سلام، وضعیتتو دنبال کردم جواب سوال های دوستان رو هم خوندم.
می دونم که درد و رنج خیلی خیلی زیادی رو تحمل کردی. در دوران بعد از طلاقت هم خیلی خوب پیشرفت کردی و به جای وقت کشی از وقتت خوب استفاده کردی که جای تحسین داره. خیلی باید دقت کنی که از چاله به چاه نیفتی. راستش باقی دوستان تو تالار حرفای خوبی زدن. راستش می خوام وقت یه کم اگه اجازه بدی موضوع رو با هم بررسی کنیم. من ار حرفهایی که خودت زدی شروع می کنم.
"من همین حرف هم زدم گفتم شما قبلا ازدواج نکردی ممکن بعدش نسبت به این کار پشیمون بشی و بفکر ازدواج مجدد بیفتی که گفت تو محضر تعهد میده و اینکه مگه من از یه زن چی میخوام تو تمام شرایطی که من میخوام داری.فقط یه ازدواج ناموفق داشتی که اونم گناه نکردی تقصییر تو نبوده این دلیل نمیشه دیگه زندگی نکنی."
حرفش در ظاهر قشنگه و خیلی امیدوار کننده. من یه کم عینک بدبینانه به چشم میزنم. خودم تجربه کردم که دارم می گم. گلم، عزیزم، خواهرم،
* همون ادمی که می گه من از زن چی میخوام؟ از فردا شروع می کنه که من تجربه بکارت رو نچشیدم و هی چماقی می کنه می کوبه به سرتون. ایشوت تو بازاره. اقتضای کاریش اینه که خیلی زرنگ باشه و مواظب که سرش کلاه نره. به نظرت دوستای اون چه جور آدامایی هستن؟ اگه فکر می کنن ... واقعا بعدا براتون مساله ساز خواهد بود.
* تمام شرایطی که اون برای زن موردعلاقش می خواد رو شما کامل میدونی؟
* یعنی چی گناه نکرده می خواد زندگی کنه؟ یعنی داره براتون دلسوزی میکنه؟ این قسمتش خیلی فکر کنید.
"رضایت پدرشم براش مهم نیست میگه من نمیخوام کاری با زور انجام بدم وگرنه میتونم تو به ساعت راضیش کنم.من قبول نکردم. با این حال میگه من دیگه سی سالمه آزادم و شناسنامم تو دستم هر وقت تو بخوای میریم عقد میکنیم"
* همون آدم ، چند روز دیگه که مشکلی پیش بیاد میگه تو اونی که من می خوام نیستی. پدرم میگه رضایت زندگی مو می خواد. چون موافق شما نیست پدرش اینقده قوی هست که وادارش کنه که شما رو ترک کنه. خانوادش می گن خودش گرفته به خودش ربط داره. می گن به ما چه (گلم این حرف ها رو به خود من زدن).
نکاتی هم که در مورد خودش یکی اینکه زیاد دوست داره من و اون از نزدیک با هم صحبت کنیم و خونه دوستش بریم و بشینیم راحت حرف بزنیم چون بیرون ممکن مشکلی پبش بیاد.با وجود اینکه من دو سه بار تو مکان عمومی باهاش صحبت کردم و دیگه دلیلی برای تو خونه رفتن نمیبینم.
زیاد احساساتی و یا به قول خودش مهربونه تو تلفناش زیاد محبت میکنه که من بهش گفتم لحن صحبتت تا قبل اینکه تکلیفمون مشخص نشده دوست دارم کنترل کنی بازم تکرار میکنه و میگه تو دیگه مال خودمی من صددرصد مطمعنم درست میشه بهم وقت بده...
* تحت هیچ شرایطی خونه نرین. اصلا. سم هست.
* این حس محبت مال چندصباحه. بعدش تموم میشه. با گفتن تو مال خودمی میخواد دل شما رو قلقلک بده. اصلا این حرف ها رو باور نکنید.
تحصیلاتش پایینه همیشه حرف میزنم بیشتر وقتا ساکته فقط میگه قبول دارم هر چی تو بگی منم دوست ندارم ممکن روری احساس سرخوردگی کنه.
* تحصیلات پایینش برات بعدا مساله ساز میشه. اینو تو دوستام و خودم بارها دیدم.
می دونین چرا نمی حرفه. میخواد خرش از پول رد شه. همین که رد شد بهانه گیری ها و سرکوفت ها و عیب جویی هاش شروع میشه. (خودم عملا تجربه کردم).
* کلمه هر چی تو بگی. مال چند روزه. بعدا تبدیل میشه هر چی مامانم بگه. خانوادم بگن. بعدا همچین می فرستند حاشیه. خودت بمونی چه شده؟؟!!
درکل من بیشتر منطقی هستم اون احساساتی
به نظرم تو منطقی هستی ولی در برخورد با این مساله احساساتی هستی . خواهش می کنم ناراحن نشو که اینقده صریح گفتم.
* خو سنش زیاد نیس که مغازه مال خودش باشه مخصوصا اگه تهران باشه که عذرش کاملا موجه. ولی در کل یه نونی داره در میاره.
* تو هم با توجه به سن خودت داری زحمت می کشی. و میخوای صابخونه شی .
ولی خواهش می کنم اول مسائل معنویتو کامل حل کن. بعدا به مادیات برس.