی نکن وبگو نمیخوام برام اهمیتی نداره برام تعریف نکنین از کسی بد گفت بگو من دوست ندارم غیبت کنم لطفا نگو اگر میشه کم کم باهاش مهربونی کن مثلا وقتی اومد بگو دلم برات تنگ شده بودا سعی کن کم کم واقعی بشه یا هدیه بگیر سعی کن تو دلت باهاش صاف شه اگه مثل اون جواب بدی حف بزنی چه فرقی باهاش داری تو در شانت نیست بدی کنی خوبی کن یا میفهمه و اونم خوب میشه یا نمیفهمه در هر صورت تو بردی به نفع توئه که روحت بزرگ شده از همه برخورداش درس بگیر که اولا اونطوری نباشی دوما اینکه تو زندگی آیندت بهتر میتونی برخورد کنی با این تیپ آدما خدا روشکر کن اومد توزندگیت وباعث شد خیلی جاها بزرگ شی باعث شد با مشکلات مقابله کنی عصبی نباش به خودت ثابت کن بقیه نمیتونن روحت وخراب کنن بزرگ شو قوی شو صبوری کن وتا میتونی بهش خوبی کن تا شرمنده شه نگو نمیشه همه ادما یه لم خاصی دارن که درست بشن میدونم میگی چرا باید بد باشه که من با خوبی کردن درستش کنم ولی اون همینطوریه تو خوبی کن تا نتیجه شو بیینی کادو خریدنحرف محبت امیز و... خیلی خوب جواب میده جلوی برادرت خیلی آروم ومتین باش وگذشت کن وقتی زنداداشتم نیست حالشو بپرس از داداشت بگو من به خاطر شما خیلی جاهاه سعی میکنم چیزی نگم تو برادرمی وآرامشت برام مهمه اگه هواتو نداره اگه یه کار کوچیکم برادرت کرد اینقدر بزرگش کن وتشکر کن وبگو که ببینه قدر دانی بهش احساس مسئولیت بده بگو هم برادرمی هم بابام هم جلوی خودش وزنش هم فمیل و... بزرگش کن تا برات بزرگی کنه احترامم یادت نره
-
سلام متی عزیزم
ممنون که جوابم رو دادی
اما در مورد خوبی باید بگم که اصلا لیاقت اش رو نداره وقتی بهش خوبی می کنی فکر میکنه وظیفه ات هستش و سعی میکنه هر چی عقده و هر چی از دهنش درمیاد بهت بگه و خوردت کنه ، خیلی امتحان کردم تا وقتی باهاش خوبی باهات راه میاد اما همینکه کارت پیشش گیره( مثلا برات خاستگار بیاد و لازم باشه داداشم بیاد) دوباره شروع می کنه و نهایت سعی اش رو میکنه تا ازدواجی صورت نگیره. اصلا بهش خوبی نیومده. نمی دونی تو ازدواج برادر و خواهرام چه کارهایی که نمی کرد تو ازدواجشون گریه میکرد و کلی دعوا راه انداخت و هر چی مسائل خانوادگی داریم پیش همه ( حتی همسایه ها شون) میگه . می تونم به صراحت بگم که تنها کسیه تو دنیا که تا اینقدر ازش متنفرم و آرزو دارم که بدترین اتفاق ها براش بیفته. شرمنده که اینقدر رک صحبت میکنم ام من خودم فرد دلسوزیم خیلی اما در مورد اون هر وقت براش مشکلی پیش میاد نا خود آگاه خوشحال میشم و هر وقت یادم بیفته نفرینش میکنم به خاطر بدی هایی که با زندگی همه مون کرده .نمی تونم ببخشم اش
اونقدر بهمون تهمت می چسبونه و به حدی سیاست مداره که کسی جرات نمیکنه بهش بگه بالا چشم ات ابرو هستش.
من کاری به کارش ندارم اما اون همش بهم میپیچه مثلا به رشته تحصیلی ام توهین می کنه و یا وقتی تو جمع هستیم و افراد غریبه هم هست شروع می کنه به بدی گفتن از خواهر و برادرام اما به خوش چیزی بگی واویلا قیامت میکنه. البته داداشم هم میگه دوستش ندارم به خاطر بچه ها تحمل اش میکنه اما هر وقت دعوایی میشه و یا اتفاقی میفته حق رو به اون میده و حاضر هست ما بمیریم اما زنش کوچکترین دلخوری نداشته باشه .دوست دارم فریاد بزنم.
خواهرم میگه فکر کن بعد ازدواج یکی از فامیل های شوهرت اینجوری باشن ، حداقل با این تمرین کن تا در آینده بدونی با این جور تیپ آدمها چه برخوردی داشته باشی.
و خانواده ام خیلی نصیحتم میکنن که حرص نخورم اما نمی تونم هر چقدر بیشتر تلاش میکنم کمتر فایده میده. هر بار که تصمیمی میگیرم باهاش خوب باشم فورا فکر میکنه گوش هات درازه و تا بهش رو میدی دوباره شروع میکنه و اخیرا یک دعوای بزرگی داشتیم که کلی به هم حرف گفتیم از اون موقعه بیشتر ازش متنفر شدم البته داداشم حق رو به من داد اما نمی دونم زنداداشم با اون حرفهایی که به من گفت چطوری روش میشه آخه ...
دائما از خواهر و برادر و حتی مادرم پیش خودمون غیبت می کنه خیلی پسته تا بی نهایت...نهایت فکر اش اینکه ما رو از چشم برادرم بندازه.اونقدر که خونه مادرش اینا میرن خونه ما نمیان.
دوست دارم ازدواج کنم تا از حسودی بترکه:301:
تورو خدا ببخشید متی جان شرمنده که این قدر بدون پرده حرف میزنم اما خیلی دلم از دستش پره، و الان که دارم می نویسم دوباره اعصابم از دستش خورد شده و دوست دارم ازش انتقام سختی بگیرم :54:
-
ببین عزیزم خواهرتون خیلی حرف خوبی زده انجام بده در ضمن زن بابای من هزارتا مثل زنداداشتو درس میده زنداداشت انگشت کوچیکشم نیست :))ببین خانومی همین که بیشتر بره خونه مادرش به نفعته چرا انگار ناراحتی از این موضوع بذار بره تمرکزتو ازش بردار تمرکزتو بذار رو خودت رو شادیات رو لذت بردن از زندگیت رو موفقیتت شاد باش بیخیال باش بذار بفهمه روت تاثیر نداره این که میگی خوبی وقیحش میکنه رو کاملا میفهمم اما برای خودت اینکار وبکن برای اینکه حتی اگه تو ظاهر داداشت حقو میده به زنش تو دلش میدونه کی مقصره میدونه کی خوبه کی بزرگه وهواتو خواهد داشت عزیزم من نگران حرفای بدی که در وردم میزد نبودم چون همه میفهمیدن حسوده یعنی این زن بابام ایقدر حسوده که نمیخواد لبخند رو لب من ببینه ولی منم عوضش همیشه شادم :) والا خانومی ببین من سه ساله با زن بابام تو یه خونه زندگی میکنم خون به جیگرم کرد زنداداش که همیشه نیست بعدم مگه مجبوری میاد پیشش بشینی که حرف بزنه حرص بخوری وقتی میاد خونتون یا میری خونشون سعی کن سرتو به تلویزیون به بازی بچه ها به حرف با بقیه به سالاد دست کردن گرم کنی عکس العملت در مقابلش هیچی نباشه خیلی خوبه یعنی کلا نشنیدم یعنی فحش میده بهت از همچیت بد میگه کلا نشنو حتی همون لبخندم نزن حتی صدات کرد وبهت گفتم نشو میدونم سخته ها اما تحمل کن اینجور ادما کمبود دارن میخوان بقیه رو کوچیک کنن چون چیزی ندارن چون کمن ضعیفن پس اهمیت نده اصلا ببین اگر رشته دانشگاهت از نظر اون بده بذار بگه مهم نظر تو وواقعیته مهم اینه تو راضی هستی نیازیم نیست بهش بگی اینا رو هیچی هیچی هیچی نگو بذار خانواده خودت به درک وشعور بالای تو آفرین بگن حدتو نیار پائین حدتو به اندازه یه خاله زنک پائین نیار منم اوایل مثل تو بودم جواب میدادم الان هیچی نمیگم بعد یه مدت دیگه بیخیال شده حرفی نمیزنه :)بسپر به خدا واز همین الان تصمیم بگیر که به هیچ حرفش اهمیت نمیدی چون اون ضعیفه عقده ایه میخواد اذیتت کنه چند سال دیگه وقتی هی جوابشو بدی میشی یه آدم عصبی بد اخلاق کینه ای عقده ای مثل اون چند سال دیگه یکی هم میاد واز دست تو شااکی میشه اینجا نذار مثل اون شی خودتو پیدا کن خودتو به خانوادت ثابت کن صبرتو قدرتت وبزرگیتو تحصیل کردگیتی ثابت کن
-
متی خانم شما داری خودتو با یکی دیگه مقایسه می کنی و میگی به حرف دیگران گوش نده که می گن داداشات بی رحمن.به نظر شما داداشاش خوبن که میگی منتظر ترحم نباش؟کسی به ایشون ترحم نکرده عجولانه قضاوت نکن هممون سعی داریم این طفلی رو راهنمایی کنیمبی همدم سرت به کار خودت باشه و اصلا فک نکن زنداداشت وجود داره،خدا ارحم الراحمینه خودش کمکت می کنه اگه صبر داشته باشی ،تو همه زندگیا مشکل هست حالا هر کدوم به یک شکل،خودتو نباز
-
من نگفتم بقیه ترحم کردن وکار اونا بده
من دقیقا تو همچین شرایطی بودم میخواستم همه بهم ترحم کنن بابام وزن بابام بد بودن خیلی بدتر از اون که فکرشو بکنین اما من ضعیف شده بودم چون از دلسوزی دیگران لذت میبردم من عقب گرد داشتم چون میترسیدم موفق باشم واین حس ترحم بقیه قطع بشه من از اینکه بهم بدی میکردن خوشحال میشدم چون میدونستم بازم کسائی هستن که از بابام وزن بابام بد بگن بگن من مظلوم واقع شدم من بدبختم من منظورم این بود خودشو از این حس لذت بردن از ترحم دیگران خلاص کنه نخواد بقیه مشکلشو درک کنن قوی شه ومقابله کنه از خودش ضعف نشون نده هی با بقیه ددرد ودل نکنه که تائیدش کنن چون همون آدما بعد از اینکه زندگیشم عوض شه وخوشبخت شه وشاد شه اینا تو ذهنشون میمونه همیشه موفقیتاشو میذارن پای اینکه چون خیلی اذیت شد حالا شانس آورد یه ذره توانائیشو نمی بینن من منظورم با کسائی که اینجا گفتن که برادرشون خوب نیست نبودم ولی حتی اگه برادراشون خوب نیستن مگر با گفتن این قضیه چیزی درست میشه جز بیشتر شدن کینه جز اینکه همش با خودش تکرار میکنه دیدی همه حق وبه من دادن پس من باید حرص بخورم من باید اونا رو درست کنم من مظلومم و..
من گفتم از شخصیت قربانی بیاد بیرون و قوی شه وزندگیشو بسازه همین
-
البته حق داری ولی متی جان به هر حال از دسته داداششم کار چندانی بر نمیا،چون شاید ناچاره که به حرف زنش گوش بذه،اگه نده شاید زنش اذیتش کنه،باید بی خیالشون شد و تمرکوزو از روشون برداشت
-
سلام تی تی ومتی عزیز واقعا یک دنیا به خاطر راهنمایی تون ممنونم، خیلی ،همیشه جواب هاتون رو پیش خودم مرور میکنم و نهایت سعی ام رو می کنم تا به حرف هاتون عمل کنم با اینکه خیلی سخته،
دوست دارم همه حق ها رو بدن به من و ازش متنفر باشن که البته همینطور هم هست چون کسی نیست که با ایشون دعواشون نشده باشه.با اون یکی زنداداش ام هم دعوای بزرگی کردن و الان چند سالیه قهرن.
البته داداشام با هم خوبن اما زنداداشام با هم قهرن.
با همه مشکل داره. با خواهرم دعواشون شد و با اونها هم چند سالی قهر بودن ( البته موفق شد خواهرمو از چشم داداشم بندازه) و چند وقتیه که آشتی کردن.
با منم که دعواش شد اول قهر بودم بعدا خودش پیش داداشم باهام حرف زد( برای خود شیرینی) منم آشتی کردم.چون نمی خواستم منم از چشم داداشم بندازه.اونقدر دلمو شکونده بود که کلی گریه کردم اما باز پیش داداشم مجبور شدم البته با مهربونی تمام باهاش برخورد کردم.فقط به خدا توکل کردم و امیدوارم زمانی هم موقعیت ازدواجم فراهم شد خدا خودش کمکم کنه تا زنداداشم ازدواجم رو به هم نزنه.
تو ازدواج خواهرام خیلی اختلال و دعوا درست کرد اما امیدوارم تو ازدواج من اصلاح بشه( که بعید میدونم)
و اینم بگم داداشم ازش می ترسه آخه تو خونه، خون به پا میکنه. بلند گریه میکنه و خودشو میزنه به مریضی و بیهوشی اینا و با داداشم قهر میکنه و بچه هاشو علیه مون یاد میده و ...
یک دنیا تشکر به خاطر راهنماییتون واقعا تشکر. از صمیمی قلبم دوستتون دارم:43: