-
شرایط من هم یه جورایی مثل شما بود. یه روزی فرشته مهربون یه نسخه برام پیچید با این مضموم:
1 - هرگونه راه ارتباطی را ببنیدی و قطع ارتباط کامل
2 - هیچ گونه آثار و نشانه ای از او نزد خود نگه ندارید
3 - در مقابل یاد او و تجدید خاطرات ، تکنیک توقف فکر را به کار گرفته و از یاد و خاطر او فاصله بگیرید
4 - از زمینه سازهای مرثیه سرایی احساسی دوری کنید مثل شنیدن آهنگهای عاشقانه . دیدن فیلمها یا رفتن به جاهای
تداعی بخش ...
شما هم امتهان کن.
- - - Updated - - -
شرایط من هم یه جورایی مثل شما بود. یه روزی فرشته مهربون یه نسخه برام پیچید با این مضموم:
1 - هرگونه راه ارتباطی را ببنیدی و قطع ارتباط کامل
2 - هیچ گونه آثار و نشانه ای از او نزد خود نگه ندارید
3 - در مقابل یاد او و تجدید خاطرات ، تکنیک توقف فکر را به کار گرفته و از یاد و خاطر او فاصله بگیرید
4 - از زمینه سازهای مرثیه سرایی احساسی دوری کنید مثل شنیدن آهنگهای عاشقانه . دیدن فیلمها یا رفتن به جاهای
تداعی بخش ...
شما هم امتهان کن.
-
دوستان می آیند و راهنمایی می کنند اما :
یک نکته بسیار مهم :
تا وقتی شما فکر می کنید یک فرصت طلایی از دست داده اید ، محبت کسی را از دست داده اید ( که توضیحش را به حد کفایت دادم ) ، تا وقتی فکر کنید فرصت یک ازدواج خوب را از دست داده اید ، تا وقتی فکر کنید در یک مسیر درست تلاش کرده اید و حالا شکست خورده اید و یک عزیز را از دست داده اید ، و در یک کلام تا وقتی قبول نکنید این رابطه دوستی اشتباه بوده است و به خاطر یک رابطه اشتباه مرثیه سرایی احساسی کنید ،
نمی توانید از این شرایط نجات پیدا کنید حتی اگر تمام روز سرتان را گرم کنید ، حتی اگر بهترین تفریحات را بروید و حتی اگر....
لازمه اینکه راه حلی برای برون رفت از این حال شما موثر باشد این است که خودتان قدم اول را بردارید و قدم اول همان است که بپذیرد این رابطه اشتباه بوده است و شما نه عزیزی از دست داده اید و نه فرصت طلایی از دستتان رفته است. بلکه برعکس نجات پیدا کرده اید و فرصت این را پیدا کرده اید که دوباره یک زندگی خوب داشته باشید. شانسی که هر کسی مثل شما ندارد.
اصولا لازمه هر راهی این است که قصد کنید و اولین قدم را بردارید.
- - - Updated - - -
راستش من خودم شکست عشقی نداشتم و اصلا اهل رابطه نبودم. اما مشکل دیگری در زندگی داشتم که باعث می شد حال شما را پیدا کنم و حتی دعوا کنم. خوب خیلی سعی کردم این حس را از خودم دور کنم. تکنیک یاد گرفتم ، سرگرمی فراهم کردم ، درس خواندم ، کار کردم اما دو سه روزی خوب بودم و
بعد یک جرقه لازم بود تا من ::320:
می دانی علتش چه بود ؟ علتش این بود که در گذشته اطرافیان من کارهایی کرده بودند که باعث آزار من شده بود. در آن سالها مدام با هر روشی که بلد بودم از آنها می خواستم که دست از کارشان بردارند چون من را آزار می دهد و زندگی مان را خراب می کند اما دریغا از یک گوش شنوا !! حالا مدت هاست که آن شرایط تمام شده است. من وضعیتی دارم که کمتر دختری دارد و ... اما مشکلی که توضیح دادم داشتم و دارم. شده ام پر از عقده و کینه و پر از آتش خشمی که تمام نمی شود.
هر چه تکنیک و سرگرمی و کار و .... انگار فایده نداشت. چون من قدم اول را برنداشته بودم و هنوز هم برنداشته ام. باید مطلبی را می پذیرفتم که بسیار برایم سخت بود اما واقعیت بود و از همه مهمتر مستلزم گذشت بود. اما...
سارا جان من این راه را رفته ام و الان در آخرش هستم . اگر اینجا اسمش همدردی است من به تو می گویم می فهمم چه حالی داری اما اشتباه من را نکن و خط فکری ات را عوض کن . من آینده کسی هستم که می خواهد این راه را بیاید. اگر حال مرا می دیدی خودت حتما برمی گشتی اما افسوس که دیده نمی شود. فقط می توانم بگویم اگر آمدی در این راه برگشتنت با خداست.
-
مرسی majid_k گرامی بابت راهنماییتون.ممنونم...سعی میکنم حتماً این توصیه هارو با وجود سختی فراوونش انجام بدم..
نوپوی عزیز...من حرفهای شما رو قبول دارم.اگه الان ناراحتم بیشترش به خاطر همینه که اشتباه کردمو وقت و عمر و احساسم فنا شده.من نعمتهای زیادی دارم که شکرگذارشون هستم مهمترینش خونواده عزیزتر از جونم و بعدش سلامتی جسم و روحمه که هیچکدومو باهیچی توی دنیا عوض نمیکنم.
من نمیدونم مشکل شما چی بوده و هست چون خیلی مبهم توضیح دادین یا من مشغله ذهنی زیادی دارم و درست متوجه نشدم... اما فقط دعا میکنم که خدا نور آرامش رو توی دلتون بتابونه... و اگه واقعاً حس میکنید گفتن مسئله تون باعث تجربه و راهنمایی کسانی مثل من هست من از شما خواهش میکنم از گفتنش دریغ نکنید....
- - - Updated - - -