-
باگفته هاتون موافقم
شایدبیشترمشکل من بخاطراین باشه که کاملا خودم رونپذیرفتم ودائماتودلم احساس میکنم یکی چیزی بهم میگه مثلامهمانی میریم باخودم میگم نکنه بگن پاشویکی دیگه بشینه یابااینکه میگن خوشگلی ولی بازهم باخودم فکرمیکنم باهام تعارف کرده اند ونبایداشخاص زیادی من روببینند چون فکرمیکنم پیش خودشون فکرمیکننداینکه خوشگل نیست بااینکه ارشددارم وتوزمینه های زیادی اطلاعات خوبی دارم ولی تواظهارنظرمخصوصااگه بهم بگن تریبون ازادچنددقیقه حرف بزن سکوت میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه یعنی تواون لحظه میخوام بهترین باشم
بهتره بنویسم میخوام توهمه زمینه هابهترین باشم هرجاحرفی میزنم کاری میکنم نظری میدم ازهرنظربهترین باشه هرچندمیدونم اشتباه ولی بازنمیخوام اشتباه کنم
-
به نظرم زمانی میتونیم خودمون روبپذیرم که دنیا ودیگران رو هم همونطورکه هستند بپذیریم واین پذیرش یه دفه اتفاق نمیفته یک روندتدریجیه که باید روش تمرکزوتفکرکرد.پذیرش دیگران ابدا به معنای تائید اشتباهاتشون نیست.همچنین به نظرم برای کمال طلب نبودن بهتره تمایل به بهتربودن که یک تمایل همگانی هست رو اجازه بدیم درسطح ناخودآگاه وفطری ما باقی بمونه به نظرم اینطوری بهترکارخودشوانجام میده تااینکه بخواییم ذهنی وخودآگاه خودمون رو آزاربدیم. اگه مایل بودی سری به این لینک بزن فکرمیکنم مطالبش جذاب باشه ولی تشخیص اینکه کدوم جلساتش بیشتر بدردت میخوره باخودت(میتونی به جلسات۴یا۵نگاهی کنی)دست نوشته هاي یک جادوگر! - کلاس جادوگری یک جادوگر(جلسه2_ ماند)
[COLOR="silver"]
-
اقای ammin خیلی ممنونم ازشماکه وقت گذاشتیدوتاپیک بنده روخواندیدوراهنماییم کردید
من هم همه تلاشم رومیکنم تامنفی هاروبیرون کنم وبه جای ان دیدگاههای مثبت روجایگزین کنم
بازم ممنون:72: