عزیزم بهتره این افکارتو ریشه یابی کنی .من از شرایط زندگیت چیزی نمی دونم .اما گاهی به خاطر تنهایی نداشتن سرگرمی و انگیزه یا دور بودن از کسایی که دوستشون داری می تونه عامل این افکار باشه این خوبه که آدم مرگ رو همیشه به یاد داشته باشه تا از گناهان دوری کنه اما هر چیزی در حد تعادل.به این فکر کن که همون خدایی که مرگ رو پیش راه انسانها گذاشت این زندگی رو آفرید و با این کار دنیا رو هدفمند کرد .چرا فقط به یه کار خدا گیر دادی(مرگ)پس لذت بردن از این همه خلقت شگفت انگیز چی میشه .عزیزم هر چیزی به موقع خود .اگه زودتر یا دیرتر به هر چیزی فکر کنی میشه حال پریشون الانت.به امروز فکر کن .اگه امروز رو خوب بگذرونی و ازش راضی باشی بهت قول می دم با ذوق و شوق و بدون ترس به استقبال مرگ میری (البته بعد از 1000 سال دیگه).فکر کنم اگه یه نی نی بیاری و یه لبخندشو ببینی دیگه به هیچیزی که منفی باشه فکر نخواهی کرد .
برات آرزوی خوشبختی و سعادت دارم .من دارم میرم سفر همون سفر کذایی با پدر شوهر و مادر شوهر(فکر کن آدم با دو تا پیر پاتال بره شمال صفا)اما دارم همه تلاش خودم رو می کنم که از ذهنم این سفر تحمیل شده رو پاک کنم و سعی کنم بهم خوش بگذره)
بعدش میام بهت سر می زنم البته اگه به درد بخورم.:43: