یه بار سوم راهنمایی که بودم مامانم منو برد دکتر. ولی دکتره گفت مشکلی نیست.
بعد از اون نه.
آقای فرهنگ خودم میدونم طبیعی نیست. ولی خب چیکارش کنم؟ یه بار توی اینترنت یه سرچ کردم. توی سن 26-27 که من دارم درمانهای هورمونی ممکنه خیلی عوارض بدی برام داشته باشه. امکان جراحی هم که برام نیست. بخاطر شرایط مالی. ولی اگر هم بود من همش فکر میکنم پس فردا اگه با یکی هم ازدواج کنم و بفهمه عملیه چی بهم میگه؟ نمیخوام بدبین باشم نسبت به نظر اون فرد. ولی خب واقعا نمیدونم درست تره کسی اگه چنین مشکلی داره بذاره ازدواج کنه و بعد با موافقت و نظر همسرش بره جراحی کنه یا بهتره قبل از ازدواج بره جراحی کنه؟ تازه به چیزای دیگه اش هم فکر میکنم. مثلا من رفتم و ازدواج کردم. بعد برای مثلا شیردهی مشکلی هست یا نه؟ اصلا یک اندام مصنوعی میتونه شیر تولید کنه یا نه؟ فرضا تولید هم کنه برای بچه اون شیر ضرر داره یا نه؟
مامانم گاهی بهم میگه مثلا از لباسهایی استفاده کنم که اندام رو بزرگ نشون بده. ولی من نمیتونم. وقتی این کارو میکنم حس میکنم دارم خودمو زیر پا میذارم. حس بدی بهم دست میده. حس میکنم دارم خودمو از خودم مخفی میکنم. در صورتی که من میخوام خودمو قبول داشته باشم و واقعا هم خودمو دوست دارم همینجوری.
Sciگرامی، من رابطه ام با همه خوبه. توی کلاس های دانشگاه و بین فامیل و محل کار و ... همه دوستم دارن. رابطه ی آقایون هم باهام دوستانه است. یه جورایی میدونم به خاطر اخلاقم خیلی ها دوستم دارن. اما این دوست داشتن یک دوست داشتن دوستانه یا خواهرانه و برادرانه است. نه عاشقاهنه. در واقع همه ی اون آقایونی هم که خیلی ارتباط خوبی باهاشون دارم و میدونم شخصیت و اخلاق منو دوست دارن من رو انتخاب نمیکنن.
در مورد انتخاب کردن و اینکه انتخاب دست خودم باشه من یک بار انجامش دادم. دو سال پیش اینجا یه چیزایی در موردش گفتم. من یه نفر رو دوست داشتم.واقعا واقعا واقعا خیلی دوستش داشتم.طی برنامه ای طولانی مدت در طی چند سال تونستم به خودم علاقمندش کنم. نه با ضایع بازی. خیلی سیاست و صبر به خرج دادم.و اتفاقا ازم خواستگاری هم کرد. اما خب به دلیلهایی قسمت نشد. من خیلی اذیت شدم تا تونستم فراموش کنم. هنوز هم گاهی یادم میاد و رنج میکشم. چون مطمئنم او هم منو واقعا دوست داشت.با همین جسمم. خیلی برام دردناک بود کسی رو که سالها با سیاست و کلی فکر کردن و برنامه ریزی به سمت خودم جذب کردم از دست بدم. مدتی افسردگی گرفته بودم. کلا امیالم از بین رفته بود.
الان شاید هنوز این توانایی رو داشته باشم. اما مساله اینه که کسی نیست که دوستش داشته باشم که بخوام به خاطرش و برای تاثیر گذاری روش زمان و برنامه بگذارم.در واقع نیروی محرکه اولیه اش رو ندارم.
به نظر من اگه یه دختر کسی رو واقعا دوست داشته باشه، اول خود اون دختره که باعث میشه اون پسر ازش خوشش بیاد. همه میگن پسران که انتخاب میکنن. اما به نظر من اثر اولیه از سمت خود دختره. شاید برای بیان منظورم میتونم بگم که به نظرم دختره که اول انتخاب میکنه تیر محبت رو به قلب کی بزنه. بعدا اون آقا عاشق میشه و می افته به تکاپو برای اون به دست آوردن اون دختر.
خب من هم یک بار چنین تیری رو پرتاب کردم و نتیجه هم داد. ولی به هر دلیلی قسمت نشد.
مساله اینه که من الان اون تیر و کمون رو شاید هنوز دارم. ولی نمیدونم کجا نشونه بگیرم. واقعا کسی نیست که من اونقدر بپسندمش که تیرم رو بزنم. نمیدونم منظورمو تونستم برسونم یا نه.
هستند کسانی که از شخصیتشون خوشم میاد و به ملاکهام نزدیکن. ولی خب همشون یا یکی دیگه رو دوست دارن یا متاهل هستن. متاهل ها که هیچی. ولی اون مجردهایی که یکی دیگه رو دوست دارن رو هم نمیتونم به سمت خودم جذب کنم. چون به نظرم کار بدیه و خیانت به عشقشونه.
نمیخوام فانتزی فکر کنم. میدونم باید به خودم یاد بدم که لازم نیست آدم قبل از ازدواج عاشقانه طرف مقابلش رو دوست داشته باشه. میدونم باید انتخابم منطقی باشه و امیدوارم باشم بعدش عشق با صبر و گذشت و مهرورزی به وجود بیاد. من بلدم عشق رو به وجود بیارم. بخاطر همین به خودم امیدوارم. اما وقتی قرار باشه خودم باشم که انتخاب کنم یعنی خودم باید از یکی خوشم بیاد که این کاررو بکنم. ولی من از کسی اونقدر خوشم نیومده همونطوری که در بالا هم گفتم.
Sci گرامی امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بگم.
- - - Updated - - -
یه بار سوم راهنمایی که بودم مامانم منو برد دکتر. ولی دکتره گفت مشکلی نیست.
بعد از اون نه.
آقای فرهنگ خودم میدونم طبیعی نیست. ولی خب چیکارش کنم؟ یه بار توی اینترنت یه سرچ کردم. توی سن 26-27 که من دارم درمانهای هورمونی ممکنه خیلی عوارض بدی برام داشته باشه. امکان جراحی هم که برام نیست. بخاطر شرایط مالی. ولی اگر هم بود من همش فکر میکنم پس فردا اگه با یکی هم ازدواج کنم و بفهمه عملیه چی بهم میگه؟ نمیخوام بدبین باشم نسبت به نظر اون فرد. ولی خب واقعا نمیدونم درست تره کسی اگه چنین مشکلی داره بذاره ازدواج کنه و بعد با موافقت و نظر همسرش بره جراحی کنه یا بهتره قبل از ازدواج بره جراحی کنه؟ تازه به چیزای دیگه اش هم فکر میکنم. مثلا من رفتم و ازدواج کردم. بعد برای مثلا شیردهی مشکلی هست یا نه؟ اصلا یک اندام مصنوعی میتونه شیر تولید کنه یا نه؟ فرضا تولید هم کنه برای بچه اون شیر ضرر داره یا نه؟
مامانم گاهی بهم میگه مثلا از لباسهایی استفاده کنم که اندام رو بزرگ نشون بده. ولی من نمیتونم. وقتی این کارو میکنم حس میکنم دارم خودمو زیر پا میذارم. حس بدی بهم دست میده. حس میکنم دارم خودمو از خودم مخفی میکنم. در صورتی که من میخوام خودمو قبول داشته باشم و واقعا هم خودمو دوست دارم همینجوری.
Sciگرامی، من رابطه ام با همه خوبه. توی کلاس های دانشگاه و بین فامیل و محل کار و ... همه دوستم دارن. رابطه ی آقایون هم باهام دوستانه است. یه جورایی میدونم به خاطر اخلاقم خیلی ها دوستم دارن. اما این دوست داشتن یک دوست داشتن دوستانه یا خواهرانه و برادرانه است. نه عاشقاهنه. در واقع همه ی اون آقایونی هم که خیلی ارتباط خوبی باهاشون دارم و میدونم شخصیت و اخلاق منو دوست دارن من رو انتخاب نمیکنن.
در مورد انتخاب کردن و اینکه انتخاب دست خودم باشه من یک بار انجامش دادم. دو سال پیش اینجا یه چیزایی در موردش گفتم. من یه نفر رو دوست داشتم.واقعا واقعا واقعا خیلی دوستش داشتم.طی برنامه ای طولانی مدت در طی چند سال تونستم به خودم علاقمندش کنم. نه با ضایع بازی. خیلی سیاست و صبر به خرج دادم.و اتفاقا ازم خواستگاری هم کرد. اما خب به دلیلهایی قسمت نشد. من خیلی اذیت شدم تا تونستم فراموش کنم. هنوز هم گاهی یادم میاد و رنج میکشم. چون مطمئنم او هم منو واقعا دوست داشت.با همین جسمم. خیلی برام دردناک بود کسی رو که سالها با سیاست و کلی فکر کردن و برنامه ریزی به سمت خودم جذب کردم از دست بدم. مدتی افسردگی گرفته بودم. کلا امیالم از بین رفته بود.
الان شاید هنوز این توانایی رو داشته باشم. اما مساله اینه که کسی نیست که دوستش داشته باشم که بخوام به خاطرش و برای تاثیر گذاری روش زمان و برنامه بگذارم.در واقع نیروی محرکه اولیه اش رو ندارم.
به نظر من اگه یه دختر کسی رو واقعا دوست داشته باشه، اول خود اون دختره که باعث میشه اون پسر ازش خوشش بیاد. همه میگن پسران که انتخاب میکنن. اما به نظر من اثر اولیه از سمت خود دختره. شاید برای بیان منظورم میتونم بگم که به نظرم دختره که اول انتخاب میکنه تیر محبت رو به قلب کی بزنه. بعدا اون آقا عاشق میشه و می افته به تکاپو برای اون به دست آوردن اون دختر.
خب من هم یک بار چنین تیری رو پرتاب کردم و نتیجه هم داد. ولی به هر دلیلی قسمت نشد.
مساله اینه که من الان اون تیر و کمون رو شاید هنوز دارم. ولی نمیدونم کجا نشونه بگیرم. واقعا کسی نیست که من اونقدر بپسندمش که تیرم رو بزنم. نمیدونم منظورمو تونستم برسونم یا نه.
هستند کسانی که از شخصیتشون خوشم میاد و به ملاکهام نزدیکن. ولی خب همشون یا یکی دیگه رو دوست دارن یا متاهل هستن. متاهل ها که هیچی. ولی اون مجردهایی که یکی دیگه رو دوست دارن رو هم نمیتونم به سمت خودم جذب کنم. چون به نظرم کار بدیه و خیانت به عشقشونه.
نمیخوام فانتزی فکر کنم. میدونم باید به خودم یاد بدم که لازم نیست آدم قبل از ازدواج عاشقانه طرف مقابلش رو دوست داشته باشه. میدونم باید انتخابم منطقی باشه و امیدوارم باشم بعدش عشق با صبر و گذشت و مهرورزی به وجود بیاد. من بلدم عشق رو به وجود بیارم. بخاطر همین به خودم امیدوارم. اما وقتی قرار باشه خودم باشم که انتخاب کنم یعنی خودم باید از یکی خوشم بیاد که این کاررو بکنم. ولی من از کسی اونقدر خوشم نیومده همونطوری که در بالا هم گفتم.
Sci گرامی امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بگم.
- - - Updated - - -
Sci من انسانیت و ارزش خودمو بالاتر از فقط زیبایی جسمی میدونم. البته منکر این نیستم که زیبیایی یک امتیازو حسن خداداه. ولی به نظرم توانایی های اکتسابی هستن که هنر هستن.
ولی خب واقعیت رو هم باید پذیرفت. این که در انتخاب اول از هر چیزی ظاهر برای آقایون مهمه.
حتی توی همین سایت هم توی اون موضوع 40 راه موثر برای پیدا کردن شوهر، اولش مثل یک پیش فرض غیر قابل انکار و تغییر نوشته برای سهولت پارامتر زیبایی رو ثابت در نظر میگیره.