نوشته اصلی توسط
yektaa2013
ببخشید نت نداشتم بيام به تاپيکم سر بزنم. دختر بيخيال چطور بگم گفتم اگه زنگ بزنم و ببينم دختره داغون ميشم. ى جمله معروف هست که ميگه ترس از رو شدن حقيقت. اگه دختر بود حالم بد ميشد نه اونقدر دوستش ندارم که بخوام ترس از دست دانشو داشته باشم دوستش دارم اما کم اتفاقا حس ميکنم اون منو بيشتر دوست داره و من خيلى کم بهش اهمیت ميدم سه ماه نامزد بودم الانم بيست روزه عقدم ى بارم بهش نگفتم دلم واست تنگ شده. زندگ رو شوخی نگرفتم. اما خودتون کلاهتونو بذارید قاضی. من اگه ميرفتم طلاق ميگرفتم. همه ميگفتت بخاطر ى اس که مشخص نشده کيه طلاق گرفته وقتى بحٽمون شد بهش گفتم ميرم درخواست طلاق توافقی ميدم گفت نه برو غيابى بگير برو بگو شوهرم دوست دختر داره بگو ى اى فقط ى اس ازش,ديدم اومدم طلاق بگيرم و تو خجالت نميکشى بخاطر ى اس که مطمئن نيستى کيه ميخواى برى طلاق بگيرى. خب اين فقط حرف خودشه ديگه ديگران چى بگن خدا داند.
- - - Updated - - -
بقول خودش من فقط منتظر ى جرقه هستم که ازش ببينم و برم متارکه کنم. اتفاقا اون چشاش نميچرخه فکر ميکنه زرنگه و چون ميدونه من حواسم بهش هست ميتونه پنهان کاری کنه نميدونه منم حواسم هست پرت نميشه و اگه چيزى باشه دم به تله ميده. بهمم گفت اخه زن ديوونه مگه من چقدره که باهات عقد کردم بيام تو رو بندازم تو شک هم تو اذیت شى هم من . موش و گربه بازى تا کى تا چقد اخرش دستم پيشت رو ميشه . بهش گفتم خودتو بگو تا کى پنهان کارى? تا چقد ? اخرش دستت رو ميشه. اون حالا حالاها دستش رو نميشه ولى اگه چيزى داشته باشه حتما دستش رو ميشه