چرا خدا منو نمی کشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

ن با شما کاملا موافق هستم نوپوی عزیز
قرارمون هم همینه که اگه ب خاستگاری بیاد اصلا نگیم که ما هم دیکه رو می خایم
ابذارید کامل توضیح بدم
من ی خاهر بزرگتر دارم و مادرم میگه تا اون ازدواج نکنه تو حق ازدواج نداری اما از قرار معلوم اونم قصد ازدواج نداره چون تموم خاستگاراشو رد میکنه بی دلیل
من حتی الان وقتی خاستگار برام میاد اصلا ب من نمی گن و سر خود رد میکنن اوناییم که می فهمم اصلا ازم نظر نمی پرسن و رد میکنن
ی چیزیم بگم من انقد برای مادرم احترام قائلم ک وقتی پسری بهم پیشنهاد میداد نگاه میکردم ببینم شرایطش طوری هست اگه قرار شد ی روز باهم ازدواج کنیم مادرم بپسنده یا نه اگه حتی نسبت ب ی مورد شک داشتم که مادرم دوست نداشته باشه ردش میکردم حالا من باید چیکار کنم .

- - - Updated - - -

ممنون دلجوی عزیز اما علت اینکه دوس دارم خدامنو بکشه اینه ک دستم بستس دیگه عقلم ب جایی قد نمیده

- - - Updated - - -

تازه نوپو اینم بگم اونم الان تحت فشاره سنش بالا رفته و همه شرایط ازدواجو داره خونوادش بهش اصرار می کنن ک ازدواج کنه اما بخاطر من هربار بهونه میاره اونم دیگه خسته شده ازاین شرایط و دوست داره بریم سر زندگیمون.خودشو سرگرم میکنه امامن شرایط ازدواج ندارم

شما پدر ندارید ؟

پدر دارم اما اون مسئولیت ازدواج ما رو گذاشته ب عهده مامانم چون سر خودش خیلی شلوغه

دوست عزیزوقتی کارشناسا میگن قبل ازدواج رابطه داشتن معضلاتی داره به خاطر همینه.شما شرایط ازدواج رو نداشتی ونداری چرا با اون اقا رابطه برقرار کردی؟بلاتکلیفی توی ازدواج واینکه هیچکدوم یا یکی از طرفین شرایط ازدواج رو نداشته باشن ویه رابطه بی هدف رو دنبال کنن باعث همین به هم ریختن اعصاب میشه .اونایی که به صورت رسمی عقد میکنن وقتی دوران عقدشون طولانی میشه هزار اتفاق ودعوا و...براشون اتفاق میفته چه برسه به وقتی که هیچکدوم هیچ تعهدی نسبت بهم نداشته باشن.پس در اینکه شما از اول اشتباه کردیداونم به مدت 5سال شکی نیست وباید اینو قبول کنید..

این که میگید حوصله نداره بهش اس بزنید یه امر مسلمه پسرها ممکنه اون اوایل جواب اس های مداوم شما رو بدن اما این یه امر فطری در درون اوناست که حوصله ی صحبت زیاد یا اس زدن زیاد یا بیان کردن جزییات رو وقتی دارن حرف میزنن ندارن شما هنوز شناخت درست از اقایون ندارید.و مهمترین چیز اینه که شما هیچ تعهدی بهم ندارید واون خودشو متعهد نمیبینه که به شما اس بزنه!حتی اقایونی که ازدواج کردن هم نمیتونن دایما به اس های خانمشون جواب بدن اونم وقتی سرشون شلوغ باشه واصلا خوششون نمیاد.اگر فقط وفقط مشکل خواهرتونه این کار رو میشه درست کرد.ببینید مادرتون از حرفهای کی حساب میبره یعنی چه کسی رو به عنوان یه ادم دانا قبول داره ویه جوری از اون ادم بخوایید با مادرتون صحبت کنه ولی در درجه اول این خودتونید که باید با مادرتون صحبت کنید حالا نمیدونم چقدر صمیمی هستید با هم؟!اول نیازی نیست داستان خودتونو براش بگید بلکه اول زمینه سازی کنید که متوجه بشن این حق شماست که با موقعیتهای ازدواجیتون اشنا بشید بعد که اینو قبول کردن میتونید از اون اقا بخوایید که به مادرش بگه بیاد خونتون ومثلا بگه دخترتون رو جایی دیدم دنبالش اومدم وخونتون رو یا گرفتم واونروز خودت هم خونه باش.اگر مادرت اهل کتاب خوندنه کتابایی مرتبط با این موضوع (ازدواج خواهر بزرگتر و...)رو براش بگیر تا بخونه.اگر از مراجع دینی الگو میگیره از کتاب یا سخنرانی ودیدار حضوری اونا کمک بگیر.ولی اینو بدون رابطه شما خیلی طولانی شده وازین به بعد دیگه جایز نیست پس از همین امروز شروع به انجام این راهکارا کن واینم بدون تو ممکن نیست تو این 5سال شناخت کافی از اون اقا وخانوادش بدست اورده باشی چون بهر حال مجوز با هم بودن رو نداشتید پس اگه قرار شد بیاد خواستگاری حتما یه مدت نامزد باشید وجوری بشناسش که انگار اولین باره میبینیش.موفق باشی

- - - Updated - - -

دوست عزیزوقتی کارشناسا میگن قبل ازدواج رابطه داشتن معضلاتی داره به خاطر همینه.شما شرایط ازدواج رو نداشتی ونداری چرا با اون اقا رابطه برقرار کردی؟بلاتکلیفی توی ازدواج واینکه هیچکدوم یا یکی از طرفین شرایط ازدواج رو نداشته باشن ویه رابطه بی هدف رو دنبال کنن باعث همین به هم ریختن اعصاب میشه .اونایی که به صورت رسمی عقد میکنن وقتی دوران عقدشون طولانی میشه هزار اتفاق ودعوا و...براشون اتفاق میفته چه برسه به وقتی که هیچکدوم هیچ تعهدی نسبت بهم نداشته باشن.پس در اینکه شما از اول اشتباه کردیداونم به مدت 5سال شکی نیست وباید اینو قبول کنید..

این که میگید حوصله نداره بهش اس بزنید یه امر مسلمه پسرها ممکنه اون اوایل جواب اس های مداوم شما رو بدن اما این یه امر فطری در درون اوناست که حوصله ی صحبت زیاد یا اس زدن زیاد یا بیان کردن جزییات رو وقتی دارن حرف میزنن ندارن شما هنوز شناخت درست از اقایون ندارید.و مهمترین چیز اینه که شما هیچ تعهدی بهم ندارید واون خودشو متعهد نمیبینه که به شما اس بزنه!حتی اقایونی که ازدواج کردن هم نمیتونن دایما به اس های خانمشون جواب بدن اونم وقتی سرشون شلوغ باشه واصلا خوششون نمیاد.اگر فقط وفقط مشکل خواهرتونه این کار رو میشه درست کرد.ببینید مادرتون از حرفهای کی حساب میبره یعنی چه کسی رو به عنوان یه ادم دانا قبول داره ویه جوری از اون ادم بخوایید با مادرتون صحبت کنه ولی در درجه اول این خودتونید که باید با مادرتون صحبت کنید حالا نمیدونم چقدر صمیمی هستید با هم؟!اول نیازی نیست داستان خودتونو براش بگید بلکه اول زمینه سازی کنید که متوجه بشن این حق شماست که با موقعیتهای ازدواجیتون اشنا بشید بعد که اینو قبول کردن میتونید از اون اقا بخوایید که به مادرش بگه بیاد خونتون ومثلا بگه دخترتون رو جایی دیدم دنبالش اومدم وخونتون رو یا گرفتم واونروز خودت هم خونه باش.اگر مادرت اهل کتاب خوندنه کتابایی مرتبط با این موضوع (ازدواج خواهر بزرگتر و...)رو براش بگیر تا بخونه.اگر از مراجع دینی الگو میگیره از کتاب یا سخنرانی ودیدار حضوری اونا کمک بگیر.ولی اینو بدون رابطه شما خیلی طولانی شده وازین به بعد دیگه جایز نیست پس از همین امروز شروع به انجام این راهکارا کن واینم بدون تو ممکن نیست تو این 5سال شناخت کافی از اون اقا وخانوادش بدست اورده باشی چون بهر حال مجوز با هم بودن رو نداشتید پس اگه قرار شد بیاد خواستگاری حتما یه مدت نامزد باشید وجوری بشناسش که انگار اولین باره میبینیش.موفق باشی

اگر بیش از حد وقت خود را صرف بودن با کسی کنید که با شما مانند یک گزینه رفتار می کند شانس یافتن کسی که با شما مانند یک اولویت رفتار کند را از دست خواهید داد!!!!!!

مراقب باشید.....