-
سلام جناب yerahgozar
بیایید از یک طرف دیگه به قضیه نگاه کنیم...به نظرم ممکنه حرفهای شما به دل دختر خانوم نشسته باشه اما رد کردنش شاید علت دیگه ای داشته باشه...
مثلا شاید از طرز برخورد خانواده تون خوشش نیومده باشه، شاید با مشورت با خانواده اش و مخالفت اون ها رو به رو شده باشه، شاید خودش احساس کرده شما خیلی خوبید و اون شاید لیاقت شما رو نداشته، شاید مشکلی داشته(جسمی یا روحی و ...) و .... همه این ها که گفتم احتمالاته، ولی میخوام بگم که همش به این فکر نکنید که شما بد حرفهاتون رو بیان کردید و نتونستین خوب منظورتون رو به طرف برسونید...
این وسواس فکری خیلی داره اذیتون می کنه اما خوشحال باشید و راضی از اینکه همه حرفهاتون رو با صداقت تمام به دخترخانم گفتید و حالا اون با توجه به شرایطش پاسخش منفی بوده...به این فکر کنید که شاید خیر و صلاحتون در این بوده.
- - - Updated - - -
-
خب آقای رهگذر
اولا ازتون معذرت میخوام اگه زود قضاوت کردم ، در هر حال قضاوت از روی نوشتار اونم در حد چند خط می تونه سخت باشه
ممنونم بابت توضیحاتی که دادید
اما من در اولین تاپیکم پرسیدم که آیا حرفهایی که زدید عقیده قلبیتون بود یا فقط خواستید حرفی برای گفتن باشه
و شما تایید کردید که عقیده قلبیتون بوده
به همین خاطر از حرفاتون این برداشت رو کردم که البته الان اصلاح شد این دیدگاه .
من در تاپیکم هم گفتم که شاید این خانم این برداشت رو کرده باشه ، به طور قطعی نگفتم
ببینید هزار دلیل دیگه ممکنه وجود داشته باشه
چون این خواستگاری به صورت سنتی انجام شده شما شناخت کمی از ایشون داشتید
یکی از دلایل می تونه این موضوع باشه
دلیل های دیگه ممکنه وجود یک شخص سوم در زندگی خانم ، مسائل مالی ، مسئله به دل نشستن و یا هر ایده آل دیگه ای که در ذهن ایشون بوده و در شما ندیدن..... باشه
به نظر من اگر هنوز خیلی اصرار دارید به این موضوع
می تونید به این خانم بگید که نظرشون براتون محترمه . اما ازشون میخواید که یکبار دیگه در مورد موضوع و دلیل عدم تفاهم صحبت کنید.
ازش بخواید که بهتون بگه که چرا فکر می کنن تفاهم ندارید و این عدم تفاهم در چه مواردیه
چون این حق شماست که بدونید به چه علتی جواب رد می شنوید
موفق باشید.
-
اولین اشتباهت این بوده که جلسه رو طولانی کردی
توی یک جلسه صحبت یک یا یک و نیم ساعت بیشتر صحبت نکن نزار دیگران بکشنت بیرون
دخترها هم ممکنه تو اون لحظه اعلام مخالفت و یا جواب رد ندن و بزارن از طریق واسطه بگن
بالاخره وقتی سه ساعت صحبت میکنی دختر نیاز داره فکر کنه و جمع بندی داشته باشه و تو جمع بندی به منفی رسیده
مخصوصا اینکه معمولا بعدش با مادر و پدر در مورد صحبت هاتون صحبت میکنن و اونا هم تو جمع بندی صحبت ها تاثیر بسزایی دارن
خود من بشخصه تجربش رو داشتم پس سخت نگیر
من خودم یه بار با دختر تو اتاق صحبت کردم و همه چی اکی بود (البته چندین جلسه صحبت کرده بودیم و مرحله تحقیقات رو هم گذرونده بودیم و حتی مهریه رو هم تعیین کرده بودیم و حتی ازمایش هم داده بودیم)پیش بزرگترا گفتیم حرفای اخرمون رو هم زدیم و قرار خواستگاری رسمی گذاشتیم و اومدیم خونمون که بهمون زنگ زدند گفتند جوابمون منفیه:311:
من خودمم دنبال دختر چادریم ولی هیچ وقت اون سوالی که پرسیدی نمی پرسم چون سوالت بی معنیه بالاخره اگه دختر چادر دوست داشته باشه سر میکنه اگه با درخواست تو سر کنه یعنی اجبار(حالا از نوع دلبستگی) من مورد زیاد دیدم که به خواست شوهر اول چادر سر کردند ولی بعد با غر زدن شوهر از خواستش کوتاه اومده
درضمن شما وقتی میخوای همسرت چادری باشه به طریقه اولی میخوای دخترت هم چادری باشه وقتی همسرت به چادر اعتقاد نداشته باشه چطور انتظار داری دختری که مادر الگوش هست چادری با اعتقاد باشه و نه اجبار پدر
اگه برات چادر مسئله مهمیه فهمیدی بیرون چادر سر نمی کنه بیخیالش شو و دیگه از این سوالا نکن
-
گل رز و سایه ی عزیز ، آسمانی مهربان ، نا آشنای آشنا خیلی ممنونم.
پاسخ دوستان باعث دلگرمی منه . و البته راهگشا
توی ارسال اولم گفتم دیگه که بعدازظهر همون روز مادرم رو فرستادم خیاطی اون دختر خانم تا از خودش بپرسه و اون هم گفته بود نه و تفاهم نداریم و .... خلاصه رد کرده بود .
بعد از این هم نمی دونم جلو رفتن اصلا کار درستیه یا نه . چون نظر من صد صد نبود . شاید توی جلسه دیگه یه چیزی می گفت که مثلا برام قابل پذیرش نبود .
اگه رد کردنش دلیل خاصی داشته که هیچ اما خیلی ناراحتم اگه به خاطر حرفای جلسه اول برداشتی غیر واقع از من و اخلاق و رفتارم کرده باشه
شما که منو نمی شناسید . نمی خوام از خودم تعریف کنم . اما من خیلی برای نظر دیگران احترام قائلم . در خانه و اداره و... به مهربانی و خوب بودن و به فکر دیگران بودن و صبر و سازش و .. معروفم . اصلا آدم سخت گیری نیستم.
من دنبال یه نفر بودم که بشه باهاش یکی شد. به نظرم این خانم خیلی از ملاکای منو داشت . خیلی شبیه خودم احساسش کردم.
می ترسم برداشت ناصحیحی کرده باشه.
گفتن من به مادرم دوباره :
ممکنه دختره بازم بخاطر اون زمینه ی ذهنی که داره بازم بگه نه .
تازه مادرم الان ناراحته که چرا بار دوم رفته ازش پرسیده . وای به حال بار سوم.
راستی اگه فرضا اگه بگه بله صحبت کنیم دوباره و مثلا جور بشه ، این در آینده مشکلاتی ایجاد نمی کنه که بگن شما مثلا چند بار خواستگاری اومدید و ... و به خانواده ی پسر لطمه نمی زنه ؟
کاش می شد یه بار دیگه باهاش حرف می زدم.
زندگی خیلی پیچیده ست
- می گم آقای نااشنا اون خانم معیارای شما رو داشت؟ بهش وابسته نشدید؟ بعدش جای دیگه هم رفتی ؟
-
به نظر من زیاد سخت نگیر ولی اگه خیلی برات مهمه ایندفعه خواهرت رو بفرست و بپرسه موردی از عدم تفاهم بگه. دو سه بار اصرار کردن بد نیست بالاخره دختر اهل نازه و مرد نیاز این برای پسر بد نیست ولی کنه نشو که تو رودربایستی تو رو بپذیرن
راستی در مورد کمک به همسر همین ظرف شستنت توی خونه خودتون رو میگفتی دختر خیالش راحتتر میشد تا اون جمله های روشنفکرانه
-
شما دیگر مادرتان را جلو نفرستید. با دخترخانم تماس بگیرید یا حضوری پیش او بروید و منطقی صحبت کنید.
-
شنیدن جواب منفی ودوباره به خواستگاری رفتن چه مشکلی میتونه داشته باشه یاایجادکنه خیلیهاهستندکه بعدازبارهاجواب ردشنیدن به خواستگاری فردموردنظررفته اندوجواب مثبت گرفته اند نمونه اش یکی ازهمکارهای بنده دوسال به خواستگاری خانمی میرفتندوازطرف خانواده دختر خانم جواب ردمیشنیدند توعیدنامزدکردند ومیگفتن من روازپسرهاشون بیشتردوست دارند
این روهم اضافه کنم همکاربنده وخانمشون دوست بودندیعنی به قصدازدواج اشناشده بودندوبه ازدواج هم ختم شد
راستی میتونیدخودتون حضوری بادخترخانم صحبت کنیدیاازخواهرتون کمک بخواهید
-
سلام
براي من اتفاق افتاده كه خواستگاري داشتم كه مثل شما از همه چي حرف زده ومن قبول داشتم حرفاشو. اماوقتي تحقيق كرديم حرفايي شنيديم كه اصلا خوشايند نبوده وباعث شده نظرم كلا در موردش برگرده واگر نكته منفي كوچكي تو حرفاش ديدم برام پررنگتر شده.
اما فكر كنم در مورد شما اين قضيه درست نباشه چون تو يك محله زندگي ميكنيد وشناخت كلي ازتون داشتن كه اجازه خواستگاري دادن.
من خواستگاري داشتم كه فهميديم معتاده .بعد از اينكه ما بهش جواب رد داديم ازدواج كرد.حالا من موندم كي دلش اومد دخترشو بدبخت كنه؟!
گاهي يكي مثل من كه خانوادمون خيلي مرتب هستند خواستگار نامرتبو نميپسنده.يعني مثلا با لباس كثيف سر كارش بياد خواستگاري.چون اصولا آدما بايد براي همسر آيندشون احترام قائل بشن.
منظورم اينه كه خيلي دنبال عيب وعلت در وجود خودتون نباشيد واعتماد به نفستونو از دست نديد.هر آدمي يه جور ميپسنده.
اميدوارم هر چه زودتر اوني كه با هم جور هستيد نصيبتون بشه.
- - - Updated - - -
سلام
براي من اتفاق افتاده كه خواستگاري داشتم كه مثل شما از همه چي حرف زده ومن قبول داشتم حرفاشو. اماوقتي تحقيق كرديم حرفايي شنيديم كه اصلا خوشايند نبوده وباعث شده نظرم كلا در موردش برگرده واگر نكته منفي كوچكي تو حرفاش ديدم برام پررنگتر شده.
اما فكر كنم در مورد شما اين قضيه درست نباشه چون تو يك محله زندگي ميكنيد وشناخت كلي ازتون داشتن كه اجازه خواستگاري دادن.
من خواستگاري داشتم كه فهميديم معتاده .بعد از اينكه ما بهش جواب رد داديم ازدواج كرد.حالا من موندم كي دلش اومد دخترشو بدبخت كنه؟!
گاهي يكي مثل من كه خانوادمون خيلي مرتب هستند خواستگار نامرتبو نميپسنده.يعني مثلا با لباس كثيف سر كارش بياد خواستگاري.چون اصولا آدما بايد براي همسر آيندشون احترام قائل بشن.
منظورم اينه كه خيلي دنبال عيب وعلت در وجود خودتون نباشيد واعتماد به نفستونو از دست نديد.هر آدمي يه جور ميپسنده.
اميدوارم هر چه زودتر اوني كه با هم جور هستيد نصيبتون بشه.
-
آره فکر کنم جو گیر شدم و زیادی سنگین صحبت کردم. باید ساده تر حرف می زدم. اطرافیان من چون با من بوده اند از تریپم خوششون میاد منتها توی برخورد اول با یک خانوم که معمولا احساسی هم هستن شاید اینطور سنگین حرف زدن درست نبوده و به قول نااشنا اگه همون ظرف شستن رو گفته بودم قضیه تموم بود :311: :58:
نوپو ی عزیز توی اون خیاطی زنونه که کار می کنه خواهرش که متاهل هم هست کار می کنه و بعید می دونم بشه اونجا خصوصی باهاش حرف زد. تلفنی هم فکر نکنم بشه.
فکر کنم خواهرم رو بفرستم بد نباشه. نمی دونم.
گل رز :72:: می دونی نمی دونم می شه مصداق مثالی که زدید به مورد من هم میخوره یا نه .
یوسف جان : ممنون از نظرت. خیالت راحت دوست من . من کوه اعتماد به نفسم . منتها می دونی آدم همیشه بخاطر از دست دادن یکسری فرصتا (خصوصا اگه فکر کنه باعثش خودش بوده) ناراحت می شه.
واقعا دوستان کولاک کردید. گویی اینجا بهشتی دیگر است ...
-
یه معیار مهمو نداشت که همون استقلال رای بود مادرش واقعا روش تسلط داشت(نمونش هم جلسه اخر) حتی روی پدر هم داشت و اینو تو جلسات اشنایی فهمیدم تا جلسه اخر که مطمئن شدم و وقتی جواب منفی دادند ما دیگه اصرار نکردیم
وابستگی داریم تا وابستگی
بله تا چند روز ذهنم درگیرش بود و منم مثل شما داشتم فکر میکردم مگه من جلسه اخر چی گفتم که مادرش خوشش نیومده بود!
حتی برادرم خودش بهم گفت اگه فکر میکنی به این راحتی ها مورد با این شرایط رو پیدا نمی کنی ما از طریق معرف اصرار کنیم که من گفتم نه
اخه دلیلشونم باهال بود گفته بودن پسر شما خیلی اعتماد بنفسش بالا بوده و نذاشته دختر ما حرف بزنه:311:(درصورتیکه من اخرش بازم پرسیدم صحبتی بازم مونده و گفت نه)
بله خواستگاری بازم رفتم (کلا خواستگاری زیاد رفتم و میرم و تعدادش دیگه از دستم در رفته)واگه تاپیک منم ببینید در جریان قرار میگیرید در چه مرحله ای هستم و این مورد بخوام مقایسه کنم از مورد قبلی خصلت هاش بهتره و اگه جواب منفی بشنوم چون به نکته منفی نرسیدم برای این مورد اصرار خواهم کرد
فکر نکن این دختر تنها دختریه که بدردت میخوره از خواستگاری رفتن هم خسته نشو
جوینده یابنده هست