-
خواهر خوبم اینکه نمیتونید با هم حرف بزنید شاید به این خاطره که هر کس حرف خودشو میزنه. من فکر میکنم شما در برابر ایشون احساس حقارت و کوچکتر بودن میکنین و خودتون رو به عنوان خانم اون خونه قبول ندارین. چطور ممکنه ادم تو خونه خودش اضافی باشه!!! اگر اون خونه وجود داره به خاطر وجود شماست. شما خانم اون خونه ای. خودتو دست کم نگیر. مطمئن باش همسرت هم دوستت داره وگرنه با وجود حرفهای مادر و خواهرش و همچنین رفتارای شما!!! حتما تا حالا این زندگی رو تموم میکرد. در ضمن آقایون زبان بدن رو نمیفهمن. این که شما قیافه ات ناراحته یا از چیزی عصبانی هستی برای ایشون از طرز برخوردت قابل فهم نیست. خواسته هاتو مستقیم و بدون کنایه و با ملایمت و البته کم کم به همسرت بگو. همه چی رو یهو نگو چون اینجوری فکر میکنه داره محاکمه میشه و طبیعتا سعی میکنه از خودش دفاع کنه. رو رابطه جنسی ات با همسرت بیشتر کار کن. یه وقت خدای نکرده همسرت نیازشو مجبور نشه جور دیگه ای رفع کنه. در ازدواج برای همه آقایون مهم رفع نیازهای جنسی و برای خانمها رفع نیازهای عاطفیه. وقتی شما نیاز جنسی ایشون رو رفع نمیکنی نباید انتظار داشته باشی ایشون به نیاز عاطفی شما توجه کنن. جلسات خانواده موفق دکتر فرهنگ میتونه در زمینه شناخت اقایون و خیلی از موارد کمکت کنه. لینک دانلود. http://drfrahang.mihanblog.com
-
در ازدواج برای همه آقایون مهم رفع نیازهای جنسی و برای خانمها رفع نیازهای عاطفیه.
خانم پردیس لطفا جانب انصاف را در گفته های خود نگه دارید. از نوشته شما چنین استنباط میشه که تمام مردها موجوداتی هوسران و تابع محض هوای نفس خودشون هستن. و خانمها انسانهای عاطفی و ....
-
عزیزم سلام
یه چیزهایی و الازمه که بگه
1. متاهل بودنت یه نقطه قوت برای توه چرا نمیخوای جایی بیان شه؟ مطمئن باش خواهر شوهرتم کلی حسودی میکنه بت
2. برای درس و کلاس و فلان و بهمان همیشه وقت داری
3. مهمترین مهمترین چیز تو زندگیت خوب کردن رابطه خودت با همسرته نه هیچ چیز دیگه
پس فعلا همه چیزو بزار کنار مادر شوهر خواهر شوهر مادر و پدرت ظلمی که فکر میکنی بهت شده و درس و همه چیز و بزار کنار و خودتو یه دختر خوشبخت ببین که تو بهترین سن ازدواج کرده و الان داشتن شوهری مثل همسرت آرزوی خیلیها و حتی همون خواهر شوهرته
اولین کاری که میکنی اینه که آرومی و دیگه زت و زرت گریه نمیکنی ، اعتماد به نفستو تقویت کن و همش با خودت تکرار کن که خودت رو دوست داری و لایق بهترینی
مهمترین چیز اینه که برای جلب محبت همسرت تلاش کنی خواهر شوهرت نباید باعث شه تو کوتاه بیای و اخم و تخم کنی که بدتر شوهرت ازت دور شه بلکه سعی کن تو خونه همیشه تمیز و مرتب باشی و لباس مناسب بپوشی و آرایش کنی که پیش خواهر شوهر و مادر شوهرتم به چشم شوهرت بیای و طوری تلاش کنی که شوهرت همش بخواد بات خلوت کنه
رابطه جنسی قوی ترین سلاح زن برای جذب مرد خونشه .... خازرات بدی که تا حالا داشتی بریز دور و سعی کن یه شب رویایی با همسرت فراهم کنی و عاشقانه بزار از هم لذت ببرین حتی اگه تو هنوز لذت بردنو بلد نیستی سعی کن به اون حس لذت بدی که با این کار خودتو پیشش عزیز کردی
رابطه جنسی چیزی که تو داری و خواهر و مادر همسرت ندارن پس این خلوت ها رو به نفع خودت بدون و ازش نهایت اسفاده رو کن
اولم سعی کن حمایت و محبت همسرتو جذب کنی بعد کم کم یکی یکی و ریز ریز خواسته هاتو بخواه مطمئن باش بهترین زندگیو خواهی داشت
نقاط قوت خودت و شخصیتت و فراموش نکن
10 سال اختلاف سن تو سن تو خیلیم خوبه و شوهرت الان اوج جوونی و شور و شوقش و تو هم اوج جوونییته میتونید کلی با هم خوش بگذرونید چیزی که خیلیا تو حسرتشن
به شوهرت این احساسو بده که دوسش داری و بش افتخار میکنی این احساس برای مردها خیلی مهمه اما یادت باشه همیشه وقار و عزت نفستو مقابلش حفظ کنی
هر چی گریه کنی و غر بزنی خودتو بیشتر کوچیک کردی و شوهرت ازت دورتر میشه پی شاهزاده وار رفتار کن
یادت باشه تو ملکه شوهرت هستی و وقتی ملکه باشی اونم باهات مثل یه شاهزاده رفتار میکنه
همه تلاشتو کن و امیدوار باش ...
کلش یک ساله که من فکر میکنم با توجه به سن کم هردوتون هم تو وهم همسرت اگه درست رفتار کنی تو 6 ماه همه چیز عالی میشه
-
-
سلام دوست عزیز
عزیزم من فکر میکنم تو هنوز دچار یه شوک هستی و بهت حق میدم.اینکه متاهل شدنت رو بتونی درک کنی،درست ببینی،و باش کنار بیایی زمان میبره.پس به خودت زمان بده.و نه خودتو سرزنش کن و نه شوهرتو.
تو بخاطر جدایی پدر و مادرت الگوی مناسبی برای زندگی مشترک هم نداشتی تا الان اجراش کنی اما...
حتما همه چیز درست میشه.نیاز به صبر و زمان داری.
اولا ازدواج رو پایان رویاها و آرزوهای مجردیت ندون.خوب این خیلی دردناکه که ادم فکر کنه دیگه رسیدن به خواسته هاش تموم شد.الان با قدیم فرق داره و تو خیلی راحت میتونی هم به خواسته های شخصیت برسی و هم زندگی مشترکت رو جلو ببری.
1لیست از هدفها و خواسته هات آماده کن و یه توضیحی راجبشون بنویس.الان نگو نمیشه.شوهرم نمیذاره..اینا هم به موقش حل میشه.
این قضیه ازدواجتو از هر دیدی که میبینی بنویس.حالا با یه دید جدید هم بنویس.قضاوتها و پیشفرضهای ذهنیت راجب همسرتو کنار بذار.و به خودت بگو من یه مدت زمان میخوام تا بشناسمش.الان نمیتونم قضاوتی راجبش کنم.شایدم همسرم خوب باشه.
اینا رو فعلا انجام بده تا کم کم برسیم به نحوه ارتباط و تعامل با همسرت.
*در روز حتما حتما یه زمانی رو به انجام کارای شخصی و مود علاقت اختصاص بده.
*سعی کن ذهنت رو فعلا از تمرکز روی رفتارای شوهر و خواهرش برداری و به چیزایی که دوست داری فکر کنی
-
هر طوری که شده درستو ادامه بده.
-
سلام عزیزم
اول از همه همونطور که دوستان گفتن درستو خیلی خوب ادامه بده , چه اهمیتی داره بچه های کلاستون بدونن تو ازدواج کردی یا نه ! یعنی تو حاضری زندگیتو آینده ی خودتو خراب کنی واسه حرف بچه ها که چند سال بیشتر نمی بینیشون؟!
تو یه قدم از همسن و سال های خودت الان بزرگتر و فهمیده تری , تو ازدواج کردی , نگاهت نسبت به اونا که سطحی هستش باید کلی فرق کنه , برو درستو بخون و حرف هیچ کسی برات مهم نباشه ! با این هوشی که تو داری واقعا حیفه که درستو ول کنی ..
بعد هم واقعا شوهرت سنی نداره , اونم خیلی جوونه ! باهاش خوب باش و مهربون , شاید اون آدم مغروری هستش ! خوب اینطوری تربیت شده اونم تفصیری نداره , مادر پدرش بیشتر از خودش مقصرن ... شاید منتظره تو سمتش بیای , اونوقته که باهات مهربون میشه ! این راهم امتحان کن !
با یه دید کاملا منفی واقعا سخته زندگی کردن زیر یه سقف !
نمی دونم مادرت چطوری دلش اومده تو رو تنها بزاره و بره , اما حتما اگه تونستی باهاش در مورد وضعیتت صحبت کن ! اون مادرته و حتما به فکر کمک کردن بهت میوفته ..
-
دندلیون اول که چه اسم با نمکی برای پروفایلت انتخاب کردی. دوم اینکه چقدر خوب می نویسی. سوم این که چقدر تو دختر باهوشی هستی. چهارم اینکه اگر خودت نگفته بودی و فقط نوشته بودی من فکر نمی کردم شما 15 سالت باشه. قبل از ازدواج به ازدواج به چه دیدی نگاه می کردی فکر می کردی ازدواج یعنی چی؟ بابا واقعاً اشتباه فکر می کردن یا به کسی علاقه مند شده بودی؟
-
ممنونم از همه ی دوستا بابت همدردی و راهنمایی هاتونجوانه جان گریه کردنم دست خودم نیست باور کنید فشار خیلی زیادی رومه مادرم ولم کرد رفت پدرم با کتک نشوندم سر سفره ی عقد شوهرم یه ذره براش مهم نیست که من دارم خودمو ذره ذره میکشم رویاهامم همشون از دست رفتن در ضمن من در بچگی دچار افسردگی شدید شدم زمانی بود که مادر و پدرم مدام دعوا میکردن کارم به جایی رسید که دچار توهم شدم و حرف هم نمیزدم الان خودم شدم جای مادرم و نیما جای پدرم ! برام خیلی سخته من همیشه توی برقراری ارتباط مشکل داشتم و جمع گریز بودم الانم برام سخته ترس ولم نمیکنهبهار زندگی عزیز الان به جایی رسیدم که هیچ هدفی برای آینده ندارم . نیما خشک و ریاست طلبه و زور میگه نمیتونه با ملایمت برخورد کنه اینو هزار بار بهش گفتم به هر روشی که فکرشو بکنید اما اون بدتر میکنه مثلا میخواد خواسته های منو اجرا کنه اما بیشتر حس تحقیر شدن دارم چون طوری رفتار میکنه انگار خیلی نازاضیه oletجان مادرم من زندگی خودشو نتونست جمع کنه چه کمکی به من میتونه بکنه ؟ بعدهم دلم نمیخواد صداشو بشنومopalعزیزقبل از ازدواج من همشسرم تو درس و کتاب بود به قول یه عده از اون خرخون های چندش اور میشه گفت با توجه به رفتار والدینم میلی به ازدواج حتی درآینده نداشتم زیاد یا حداقل نه با این شرایط! بابا اشتباه میکرد من فقط با یکی از معلم های مرد کلاس تلفنی حرف میزدم اونم درمورد سوال هام بود اما مخفیانه اینکارو کردم بابام نفهمه و روزی نیست که خودم سرزنش نکنم
-
به نظر من دیدت نسبت به زندگی و تحلیلت از اون خیلی خیلی بالاتر از سنت هست. اما هنوز هیجانات و احساسات 15 سالگی رو داری و این خیلی خوبه. اینجوری می تونی شیطنتها و احساساتت رو بصورت هدفدار برای رسیدت به اهدافت و همراه کردن همسرت استفاده کنی. مهراتهای کلامی رو یاد بگیر، همسرم رو با خودت در یک جبهه ببین و این حسو به همسرت هم بده. همسرت هنوز خیلی جوونه و شما خیلی خوب می تونی اونو با خودت همراه کنی .
-
dandelion15 گرامیتو می توانی
فقط کافی هست که باور کنید که توانا هستید
وقتی باور کنید ، دیگه مشکلاتی که مطرح کردید، اونقدر بزرگ دیده نمی شوند
یه نگاه بکن به زندگی ای خودت
>> دختر زیبایی هستی
>> بااستعداد و باهوش
>> دانا و فهمیده
>> سالم هستی
>> و از همه مهم تر توانایی ساختن داری ( زندگی ات را مرور کن ، جدایی پدر و مادرت، رفتن مادرت،سختگیری پدرت، افسردگی شدیدت، از دست دادن توانایی تکلم ، تنهایی و ...) ولی شما تونستی از پس این مشکلات بربیایی ، و مدرسه تیزهوشان قبول بشوی ، تونستی بر افسردگی ات غلبه کنی و الان سالم و سلامت باشی ، الان اومدی که با گرفتن مشاوره از پس این مشکلت هم بربیایی
آیا همه اینها نشان از توانایی های شما ندارد؟
ایا شما نمی توانی از هیچ ، همه چیز بسازی؟
شما جوان هستی ، و با این سن و سالت اینقدر فهمیده داری رفتار می کنی ، پس خودت را دست کم نگیر ، تو می توانی عاشق نیما شوی و نیما را نیز عاشق خودت کنی
و مثل دوتا زوج خوشبخت زندگی تون رو باهم بسازید
و یه نکته مهم : همسرت تو رو دوست داره ،لحظه ای شک نکن.... یه مرد وقتی از زنش، ... از همسرش خوشش نیاد ،اگر از ازدواجش ناراضی باشه ، با زنش همبستر نمی شود ...
الان همسرت از سوی شما طرد شده ، پس نیما را به سوی خودت جذبش کن
من در پست اول شما ، رفتار بزرگ منش خوبی رو ازشما دیدم
اینکه گفته بودید :
"ناراحت نمیشم خواهرشو دوست داشته باشه ناراحت نمیشم براش وقت بذاره ناراحت نمیشم براش هدیه به خره"
گاهی اوقات کلی زمان می برد و چندین جلسه مشاوره باید طی بشه که یه خانوم متاهل با سن و سال 25و27 سال ،دست از انحصار طلبی اش نسبت به شوهرش برداره و راه و روش درست رو یاد بگیره ، پس شما با این جوانی ات چندین قدم از اینجور آدم ها جلو تری :104:
شاید در ذهن عامه مردم ،سن ملاکی باشه ، واسه بالغ بودن و بزرگ بودن ، اما ملاک واجب و لازم نیست
مدیر همدردی ، فکر کنم گفت 17 سالش بوده که تصمیم به ازدواج گرفته ، تصورش رو بکن ، یه پسر 17 ساله ... ولی دانا و توانا و توانسته زندگی خوبی رو برای خودش و همسرش بنا کنه
پس شما هم می تونی ، و وقتی به سن من و امثال من برسی ، کلی از زندگی ات راضی و خوشحال خواهی بود
بنابراین
اول با خودت خلوت کن ، خودت رو آرام کن ، از این فکر ها یی که الان داری ، رها شو ، بذار ذهنت نفس بکشه
دوم از این حس که من بچه بودم ، همسرم رو نمی خواستم ، بابام فلان کرد و .... رها شو ،.... از این احساسات منفی آزاد شو ، و بگو اگه تا الان توانسته ام زندگی ام رو بسازم ، از این به بعد هم خواهم توانست (این طرز تفکر رو کم کم جایگزین تفکرهای قبلی کن)
سوم سعی کن خوبی های همسرت را نیز ببنی (هر انسانی هم بدی داره و هم خوبی ) خوبی ها را ماندگار ببین و بدی ها را با این دید که همسرت ، انسان کاملی نیست و نیاز دارد به کمک تا بتواند ضعف هایش را برطرف کند
چهارم سعی کن به همسرت نزدیک شوی ، دلش را بدست بیاری ، این مرحله سخت هست ، چون صبر و تحمل بالای شما را می خواهد ، نباید زود سرخورده شوی و زود ناامید شوی
باید پله به پله با محبت کردن به همسرت ، او را به سوی خودت جلب کنی
پنجم توی تالار سرچ کن در مرود مهارت های ارتباطی زن و شوهر زیاد مقاله هست ، من چندتایی می گذارم ، آنها را پرینت بگیر و مو به مو اجرا کن
خانومی مطمئن باش آینده روشنی در انتظار تو هست
http://www.hamdardi.net/thread-1247.html
http://www.hamdardi.net/thread-6377.html
http://www.hamdardi.net/OLD/thread-6033.html
شوهران از زنان چه می خواهند؟
http://www.hamdardi.net/thread-536.html
ششم برای ادامه درست و سایر علا قه هات ،دیر نشده ، برای اونها هم با برنامه ریزی برو جلو