نوشته اصلی توسط
nafas borideh
من تاپیک های دیگه رو هم خوندم اما نمیتونم خودمو با اونا مقایسه کنم!ما عاشق هم بودیم و هستیم همدیگه رو خیلی دوست داریم حتی الانی که یک ماه از دعوا و قهرمون میگذره!مسئولیت پذیر بود و همه جوره عشقشو بهم ثابت کرده!داشتم سخنراییای استاد فرهنگ در رابطه با ازدواج رو گوش میدادم تو تمام معیارها و ملاک های ازدواج با هم همخونی داشتیم و همه رو دارا بود...من معنای واقعی عشق و دوست داشتن رو بان یاد گرفتمو تجربه کردم تمام احساسمو بپاش ریختم و از اینکه بخاطر ندانم کاری و رفتار بچگانه از دستش دادم دارم عذاب میکشم...همین چند ساعت پیش بهش زنگ زدم به حرفام گوش داد،بازم گفت که دوستم داره و من بهترینم براش اما برای زیر یه سقف رفتن بدرد هم نمیخوریم!!!اما الان اون واسم مثل نفس شده بدون اون نمیتونم زندگی کنم و به تمام معنا به مرز جنون کشیده میشم...ولی اگه برنگرده اگه نخواد دوباره نفسم باشه نمیتونم زنده بمونم به خودش هم گفتم...