نوشته اصلی توسط
خیال
این حق طبیعیه هرکسیه اسمش خرید و فروش نیست
من دلیل مخالفتم رو به ایشون نگفتم فقط جواب رد دادم هم دفعه اول و هم دوم اما ایشون نمیخواد بپذیره ،من حتی به اعتراف خودشون خیلی هم بد باهاش رفتار کردم که کلا دلسرد شه اما این دیگه تقصیره من نیست که ایشون میخواد بپای عشقش(بگفته خودش) بمونه
اتفاقا خیلی هم باهاشون صحبت کردم که بفکر آیندش باشه حتی گفتم اگه بخواد آدمایی بهتر از اونچه تصور میکنه بهش معرفی میکنم اما قبول نکرد ضمن اینکه دوست عزیز که می فرمایید خرید فروش معامله مشتری و این چرندیات من بهیچ وجه توی این چند سال بهشون مراجعه نکردم حتی همین الان که واسه سومین بار پاشون ب زندگیم باز شده هر سه بار شروع کننده این ارتباط خودشون بودن ،کسی که بفکر معامله باشه فک نمیکنم خودش بی نقش بمونه اینطور فکر نمیکنین؟
- - - Updated - - -
اینکه می فرمایید ( نمیشه یک کاری رو قبول کنیم که انجام بدیم بعد پولش رو هم بگیریم ولی کارمون رو به بهانه های مختلف انجام ندیم.)بنده هم عرض کردم مرددم ،چون خونوادم ب 2دلیل مخالفش بودن :1-شناخت نداشتن(بومی نبودن)2-قیافه من هم دچار استرس شدم نمیدونم باید چیکار کنم،جلوی خونوادم بایستم؟یا سکوت کنم و اجازه بدم همچنان تصمیمات مهم زندگیمو خونوادم بگیرن
من گفتم باقیافشون می تونم کنار بیام چون اصلا بقول روانشناسا در عرض9ماه قیافه آدما واسه هم عادی میشه فقط موندم به خونوادم چی بگم؟حالا تا اونموقع که قیافشون واسم عادی شه چجوری زندگی کنم؟