-
مرسی شیدا جون همه تلاشمو میکنم امروز بهم زنگ زده که شماره ملیت رو بده میگم میخوای چیکار میگه میخوام حقتو بدم دست و پام شروع کرد به لرزیدن آیا میتونه اقدامی بکنه ؟ میدونم نمیتونه مهریه بده اما میترسم که بتونه اقدام کنه
- - - Updated - - -
عزیزم شوهرم جمعه ها هم سرکاره از صبح تا آخر شب کلا شرایط کاریش یه جوریه که اصلا خونه نیست . نمیدونم میدونم منم خیلی کم تحمل بودم به منم خیلی فشار میاد از صبح تا شب سر کاره هیچوقت تعطیل نیست منم هر بار که غر میزد مقابله به مثل کردم واسه همین خیلی احتراممون از بین رفته شوهرم میگه ما دیگه نمیتونیم با هم باشیم آیا به تنهایی میتونه واسه طلاق اقدام کنه ؟ آخه امروز شماره ملیمو میخواست و شماره محضری که عقد کردیم خیلی نگرانم
-
مهدیس من حس می کنم خسته است.
احساس می کنه همسر و پدر خوبی نبوده.
فشارهای اقتصادی داره اذیتش می کنه.
فکر می کنه اگه حق شما را بده ( که به قول خودت الان تواناییش را هم نداره ) خیالش راحت می شه و میتونه بذاره بره.
اصلا سر به سرش نذار.
هیچی نگو.
سعی کن با رفتارت بهش بفهمونی که شما خوبید و خوشبخت.
تو و دخترت از زندگیتون راضی هستید و درکش می کنید و اون پدر و همسر خوبی بوده.
اگر شرایط فقط همینی هست که گفتی و مشکل حادی ندارید،
اون نگران خوب نبودن خودش هست. میخواد از این نگرانی و ناراحتی رها بشه که می گه جدا بشیم.
از طلاق حرفی نزن.
ازش سوال هم نکن که چی شد یا چیکار کرد.
یه طوری رفتار کن که فکر کنه کلا فراموش کردی چند روزه راجع به چی صحبت می کردید.
- - - Updated - - -
نه.
طلاق به این راحتی هم که نیست.
حتی برای طلاق توافقی هم باید شما باشید.
حداقلش این هست که باید برگه پزشک قانونی مبنی بر مشخص بودن وضعیت شما از نظر بارداری باشه.
نمی تونه تنهایی اقدام کنه.
بذار حالا فعلا کارهایی که دوست داره بکنه.
ازش نپرس چی شد.
حتی اگر منصرف شد بعدا به روش نیار که دیدی کم آوردی یا الکی تهدید کردی.
بذار فکر کنه تو ترسیدی و بخاظر تو از طلاق منصرف شده. غرورش را نشکن.
-
هر وقت هر حرف میزنیم میگه ما قرارمون چی بود و الان به کجا رسیدیم میگه احترامی که ازبین بره دیگه برنمیگرده من خودم آدمی هستم که سریع میبخشم ولی شوهرم نمیتونه
ولی سعی میکنم آرامش خودمو حفظ کنم و با محبت کردن بهش ثابت کنم که من بهش افتخار میکنم
-
ببین مهدیس فک نکن این مشکل مختص تو تنهاست باور کن خیلی زندگی ها به مو نزدیک شده من وضیت درک میکنم یه سری حرف ها بینتون رد و بد شده
که به دنبال آن دل جفتتون. شکسته و یه جورای فک میکنید حرمت های. شکسته. و مث اول نمیشه. باور کن میشه باید یه کم بیشتر از قبل. حوصله فه خرج بدیٰ
بهش بگو تحت هیچ شرایطی به خودت اجازه نمیدی با برخورد به مشکل خانه را ترک کنم چون به مهمونی که دعوت نشدم که باب میلم نبود برگردم دوست هم ندارم تو خانه لا ترک کنی این خانه متعلق به ماست)که از قبل برا خودت مرور کردی را با حوصله و احترام و به دور از هیچ تهدید یا زخم زبون مطرح کن. چون تا این موضوع از جانب کسی باز نشه همچنان چینهای برخورد میکنید
سهم خودت از نا راحتیش مشخص کن و انجام. که اشتباه کردی را به زبان بیار بگو درستش چه بوده ولی من عصبی شدم خواستم ازت کم نیارم اینو گفتم
بعد هم انتظاراتت را بگو و بگو که مثلا مطرح کردن حرف طلاق نه تنها انرژیی بهت نمیده که دنبال راه حل باشی بلکه نا امیدت میکند و نا خواسته تو را بی حوصله تر نسبت بهذرابطه خوب داشتن باش میکنه
اگه هنوز نیومده بزنگ بگو بیا بعد همه شرایط که دوست داره مهیا کن و تمام اون چیزهای که همسرت را رنجانده جه عمل شما چه حرف(بدون در نظر گرفتن اینکهح داشته بربرنجخ یا نه
- - - Updated - - -
قاطع بگو خانه را ترک نکند و حرف از طلاق نزند و از خوصیات مثبتش زیاد صحبت کن بزار بفهمه ارزشش زیاده تا بهت ارزش والا بذاره
-
سلام دوست عزیز شما چرا واضح با همسرتون حرف نمیزنید تمام چیزاهای که تو ذهنتو هست اینکه خیلی دوسش دارین اینکه بدونه اون نمیتونید و هر چی تو ذهنتون بهش بگید از اونم بخوایید بهتونه بگه شما چه ایرادای دارید اصلا براش نامه بنویسید و از اونم بخوایید یک نامه براتون بنویس اخه نصف مشکلات ادما از سو تفاهم لطفا تمام کلماتی که مینویسی واضح باشه نخواه که اون منظرورتو بفهمه واضح بهش بگو
-
سلام مهدیس جان
اروم باش و ارامشت رو حفظ کن تا عجولانه و غیر منطقی تصمیم نگیری.
مشکلی که داری ، متاسفانه مشکل روز جامعه است.پس نگران نباش و فکر نکن فقط این مشکلات مربوط به تو و خواهر و برادرت میشه.
هنوز جدایی و طلاق اتفاق نیفتاده و ازت میخوام فعلا نگران انچه که هنوز اتفاق نیفتاده و معلوم نیست ایا بشه ایا نشه نباش.
شما حالا که میبینی همسرت کم اورده اصلا تحریک کردنش راه درستی نیست.
شما میخوواهی نشون بدی ضعیف نیستی و همسرت هم میخواد همنیو نشون بده....همین میشه که یک سر زندگی رو شما میگیری و یک سر دیگه رو همسرت.
البته بازهم من متوجه نشدم مشکل اصلی شما چیه و چرا شما در نهایت هر بحث میرسین به طلاق؟!
اگر برگرده به مغرور بودن زبادی هر دو طرفتون که خوب طبیعیه.اما شما واضح مشکل رو نگفتی.
اگر واقعا از جدایی میترسی پس خواهشا منطقی و پخته تر صحبت کن.این قابل قبول نیست که کنترل زبان خودت رو نداشته باشی.
و بعید نیست همین عدم کنترل عصبانیت باعث شده باشه همسرت به افسردگی دچار شده باشه
چرا وقتی میدونی ایشون اهل خیانت نیست با تهمت، سعی میکنی به سمت این راه هدایتش کنی؟!
توصیه های دوست خوبمون شیدا جان رو هم به کار ببر البته با اجازه شیدای عزیز یه اصلاح کوچولو در مورد جمله "غذاهایی رو که دوست داری درست کن" پیشنهاد میدم که غذاهایی رو که" همسرت دوست داره درست کن."
مرور خاطرات شیرین و مشترکی که در این 8 سال داشتید...مثلا استفاده از عطر و یا لباسهایی که در زوهای اول اشناییون داشتید...میتونه کمک کنه.
به خصوص اینکه شما یک وجه مشترک مهم دارین و اونم فرزندتونه و میتونید خاطرات و عکسهای شیرین دورانی که تازه به دنیا امده بود رو باهمدیگه مرور کنید.
شما و همسرت نیاز دارین که دوباره احساس خوشبختی کنین....
به انضمام اینکه اصلا سر به سرش نذاری و حرفی از طلاق و ....نزنی.
موفق باشی
-
مهدیس خانم،
با نظر من یک مرد وقتی صحبت از طلاق میکند نباید احساس کنه که شما به ادامه زندگی زیاد اصرار دارید. یک همچین احساسی به نظر من
اونرو در تصمیم گیری تحت فشار میزاره و فکر میکنه که شما لیاقت اونرو ندارین. رفتار کلی شما در چنین شرایطی که میتونه به ادامه زندگیتون
کمک کنه چند مورد به ذهنم میرسه:
(1) شما باید باهاش صادق باشید. بهش بگید که هرچند مشکلاتی در زندگیتون داشتید ولی ازش راضی هستید و تمایلی به طلاق ندارین. ولی
چون زندگی دوطرفه است اون اگه دیگه شما رو نمیخواد میتونه برای طلاق بره اقدام کنه.
(2) تا لحظه جاری شدن طلاق هیچ وقت روند عادی زندگیتون رو رها نکنید. خونه رو ترک نکنید. باهاش قهر نکنید. رفتار خوبی باهاش داشته باشید
(3) مهریه حق شماست. به هیچ عنوان فکر بخشش اونرو به ذهنتون راه ندید. در این مورد احساسی نشین. بخشیدن مهریه هیچ مشکلی از شما
حل نمیکنه در عوض آینده شما رو با مشکلات جدی روبرو میکنه.
(4) روی خودتون از لحاظ روحی روانی کار کنید تا آمادگی روبرو شدن با طلاق رو داشته باشید. مردها اگر ضعف طرف مقابل رو در برابر طلاق ببینند
متاسفانه بیشتر به طلاق فکر میکنند(این نظر شخصی منه). بنابراین با این آمادگی در حقیقت شانس ادامه زندگیتون رو افزایش میدین ولی همونطور
که گفتم نباید از ابراز علاقه تون بهش کم کنید و همچنین حتما بهش بگین که خودتون به ادامه زندگی تمایل دارید البته خیلی خونسرد .
- - - Updated - - -
مهدیس خانم،
با نظر من یک مرد وقتی صحبت از طلاق میکند نباید احساس کنه که شما به ادامه زندگی زیاد اصرار دارید. یک همچین احساسی به نظر من
اونرو در تصمیم گیری تحت فشار میزاره و فکر میکنه که شما لیاقت اونرو ندارین. رفتار کلی شما در چنین شرایطی که میتونه به ادامه زندگیتون
کمک کنه چند مورد به ذهنم میرسه:
(1) شما باید باهاش صادق باشید. بهش بگید که هرچند مشکلاتی در زندگیتون داشتید ولی ازش راضی هستید و تمایلی به طلاق ندارین. ولی
چون زندگی دوطرفه است اون اگه دیگه شما رو نمیخواد میتونه برای طلاق بره اقدام کنه.
(2) تا لحظه جاری شدن طلاق هیچ وقت روند عادی زندگیتون رو رها نکنید. خونه رو ترک نکنید. باهاش قهر نکنید. رفتار خوبی باهاش داشته باشید
(3) مهریه حق شماست. به هیچ عنوان فکر بخشش اونرو به ذهنتون راه ندید. در این مورد احساسی نشین. بخشیدن مهریه هیچ مشکلی از شما
حل نمیکنه در عوض آینده شما رو با مشکلات جدی روبرو میکنه.
(4) روی خودتون از لحاظ روحی روانی کار کنید تا آمادگی روبرو شدن با طلاق رو داشته باشید. مردها اگر ضعف طرف مقابل رو در برابر طلاق ببینند
متاسفانه بیشتر به طلاق فکر میکنند(این نظر شخصی منه). بنابراین با این آمادگی در حقیقت شانس ادامه زندگیتون رو افزایش میدین ولی همونطور
که گفتم نباید از ابراز علاقه تون بهش کم کنید و همچنین حتما بهش بگین که خودتون به ادامه زندگی تمایل دارید البته خیلی خونسرد .
-
از همه دوستانی که راهنمایی کردند سپاسگزارم همسرم برگشت . مشکل ما از 6 ماه پیش عمیق شد یعنی همون موقع که یه دفعه رفت تو خودش من خیلی اطلاعی درباره اینکه این مساله ممکنه بیماری باشه نداشتم و خیلی زود در برابرش جبهه گرفتم البته بعد که به روانپزشک مراجعه کرد و متوجه شدم افسردگی گرفته کمی مراقب بودم ولی گاهی انقدر آزار میبینم که نمیتونم خودمو کنترل کنم خصوصا که شوهرم داروهاشو نخورد و روز به روز بدتر میشه اینم بگم که من بسیار به شوهرم ابراز علاقه میکنم ولی انقدر بهم بدبینه میگه تو تظاهر میکنی البته نسبت به همه بدبینه حتی خانوادش و فکر میکنه هیچکس دوستش نداره و من به شخصه فکر میکنم مشکل افسردگی همسرم مربوط به شرایط کاریشه و البته سختیهای زیادی که این چند سال که با همیم کشیده چون ما خیلی زود و برخلاف میل خانواده و بدون پشتوانه مالی ازدواج کردیم و بعد ازدواج همسرم خدمت سربازی رفت . نکته جالب در مورد همسرم اینه که گاهی که پرخاشگر میشه و داد میزنه و توهین میکنه بعد نیم ساعتش پشیمون میشه و میگه دست خودم نیست حتی گاهی میگه خودمو دوست ندارم چند شب پیش سر دخترمون داد زد و بچه رفت از ترس خوابید باورم نمیشد یک ساعت با صدای بلند گریه میکرد و میگفت خدایا منو بکش خدایا غلط کردم یا امروز که اومد خونه به من گفت اصلا دوست ندارم آزارت بدم ولی دست خودم نیست
- - - Updated - - -
اینم بگم بهم گفت رفتم دادگاه پرونده تشکیل دادم که مهریتو خرد خرد بدم گفتم یعنی چی میخوای طلاقم بدی ؟ گفت نه میخوام حق و حقوقتو که انقدر واست مهمه بدم ماشینمم به نامت میزنم هر چی بهش گفتم من منظورم این نبوده میخواستم بهت بفهمونم قصد جدایی ندارم قبول نکرد و گفت چون به زبون اوردی حتما بهش فکر کردی در صورتی که من اصلا به این چیزا فکر نمیکنم یکی از دوستام بهم گفت به شوهرت اینو بگو که دیگه اسم طلاق رو نیاره و بدونه ضعیف نیستی
- - - Updated - - -
الان تصمیم دارم 3 ماه به خودم فرصت بدم و فقط درست رفتار کنم امیدوارم انقدر قوی باشم که در برابر رفتاراش جوش نیارم و تا جایی که میتونم صبور باشم ممنون میشم اگه کسی چیزی میدونه که به دردم بخوره بهم بگه بازم ممنون از همه که لطف کردند و راهنماییم کردند امیدوارم با حضور تو این تالار هر روز شاهد قدرتمندترشدن خودم و بهبود حال شوهرم باشم
-
سلام دوست عزیز ما هم برات ارزوی موفقیداریم:203:
-
دوست عزیز این فرصت خیلی خوبیه و شما می تونید راهکار های مفید دوستانو اجرا کنید.
به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی حرف جداییو نزنید و اگه ایشون چیزی در این زمینه گفتن شما اصلا" به روی خودتون نیارید. هدف اصلیتونو درمان افسردگی ایشون قرار بدید. یادتون باشه توی پرسه ی درمان ممکنه ایشون باز ناامید بشه و داروهاشو نخوره تشویق و دلگرمی شما میتونه خیلی بهشون کمک کنه. راجع به مسئله مهریه بازهم تاکید کنید که هدفتون این بوده که مانع جدایی بشید ولی اگه بازهم برای دادنش اصرار کردن پیشنهاد می کنم که اصرار نکنید من این رفتارا رو توی مردها خیلی دیدم که وقتی خانمشون حرف مهریه رو پیش می کشه دوست دارن به هر نحوی شده اونو بپردازن.
راجع به عصبانیتشون هم خود مشاور میتونه راهماییشون کنه. شماهم با یه سرچ تو نت می تونید راهکارهاییو پیدا کنید و به ایشون منتقل کنید. چیزایی که گفتید خیلی طبیعیه تقریبا" بعد همه ی عصبانیت ها پشیمونی هست و گریه ایشون هم میشه پای افسرذگیشون گذاشت.
موفق باشید.