-
سلام خانمی
من تقریبا تمام تایپیکهای شما رو خوندم.تقریبا شبیه شرایط شما رو گزروندم و الان هم برای ازدواج دوم من هم همین شرایط رو دارم.
مشاور رفتم و کلی مطالعه کردم.با تمام ذوستام هم صحبت کردم.هر کس به نوعی یک مشکل داره.
هر کاری کنی فکر کنی با طلاق حل میشه مشکلت محال هست.باز یک نفر دیگه میاد با یک محاسن و یک مشکل دیگه.
تمام سعی و تلاشت تو ارامش و صبر به حل مشکلت باشه.خودت مثل من طلاق گرفته هستی و دیدی همچین فرقی نداره.
طلاق فقط یعنی رهایی لحظه ای و شاید شرایط بهتر پیدا شدن.
عزیزم با آرامش با شوهرت صحبت کن بهش بگو چه قدر 2بار شکست واسه دوتا بد و غیر جبران میشه.
ولی کمک مالی اصلا نکن.مردها شرمنده اینو میگم براشون عادی میشه.
ولی سعی به حفظ زندگی کن.ایشالا مشکلات حل میشه
-
سلام رها جون حست رو از نا امید شدن نسبت به زندگی درک می کنم.تقریبا اکثر خانمها با مشکلاتی مثل فحاشی و توهین به خانواده ها درگیرن .مشکلات عدیده شما باعث شده
اشفته بشین و آرامش خودتون رو از دست بدید . من از شما می خوام در درجه اول آرامش از دست رفته رو برگردونید حالا با هر راه حلی.دوم نه از ادامه بترسید نه از طلاق.ترس همیشه ما رو از حقیقت دور می کنه. مشکلات رو درجه بندی کنید و با توجه به شناختی که از همسرتون دارید امتیازاتی رو که بهش دادید و باعث بروز مشکلات شده کاملا حذف کنید و با توجه به شرایط جدید و پذیرفتن اونها توسط همسرتون یه فرصت دیگه بهش بدید و شروط رو برقرار کنید و اون وقت با توجه به نتیجه تصمیم بگیرید.
شاید بگید انجام این کارها به زبون آسونه اما توی عمل سخت.اما در مورود شما شدنیست .چون با توجه به گفته هاتون شما برخلاف خیلی از خانمها وابستگی به همسرتون ندارین .یعنی غیر از وابستگی عاطفی و نیاز به نام همسر ایشون نقش دیگه ای ندارن.پس از قدرتتون استفاده کنید و زندگیتون رو نجات بدید .خواهش می کنم توانا و قدرتمند باشید . شما الان و با شرایط پیش اومده چیزی برای اینکه شما رو محدود کنه ندارید .فقط نترسید و با جرات عمل کنید .
من متخصص نیستم شاید نظراتم درست نباشه اما همیشه دوست داشتم وابستگی به همسرم نبود و ترس از فهمیدن خانواده وجود نداشت تا به همسرم می فهموندم پشت کلمه ای به نام مرد هر کاری نمی تونی بکنی.گاهی حس می شه مردها با قدرت مرد بودنشون سوئ استفاده می کنن.
برات آرزوی موفقیت دارم.
-
ممنون دوست خوبم که وقت گذاشتی و تایپیک هام رو خوندی .خیلی مستاصل و تنهام سه روزه تو خونه بس نشستم و نه هیچ کاری کردم نه با کسی حرف زدم فقط نشستم پای این سایت و دارم مطالب دیگر کاربرها رو می خونم و مشکلات بقیه رو مدام با مشکل خودم مقایسه می کنم . به نظرم مسئله من از همه حاد تره گاهی می شینم تو تنهایی خودم گریه می کنم با خدا حرف می زنم می گم چرا من ؟ چه کار خطایی کردم توکه از نیت من خبر داشتی راستش قبل از اقدام به ازدوواج خیلی با خدا حرف زدم نیتم واقعا پاک بود . و خیلی تلاش کردم خیلی به این در و اون در زدم من گناهی نداشتم فقط می خواستم زندگی کنم . فقط می خواستم پای تصمیممی که گرفتم با جون و دل وایسم و مشکلات را بر طرف کنم .این وضع رو حق خودم نمی دونم از این که دوباره بخوام مراحل طلاق رو پشت سر بگذارم پشتم می لرزه اما واقعا هیچ تمایلی هم به ادامه ندارم تو این سه روز تنهایی اصلا دلم براش تنگ نشده گاهی به خودم می گم من که تلاش خودم رو کردم بقیه اش رو بسپرم به دست سرنوشت . نمی دونم چن روز دیگه در پیله تنهایی ام طاقت میارم.
-
رها جان مستاصل نباش و هرگز به خاطر اینکه خدایی نکرده (اگه تصمیم قطعی گرفتی برای طلاق ومطمئن بودی درسته) خواستی طلاق بگیری از طی کردن راه دوباره هرگز نترس .شاید برای بهترین بودن لازم باشه یک راه صد بار طی بشه تا به نتیجه برسه.گاهی ما آدها از ترس خوب نشدن بد بودن رو تحمل می کنیم و این بدترین کاره.
-
سلام رهاخانم،نورم وپایه اصلی روابط زن ومردبراین اساس هست که مرد حامل "امنیت"باشد وزن حامل"آرامش".شوهرت یه نقطه ضعف از زندگی قبلیش باخودش حمل میکردواون نداشتن "استقلال مالی"بود.رابطه تو باشوهرت رابطه ترازویی مالی_عاطفی بوده یعنی هرچی شما او رو شارژ مالی کردی وزنه عاطفه کمترشده خیلی ببخشید عاطفه رو خشکه حساب کردی و فقط یابیشترازشوهرت انتظار داشتی پیش قدم بشه و وظیفه عاطفی رو تماما او به عهده بگیرد حتی اوایل قهرهاتون او منت کشی وپیشقدم میشده،پس ازمدتی هم خسته شده چون غرورش کاملاله شده.شما باتامین مالی شوهرت نه تنها مشکلش رودر درازمدت حل نکردیدکه اورو متوقع و وابسته هم کردید.اقتدارمردانه ازبین رفته وجاش رو"احساس حقارت "گرفته تمام فحشها وتحقیرهاش علاوه براینکه هوی درجواب های شماست منشا ش این حقارت هست.در رفتار شما گرایشات"کمالجویی"هم دیده میشودهر زنی حق دارد ازشوهرش بخادمرتب ومنظم وخوشبو باشد ولی شما افراط کرده اید.واکنش شما به مشروب خوردن او مقداری افراطی است وهنوزم که هنوزه از دلت درنیومده،هیچ حقی واسش قائل نبودی که بعضی وقتا دراختیارخودش باشه محیط پرتنش خونه اوروازخونه گریزان کرده نزارش به حساب رفیق بازی ومیراث تجرد.......................................... .................................................. .................................................. ..مزیتهای زندگی شما۱_شوهرت خوش اخلاق اجتماعی وخوش مشرب هست۲_بسیارسعی کرده کاربه دعوا نکشه واوایل هم ازالگوی اجتناب استفاده نموده۳_خانواده مهربان وموجهی دارد ودخالت بیجا نکردند۴_شوهرت اهل منطق وحل مسالمت آمیزهست حتی پیشنهاد داده دوتایی بریدمشاوره اماشماقبول نکردید(حداقل توپستهات نگفتی که رفتیدمشاوره۵_شوهرت پس از روبراه شدن شغلی مالی سعی درجبران داشته وحقوقش رودراختیارت گذاشته ،قبلاهم ازت توقع جهیزیه وانگشتر گران نداشته۶_خانواده شماهم دخالت نابجا نکردند۷_شوهرت اهل خیانت نیست شماروسیم جین نمیکنه ومشکلات جنسی نداشتید ودرحدمطلوب بودید.ازتفکرات کمال طلبانه واینکه همه چیزصددرصد۲۰ومطابق نسخه شما باشد بپرهیزید،کم کم سعی کنید خانه مستقلی سکونت کنیدوبه تدریج از تامین مالی زندگی دست بکشیدوشوهرت روتاییدوتشویق کن که دراین مهم به ثبات برسدوبه مرورازاو توقعات مالی داشته باش وپس ازبرآورده کردن اقتدارمردانه ش روتایید وارحس امنیتش قدر دانی کن،غروروخودرایی روکناربذارو نازوعشوه ها وعاطفه ورزی زنانه روتقویت کن ،درتفریحات شوهرمشارکت کن وسعی کن به هردوخوش بگذره ونسبت به تفریحات مجردیش زیادحساسیت به خرج نده.تاحالاسه روشت جواب نداده ونخواهد داد پس کنارشون بذار،تامین مالی_لجاجت_قهرودعوا...انتظا ات مالی حاضرشوهرت به نظرم یه فرقی باگذشته داره ودلیلش حاضرش فکرکنم نداشتن دلخوشی های دیگه از زندگی درچندماه اخیرهست.
-
سلام،عزیزم صحبتهای دوستان رو خوندم،اما صحبتهای آقا امین نشون میداد تمام تاپیکهای شما رو خوندن،عزیزم چیزی که از گفته های آقا امین دستگیرم شد ،این بود که شما در ابتدا یه کم، کم لطفی نسبت به همسرت داشتی،مردها یه ظرفیتی دارن،که اگه حتی نا خواسته اونو تموم کنی،میشه روزگار شما.همسر خود من فوق العاده آدم صبور و ساکتیه،اما همین آدم صبور در زمانی که مشکل حادی برامون پیش اومد ومن کاملا کنترل خودمو از دست داده بودم،با اینکه حق هم با من بود،اما رفتارش واقعا دیدنی بود.مردها طاقت شکسته شدن ندارن.عزیزم نباید اگه کمکی بهش کرده بودی،توقع میداشتی که همسرت همه جوره در اختیارت باشه.هیچ وقت نباید به روی مردی آورد که کمکی بهش کردی،چون غرور مرد تحمل این قضیه رو نداره.ازت میخوام با آرامش به گذشته نگاه کنی و مقصر اصلی رو پیدا کنی.وبعد حتی اگه بازم تصمیم به طلاق داشتی،با یه مشاور مجرب حتما گفتگو کنی وبعد تصمیمتو عملی کنی. امیدوارم زندگیتون رنگ آرامش بگیره.
-
مرسی آقای امین که اینقدر صبورانه تایپیک هام رو خوندی و بر اساس همه آنها این طور سنجیده و منطقی راهنمایی ام کردی . راستش حرفهای شما برام خیلی مهمه چون به عنوان یک آقا به زندگی ام نگاه کردید و نظراتون رو دادید .احساس می کنم دیگه هیچ کاری نمی تونم در قبال این زندگی انجام بدم چون حرمتها بینمون شکسته شده حرفی نمونده که به هم نزده باشیم چه من که تحقیری نمونده نکرده باشم و چه او که فحش و ناسزایی نمونده که نثار من و خونواده ام نکرده باشه . الان 4 روزه من تو خونه تنهام و او هم در خانه مادرش . نه زنگی از طرف من شده نه اونا . دلمون دیگه برای هم تنگ نمی شه .شم از دید یک مرد گفتین دلخوشی نداره . خودتون رو جای من هم بزارین من به عنوان یک زن چه دلخوشی داشتم و دارم ؟ نه جشنی نه لباسی نه حتی یک تیکه طلا .خونه که خونه بابامه خرجی که خودم می دم تازه کلی هم از پدر مادرم به خاطرش قرض کردم راستش فکر این چیزها دیوانه ام می کنه همش ترس همش دلهره که امروز می گیرنش فردا می گیرنش . خونواده همسر سابقش به هیچ عنوان حاضر به رضایت نیستند من خودم با دختره صحبت کردم ده برابر این پول چن تا سکه رو تاحالا خرج کرده و می گه فقط می خام بندازمش تو زندان تا دلم خنک بشه . از طرفی هنوزم که فکرش رو می کنم دلم واسش می سوزه اگه این حس لعنتی رو نداشتم الان خیلی راحت تر بودم .چیکار کنم به نظر شما به این زندگی ادامه بدم یا طلاق بگیرم؟
- - - Updated - - -
مرسی آقای امین که اینقدر صبورانه تایپیک هام رو خوندی و بر اساس همه آنها این طور سنجیده و منطقی راهنمایی ام کردی . راستش حرفهای شما برام خیلی مهمه چون به عنوان یک آقا به زندگی ام نگاه کردید و نظراتون رو دادید .احساس می کنم دیگه هیچ کاری نمی تونم در قبال این زندگی انجام بدم چون حرمتها بینمون شکسته شده حرفی نمونده که به هم نزده باشیم چه من که تحقیری نمونده نکرده باشم و چه او که فحش و ناسزایی نمونده که نثار من و خونواده ام نکرده باشه . الان 4 روزه من تو خونه تنهام و او هم در خانه مادرش . نه زنگی از طرف من شده نه اونا . دلمون دیگه برای هم تنگ نمی شه .شم از دید یک مرد گفتین دلخوشی نداره . خودتون رو جای من هم بزارین من به عنوان یک زن چه دلخوشی داشتم و دارم ؟ نه جشنی نه لباسی نه حتی یک تیکه طلا .خونه که خونه بابامه خرجی که خودم می دم تازه کلی هم از پدر مادرم به خاطرش قرض کردم راستش فکر این چیزها دیوانه ام می کنه همش ترس همش دلهره که امروز می گیرنش فردا می گیرنش . خونواده همسر سابقش به هیچ عنوان حاضر به رضایت نیستند من خودم با دختره صحبت کردم ده برابر این پول چن تا سکه رو تاحالا خرج کرده و می گه فقط می خام بندازمش تو زندان تا دلم خنک بشه . از طرفی هنوزم که فکرش رو می کنم دلم واسش می سوزه اگه این حس لعنتی رو نداشتم الان خیلی راحت تر بودم .چیکار کنم به نظر شما به این زندگی ادامه بدم یا طلاق بگیرم؟
-
jرها خانم من هرچی پستهات روخوندم تنها عیب شوهرت ناتوانی در"استقلال مالی"واثرات اون بر زندگیش بوده که بالاخره دریه برهه ای موفقیت نسبی بدست آورده وسعی درجبران داشته.باشخصیتی که ازلابلای پستهات ازشوهرت دستم اومد،جنم واستعداد یک شوهر خوب وخوش اخلاق روداره.این مسائلی که الان گفتی ازقبیل نداشتن جشن،مهریه سابقش قبلا خبر داشتی وبارضایت قبلی قبولش کردی.امابعدا خودت اونو وابسته کردی.به نظرم سخت ترین کاری که بایدواسه شوهرت کنی اینه که خودتو کم کم واسش لوس کنی بعیدمیدونم قبلا این کارو زیادکرده باشی.ما مردها زیاد تمایلی به داشتن زن مردصفت وخیلی شجاع نداریم ازیه زن انتظار لطافت وظرافت زنانه+احترام و منطق +وفاداری داریم هرچقد هم یه زن ازاین موضع خودشو لوس کنه ماخسته نمیشیم.الان تو وشوهرت با ابعاد متنزل شخصیت هم دیگه ارتباط برقرارکردید(توهین ها وبی احترامی ها)یه مدت هر دوتاتون نیاز داریدتنهاباشیدتابتونید دوباره با بعد متعالی همدیگه ارتباط برقرارکنید.اما اینباربا یک درس بزرگ ازگذشته مخصوصا شما اجازه بدهیدخودش زندگی اقتصادیش رومدیریت کنه باهر پختگی ای که داری حقوقت رو صرف چیز دیگه ای کن الان که بهانت میتونه قرض ۱۵میلیونی به پدرومادرت باشه.یه وکیل پخته وکارکشته میتونه باچانه زنی واقناع سازی زن سابقش رو به طرق دیگه ای راضی کنه یه مقدارکوتاه بیاد یا حداقل پول نقدی روقرارببنده که قسطی اونوبده.الان بستگی به خودت داره که چقد میتونی توانایی زندگی بایک نگاه جدید روشروع کنی مخصوصا با "درس ازگذشته"
-
عزیزم گفتنیها رو دوستمون ،خیلی زیبا بیان کردن،تصمیم با خودته،فقط سعی کن از یه مشاور هم کمک بگیری.با آرزوی روزهای سرشار از خوشبختی برای شما.
-
سلام رها جان منم تقریبا شوهرم یه جورایی عین شماست.مشروب خور رفیق باز بد دهن تازه گیم فهمیدم سیگار میکشه .موقع دعوا خیلی قبیح هر چی از دهنش در میاد به پدر مادر من میگه تازه پدر مادر من 10 میلیون برای خرید خونه کمکش کردن علاوه بر این پدرم برای خرید ماشین خرج عروسی خرید سرویس و ....به شوهرم اورت پول میداد ولی نتیجش چی شد تو روی پدر مادرم وایستاد هر چی از دهنش درومد گفت وقتی حرمتا شکسته میشه دیگه کاری نمشه کرد منکه دیگه رفتم تقاضای طلاق کردم مردا لیاقت هیچ کاری ندارن