با سلام.
لطفا این لینکها رو مطالعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-11497.html
http://www.hamdardi.net/thread-9358.html
http://www.hamdardi.net/thread-7531.html
http://www.hamdardi.net/thread-17458.html
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام.
لطفا این لینکها رو مطالعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-11497.html
http://www.hamdardi.net/thread-9358.html
http://www.hamdardi.net/thread-7531.html
http://www.hamdardi.net/thread-17458.html
[quote=دختر بیخیال;304827][quote]منم نگفتم تو روت میگن که من مقصرم تاییدت کنن.
دیگه ادما خودشون که میدونن که مقصرن خودسونو که نمیتونن گول بزنن.
اما تو رفتارش نشون نمیده چون غرور کاذب دارن
فکر میکنن مردونگیشون میره زیر سوال.
راستش مطمئن هستم ذره ای متوجه اشتباهش نمی شه. چون خودشو عقل کل داره.
بیا یمدت بیخیال شوهرت باش رو خودت کار کن. مثه قبل رو اعتماد بنفست کار کن .
در مقابل کاراش جبهه گیری نکن خونسرد باش
خودتو اذیت نکن.
بخودت بیشتر برس.
من الان هم خیلی به خودم می رسم اما فایده ای نداره. هم به لحاظ ظاهر و هم به لحاظ روانی.
من نمیگم خودتو گول بزن واسه همیشه. اما الان تو شک کردی و مدرک نداری.
میدونم شک دارم اما مطمئنم حس ششم زنانه هیچ وقت اشتباه نمی کنه.(یعنی تا حالا که اینجوری بوده)
متاسفانه شما اشتباه کردین باید همون موقع عقد عاقلانه تر رفتار میکردین. نمیشه بگین از ترس خانواده و بهم خوردن عروسی میترسیدم. اینجوری که بهتر بود تا زندگی همیشه با ترس.
باید چی کار میکردم؟ قضیه رو تو خانواده ها مطرح می کردم؟ خانواده اش حاضرن به سرش قسم بخورن! خودمو کوچیک می کردم!
- - - Updated - - -
دختر بیخیال عزیز
بهر حال ممنون از حرفهای قشنگی که زدی، حتما اینا رو مطرح می کنم.
امروز بهم میگه می خوام برم سفر. تنها............
همیشه اینجوریه، دوست سفرای خاص رو تنها بره. مثلا توی این فکره که فرصت مطالعاتی 6-7 ماهه بگیره بره خارج و منو نبره. همش میگه دوستام بدون زن رفتن. میگم خوب منم پس میرم فرصت مطالعاتی یه کشور دیگه. میگه نه اگه قرار باشه توهم بری باید بیای همون کشوری که من میرم. اما آخرش باز منکر بردن من میشه.
هر چند وقت به بهونه درس میره تهران (دانشجوی اونجاست). می دونم میخواد ازمن دور باشه. آخه من چی کار کردم که از من خوشش نمیاد؟
راستش من خیلی تلاش میکنم برای رهایی از عدم وابستگی، اما نتیجه عکس میده.
- - - Updated - - -
ممنون kamr عزیز. دو مورد اول خیلی خوب. به خصوص اولی که یه سری راهکار هم داده بود اما از دومی یه خورده ترسیدم چون گفته بود یه بیماری روانی محسوب میشه و من میدونم درمان بیماری روانی خیلی زمان بره!
وضعیت من عین معتادیه که همش میگن میدونی اعتیاد بده؟ میگه: بله
ولی وقتی بهش میگن خوب تو که میدونی ترک کن، میگه: می خوام اما نمی تونم باید یکی کمکم کنه!
[QUOTE=goli.gol;304875][quote=دختر بیخیال;304827]از نظر روانی اگه میرسی که چرا پس نمیتونین در برابر قهراشون خونسردانهوتر عمل کنین. وقتی مقصر نسستین خودتون کوچیک نکنین.نقل قول:
منم نگفتم تو روت میگن که من مقصرم تاییدت کنن.
دیگه ادما خودشون که میدونن که مقصرن خودسونو که نمیتونن گول بزنن.
اما تو رفتارش نشون نمیده چون غرور کاذب دارن
فکر میکنن مردونگیشون میره زیر سوال.
راستش مطمئن هستم ذره ای متوجه اشتباهش نمی شه. چون خودشو عقل کل داره.
بیا یمدت بیخیال شوهرت باش رو خودت کار کن. مثه قبل رو اعتماد بنفست کار کن .
در مقابل کاراش جبهه گیری نکن خونسرد باش
خودتو اذیت نکن.
بخودت بیشتر برس.
من الان هم خیلی به خودم می رسم اما فایده ای نداره. هم به لحاظ ظاهر و هم به لحاظ روانی.
من نمیگم خودتو گول بزن واسه همیشه. اما الان تو شک کردی و مدرک نداری.
میدونم شک دارم اما مطمئنم حس ششم زنانه هیچ وقت اشتباه نمی کنه.(یعنی تا حالا که اینجوری بوده)
متاسفانه شما اشتباه کردین باید همون موقع عقد عاقلانه تر رفتار میکردین. نمیشه بگین از ترس خانواده و بهم خوردن عروسی میترسیدم. اینجوری که بهتر بود تا زندگی همیشه با ترس.
باید چی کار میکردم؟ قضیه رو تو خانواده ها مطرح می کردم؟ خانواده اش حاضرن به سرش قسم بخورن! خودمو کوچیک می کردم!
سعی کننین باعث بشین خودش بیاد به اشتباهش اعتراف کنه. یبار تحمل کنین. امتحان کنین ببینین چی میشه.
مشاوره حضوری چرا نمیرین؟ ایشون راضی نمیشن بیاین؟
کلا همه خونواده ها بسر بچه هاشون قسم میخورن.
اما شما مدرک داشتین .
تازه منظورم این نیست حرفو بخونواده بکشونین اول با خودش حرف میزدین دیددین پشیمون نیست بگین باید عقد و عقب بندازین و برین مشاوره حضور ی تا مطمعن نشدین وارد زندگی نمیشدین.
تازه اگه خدایی نکرده بحث بخانواده که رسید اونوقت شما مدرکاتون رو کنین ایمیلا که بوده.
بعدشم خانواده شنا هم پشت شماان . یعنی اونا حرف داماد و به دخترشون ترجیح میدن؟؟؟
اما دیگه حالا بیخیال شما که ازدواج کردین . گذشته دیگه گذشته باید تجربه شه فقط مهم اینه الان مثه گذشته عمل نکنین.
درمورد خیانتی که شک دارین باید کارشناسان بیاین بگن.چه کار کنی.
من نمیدونم اینحا چطوری باید کارشناسارو خبر کرد.
اما فکر کنم اگه بیاین میگن تحقیق و جستجو و کاراگاه بازی درنیارین اینو زیاد دیدم میگن. ولی خب باز درکنارش یسزی کارای دیگه میگن که بکنین راهنماییای دیگه ای میکنن.
کمک حالتون میتونه باشه.
کلا تنا راهی که بذهنم میرسه همینه که فعلا در برابر قهراشون اینقد زود کوتاه نیاین کاری نکردی عذرخواهی نکن.
شرایطی هم واسه قهرا جور نکن. با اینکارا بیشتر عادت میکنن و فکر میکنن نه واقعا تقصیر خودته که میای عذرخواهی میکنی. آدمی که کاری نکرده که نمیگه ببخشید بخاطر کار نکرده.
امیدوارم کارشناسا بتونن بیاین راهنماییتون کنن.
ممنون که پی گیری دوست خوبم.
گفتم که میرسم به خودم اما فایده نداره نتیجه عکس میده.
در مورد کارشناس ها منم امیدوارم بیان راهنمایی کنن. هر چند که تجربه من توی این تالار نشون میده کارشناس ها بیشتر به تاپیک های خاص سر میزنن (با عرض پوزش از همه کارشناسان محترم سایت)!
منظور من بیشتر اینه که چرا پس دربرابر قهراشون نمیتونین طاقت بیارین و خونسر باشین.؟؟؟
منظور از بیشتر رسیدن اینم هیت که قوی تر بشین سریع نرین منت کشی.
اخه میگین پست های خانوم sheهم خوندین اونارو هم انجام دادین نشده؟
میشه بگبن دقیقا چکار کردین.
موردی بگین مثلا چکارا کردین که مبگین نشده.
تو تاپیک قبلیتون گفته بودین تاپیک she خوندین و نصف و انجام دادین . میشه موردی بگین مثلا چکار کردین. شاید بهتر بیاین کمکتون کنن.
گلی خانم عزیز، تجربه من توی این تالار نشون میده با توجه به صحبت بالایی که ازت نقل کردم از خودت کارشناس تر اینجا نداریم. شما 25 سالته و دانشجوی
دکترا! حق تو زندگی خیلی بهتری است مگر اینکه خودت نخوای یا بر اساس شناختی که حتما خیلی بهتر از ما از خودت داری لیاقت داشتن زندگی بهتر از اینرو در
خودت نبینی. با احترام به همسر فعلیت به زندگی بهتری فکر کن.
دوباره باز امشب قهر کرد.
مامانم امشب یه مهمونی مهم داره که بنابه دلایلی حضور ما هم ضرورت داره، صبح ازش مامان رسما خواسته حتمابیاد.از همون موقع فهمیدم یه کاسه ای زیر نیم کاسه داره، گفت ببینم خانم (من) چی میگم. هیچ وقت این کارو نمیکنه. منم چیزی نگفتم گفتم میریم دیگه. عصر بهش میگم حاضر شو بریم میگه من میخوام وقتی برم که همه مهمونها اومده باشن باید یه خورده واسشون کلاس بذارم. گفتم مال ماست، ما میزبان هستیم نباید دیر بریم درست نیست. میگه با داد البته، رو حرف شوهرت حرف نزن!همین که گفتم یا نمیریم یا آخر همه!
دردم میاد که هرجا میشینه به دروغ میگه همیشه بر اساس نظر زنم عمل میکنم؛ خیلی دو رو هست. اما یک بار هم نشده این کارو بکنه. جلو بقیه میخواد بگه من بلدم احترام به همسر بذارم.
هر چی میگذره بیشتر می فهمم دوست ندارم. از موقعی که گفته نمیریم دو ساعت شده داره گریه میکنم دوبار از جلوم رد شده اما محل سگم هم نداده الان نشسته داره تخمه میشکنه. به نظرم طلاق بهترین راهه.
دیگه از این همه دوست داشتن یک طرفه خسته شدم. ظهر تو چشمم مو رفته بود به خدا یه دقیقه آروم قرار نداشتم که داشت درد می کشید. من حاضر نیستم یک دقیقه ناراحت ببینمش اما اون همیشه در حقم بدی میکنه.
نمی دونم چرا باید سرنوشت من این باشه.
از دیشب نیامدم بنویسم چون به حرفاتون میخواستم عمل کنم. چون گفته بودین:
حق تو زندگی خیلی بهتری است مگر اینکه خودت نخوای یا بر اساس شناختی که حتما خیلی بهتر از ما از خودت داری لیاقت داشتن زندگی بهتر از اینرو در
خودت نبینی. با احترام به همسر فعلیت به زندگی بهتری فکر کن.
اما الان می بینم سرنوشت چیزیه که من نمی تونم تغییر بدم. البته از امروز صبح کلی مسائل دیگه هم بوده که من به روم نیاوردم اما اون عین خیالش نیست همش منو اذیت میکنه.
الان احساس میکنم از عمد این کارا رو میکنه. میخواد من کم بیارم. از صبح احساس میکردم به هر طریقی شده میخواد کاری کنه که قهر باشیم. اما من همش با مهربونی و گذشت مدارا کردم.
به نظرم سرنوشت رو نمیشه تغییر داد. مثل خانم she اون همه به خودش فشار آورد چی شد؟ شوهرش تغییر کرد؟نه!
تازه به نظرم شوهرها پرروتر هم میشن. بد دوره زمونه ای شده. خدا هم بنده هاشو فراموش میکنه. من بنده بدی نبودم!
گلی جان حرفاتو خوندم،باید حتما برات بنویسم،کم خودتو کوچیک کن،تو هم دانشجوی دکترا هستی،یه بار که قهر کرد محلش نده،اگه گفت برو از خونم بیرونبگو با این که دوس ندارم برم و تو رو خیلی دوس دارم صبرم داره تموم میشه من صبر کدم که زندگیم نپاشه،ولی تو نمیخای این زندگیرو،حالا یا اونم لج میکنه و دوباره محلت نمیده که با وضعیت الانت فرقی نداره یا تغییر میکنه،ولی به هیچ وجه فعلا به طلاق فکر نکن
- - - Updated - - -
گلی جان حرفاتو خوندم،باید حتما برات بنویسم،کم خودتو کوچیک کن،تو هم دانشجوی دکترا هستی،یه بار که قهر کرد محلش نده،اگه گفت برو از خونم بیرونبگو با این که دوس ندارم برم و تو رو خیلی دوس دارم صبرم داره تموم میشه من صبر کدم که زندگیم نپاشه،ولی تو نمیخای این زندگیرو،حالا یا اونم لج میکنه و دوباره محلت نمیده که با وضعیت الانت فرقی نداره یا تغییر میکنه،ولی به هیچ وجه فعلا به طلاق فکر نکن
گلی خانم، حرف جدیدی برای اضافه کردن ندارم ولی چون نمیدونم چرا سرنوشت دخترانی مثل شما برام مهمه دوست دارم همون کاری که به نظر من
درسته انجام بدین و فکر میکنم که هیچ راه بهتری برای شما وجود نداره و باید هر چه زودتر روش تون رو عوض کنید. میدونم سخته ولی افراد زیادی این راه رو
رفتند و زندگی بهتری حتی بدون ازدواج داشتند. خیلی ها هستند که طلاق گرفتند ولی هنوز زنده اند! ولی در موقعیت شما بعد از چند سال با مردن فرق چندانی
نداره و شاید بدتر هم باشه. در همین انجمن سرنوشت دخترانی که شوهرانشون اونها رو دوست ندارند رو بخونید و کارهای عجیب غریب شون و بهانه هایی که برای رفتار
شوهرشون می یارن و همچنان ادامه میدن و تلاش میکنند و انواع تکنیک ها رو بررسی می کنند و امیدوارند که روزی توی دل شوهرشون جا باز کنند. آدم دلش به رحم می یاد که
چطور یک انسان تا این درجه میتونه خودش رو پایین بکشه. من که گناهی بزرگتر از این سراغ ندارم. بهرحال به نظر من شما باید کارهای زیر رو هر چه سریعتر انجام بدین:
(1) یک وکیل بگیرین و مهریه تون رو اجرا بزارید
(2) خونه رو ترک نکنید. وظایف تون رو در خونه انجام بدین. به هیچ عنوان باهاش بحث نکنید که بهانه دستش بیاد و منتظر گرفتن مهریه باقی بمونید
(3) اگه به زور از خونه بیرون تون کرد به وکیل تون اطلاع بدین و ازش شکایت کنید.
(4) تا آخرین روزهایی که باهاش هستین هیچ وقت به زبون نیارید ولی از الان خودتون رو مطلقه بدونید. برای ساختن زندگی بعدی تون فکر کنید و برنامه ریزی کنید. به فکر روزهایی
که بعد از طی این روزهای سخت دوباره آرامش رو در زندگی خواهید داشت.
عزیزم معلومه که لیاقت بهترینا و داری.
تو این ایام عزیز واست دعا میکنم زندگیت بهتر شه.
تو این تالار نمیشه همینجوری بگیم برو طلاق بگیر و نسخشو بپیچیم. ما نمیتونیم اینکارو کنیم چون شرایط شمارو نمیشناسیم تو زندگی شما نیستیم و شرایط روحی تورو نمیشناسیم
هرکسی خودش میتونه برا خودش تصمیم بگیره شما هم همینطور .شمایی که داری زندگی میکنی. من بودم تو این شرایط خوب خودمو میشناسم میدونم تتایی آرامش بیشتری دارم. اما شما باید خودت ببینی در کدوم شرابط حال بهتری داری.
شاید چون طلاق و تجربه نکردی میترسی نمیدونی چی میشه چون راه برگشت هم نداره.
دیگه پای خودته به عواقب هردو فکر کن ببین چکار میتونی بکنی و تحملشو بیشتر داری و زندگیت بهتره.
اینا هم جایی فکر کن که حالت خوبه و شوهرت حالش خوبه نه در اوج عصبانیت.
امیدوارم تصمیم درستی بگیری.
- - - Updated - - -
عزیزم معلومه که لیاقت بهترینا و داری.
تو این ایام عزیز واست دعا میکنم زندگیت بهتر شه.
تو این تالار نمیشه همینجوری بگیم برو طلاق بگیر و نسخشو بپیچیم. ما نمیتونیم اینکارو کنیم چون شرایط شمارو نمیشناسیم تو زندگی شما نیستیم و شرایط روحی تورو نمیشناسیم
هرکسی خودش میتونه برا خودش تصمیم بگیره شما هم همینطور .شمایی که داری زندگی میکنی. من بودم تو این شرایط خوب خودمو میشناسم میدونم تتایی آرامش بیشتری دارم. اما شما باید خودت ببینی در کدوم شرابط حال بهتری داری.
شاید چون طلاق و تجربه نکردی میترسی نمیدونی چی میشه چون راه برگشت هم نداره.
دیگه پای خودته به عواقب هردو فکر کن ببین چکار میتونی بکنی و تحملشو بیشتر داری و زندگیت بهتره.
اینا هم جایی فکر کن که حالت خوبه و شوهرت حالش خوبه نه در اوج عصبانیت.
امیدوارم تصمیم درستی بگیری.