نوشته اصلی توسط
دو راهي
مرسي پوه جان
در جواب سوال شما بايد بگم كه:
٢ سال كه به قصد ازدواج با هم نبوديم، سال اول كه اصل صحبتي از ازدواج نبود. از سال دوم كم كم رابطمون صميميتر شد و بحث ازدواج را مطرح كرد.
ما خيلي كم همديگر را ميديديم جون تو يه دانشگاه نبوديم ولي همكلاسيم هميشه جلو چشم بود و همشهريم هستيم. كلا تو اين ٢ سال هيچ وقت احساس من صفر نشد به همكلاسيم. ولي سعي ميكردم براي خودم كمرنگش كنم. مثلا ٦ ماه پيش كه ديگه خيلي زياد با هم حرف ميزديم و بيشتر برسي ازدواج بود، حسم به همكلاسيم خيلي كمرنگ شده بود ولي از بين نرفته بود.
من الان خيلي به هم فكري نياز دارم، دسترسي به مشاور ندارم. يه هفته فقط براي جواب وقت دارم.
وقتي ميشينم و برسي ميكنم اينقدر از جنبه هاي مختلف برسي ميكنم و راه هاي مختلف و نگاه ميكنم كه هميشه اون وسط گم ميشم.
براي رد و قبول هر دو دليل دارم ولي اين كه شناخت من از دومي سطحي هست كارمو مشكل كرده.
خواهش ميكنم كمكم كنيد