نوشته اصلی توسط
جوانه؟؟؟
یعنی نمیتونستی تو هم بزنیش؟نه خیلی عصبی بود جرات نداشتم
چرا رفتی؟باز چون عصبانی بود و اگه میموندم واقعا فکر میکردم میکشتم البته یه مقدار هم تصمیم گرفتم برم که دیگه برنگردم
چرا برگشتی؟چون هم توانشو نداشتم که بتونم فراموشش کنم چون وقتی عصبی نیست خیلی خوبه و همینکه میدونستم واقعا پشیمون شده و در ضمن تو کلانتری ازش تعهد گرفتن دیگه حق نداره منو بزنه یا از خونه بندازه بیرون!
جرا پزشک قانونی نرفتی؟نمیخواستم کار به جاهای باریک کشیده بشه و دیگه راه برگشتی نباشه ولی از دکترم نامه گرفتم
دقیقا به کدوم رفتارت میگی جراتمندانه؟..............نمیدونم:47:
چرا دوویدی و رفتی خونه؟ وقتی مراسم به مناسبت شما دو تا بود؟آخه تو کوچه عصبانی بود و گفت اگه نیای من برمیگردم! (واقعی ترش اینه که بگم ازش ترسیدم)
چرا با اون همه دعوا رفتی کنارش بخوابی؟خونه ما کوچیکه در واقع جای دیگه ای واسه خواب نبود!
به همه این چرا ها جواب بده تا ببینیم واقعا مشکل تو و شوهرت چیه
یه سوال احتمالا فرداش پا شدی واسش صبحانه آماده کردی؟نه فردا صبحش من باهاش قهر بودم و اینم بهش گفتم که میخوام یه هفته در موردت فکر کنم و شاید طلاق بگیرم اونم بهت بی محلی کرده؟نه اتفاقا چون به شدت پشیمون بود کلی گریه کرد و حسابی منت کشی میکرد وقت هم واسه صبحونه نبود چون صبحش رفتیم بیمارستان