هیچ کس کمکم نمیکنه
واقعا شرایط روحیم خوب نیست همسرم اصلن ابراز محبت کلامی نداره میترسه مردونگیش زیر سوال بره میگه همین که کار میکنم کافیه واقعا احساس تهی بودن میکنم
نمایش نسخه قابل چاپ
هیچ کس کمکم نمیکنه
واقعا شرایط روحیم خوب نیست همسرم اصلن ابراز محبت کلامی نداره میترسه مردونگیش زیر سوال بره میگه همین که کار میکنم کافیه واقعا احساس تهی بودن میکنم
دوستای خوبم واقعا به کمکتون نیاز دارم من واقعا دارم به یک نفر دیگه وابسته میشم عشق قدیمی من بود
فاخته گرامی ، احتمالا داستان زیر را خوانده باشی ، هرچند باخوانی اش خالی از لطف نخواهد بود
امت فاکس، نویسنده و فیلسوف معاصر، هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفته بود برای صرف غذا به رستورانی رفت. او که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هر چه لحظات بیشتری سپری می شد ناشکیبایی او از اینکه می دید پیشخدمت ها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می کرد کسانی پس از او وارد شده بودند و در مقابل بشقاب های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند. او با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود نزدیک شد و گفت: «من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند؟»
مرد با تعجب گفت: «ولی اینجا سلف سرویس است.» سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد: «به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید، انتخاب کنید، پول آن را بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید!»امت فاکس، که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت. اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.همه نوع رخدادها ، فرصت ها ، موقعیت ها ، شادی ها ، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد.در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آن چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتری دارد؟ و هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است. سپس آنچه می خواهیم برگزینیم.
شما چه وقت از زندگی ات احساس رضایت و خوشحالی ،خواهی کرد؟
با دقت به سئوال بالا فکر کن و به خودت جواب بده
همه نکات ریزی رو ک در پاسخت تاثیرگذار هستند را مو به مو بنویس
اگر دیدی شخصی باید رفتارش عوض شود
اگر دیدی محل سکونتت باید عوض شود
اکر دیدی شغلت باید عوض بشه
اگر دیدی با جنسیتت (مونث بودن) نمی توانی به احساس رضایت و خوشحالی برسی
بدان که مشکل اصلی را پیدا کرده ای
اینکه باید تمرکزت را از همه آنچه در بیرون شما(اگرهایی که برایت نوشتم) هست بگیری و روی خودت و شرایط فعلی خودت متمرکز شوی
مسلما ما انسانها آنقدر توان نداریم که بتوانیم همه مکان ها و همه اشخاص را مطابق آنچه میل ما هست ، تغییر بدهیم ، لذا بهتر است انرژی تون رو بر روی خودتون سرمایه گذاری کنید که بیشترین منفعت را برای شما خواهد داشت
ممنونم بالهای صداقت عزیز
درسته من از خودم هنوز رضایت ندارم دارم سعی میکنم برای ادامه تحصیل و ان چیزی که علاقه دارم تلاش کنم ولی همسر من ادم سنتی هست برخوردش رفتارش همیشه به من میگه زن این کارو کن نمیتونه با من دوست بشه الان سال چهارمی هست که باهاشم همش میخاد تحقیر کنه کوچیک کنه هیچ پیشرفت علمی نداشتم جز اینکه با زندگی در کنارش روحم کمی اسیب دید البته با کمک این تالار ارامش به زندگیم برگشت چون رو خودم کار کردم ولی من هنوز به محبت شوهرم وابسته هستم میخام در کنارش با عشق زندگی کنم یکبار نشد صداش کنم بگه جانم یا بگه بیا بریم بیرون دوری بزنیم همش تو خونه احساس خستگی میکنم فقط تفریحمون اینه بریم شهر اونا که اونجا هم جز جنگ روانی چیزی نیست. من ادم گرم و بامحبتی هستم احساس میکنم در کنار همسرم این احساس ها داره خفه میشه چه کنم؟
شوهرت هرچی می خواد باشه ، باشه (سنتی ، مدرن، خشک ، سختگیر، آزاد ،بی احساس، پرعاطفه و ...) شما چی هستی ، و با خودت چه می کنی؟
یه کشتی روی دریا به حرکت خودش ادامه میده ، و به هیچ عنوان غرق نمیشه ، مگر اینکه آب به داخل کشتی نفوذ کنه
اطرافیان و افکار منفی درست مثل دریا هستند و شما مثل اون کشتی ، مادامی که در جهت صحیحی که قطب نما نشوم میده حرکت کنی و اجازه ندهی دیگران و افکار منفی به شما نفوذ پیدا کنه ، شما در راه رسیدن به مقصد هستی
شما سعی کن ، خودت و روحیاتت رو بشناسی و در جهت تقویت و رشد خودت گام برداری
اگر اصلا شما ازدواج نکرده بودی ، می خواستی مابقی زندگی ات رو چگونه بگذرانی؟
طبیعی هست که نیاز به گرفتن عشق و علاقه داری
نیاز به محبت
به نوازش
منتها شما می خواهی تمام این نیاز توسط همسرت پاسخ داده بشه ، یعنی منبع دریافت انرژی و محبت ، محدود به شوهرت هست ، به همین خاطر وقتی همسرت نمی تونه شما را شارژ کنه ( حالا به هر دلیلی)، شما از نظر روحی دچار تنش می شوی
تو سعی کن خودت مواظب حال و روح و روان خودت باشی.. سعی کن خودت را غنی کنی که رفتارهای شوهرت شما را خیلی بهم نریزد
یک دنیا ممنونم. بخاطر راهنماییهاتون بالهای صداقت عزیز
صحبتتون درسته خوب من نیاز به محبت نوازش تایید شدن تشویق شدن را از کجا به چه روشی تامین کنم؟ باز هم به زندگی با همسرم ادامه بدم؟
ما منطقی ازدواج کردیم احساس تو زندگیمون نیست همسرم عاشق من نیست دلش برام تنگ نمیشه هیچ وقت پیام عاشقانه بهم نداده نگفته من این خلا رو کجا پر کنم سال چهارمی هست که باهاشم میگه من همینم در حد تامین مالی زیادتر هم نه ابراز احساس که اصلن شما میگید خلا عاطفی رو کجا پر کنم زندگیمون بی عشق و رنگه شاید دو ماه تو این سال ها همچین حسی داشتم باور کنید سخته ذهنم از مجردی بیشتر درگیر شده این وسط مادرم هم نمک به زخمم میپاشه چرا شوهرت اینجوریه چرا بی عاطفس چرا تو رو زود نمیاره اینجا چرا بخاطر تو مرخصی نمیگیره و هزار تا چرای دیگه کمکم کنید