-
دلسا جان تا انجاکه من میدونم اختلال همجنس گرایی که کم و زیاد نداره افرادی که دچار همجنس گرایی هستن جنس موافق اونا را جلب میکنه و بسمت انهاکشیده میشن و اگه واقعا همجنس گرا باشه هر جنس مخالفی هم جذبش کنه بازهم بسمت جنس مرد کشیده میشه.
اما در مورد اختلافاتون که گفتین،هیچ وقت دیر نیست .هیچ زن و شوهری نیستن که بگن ما تو زندگی مشترک هیچ کار اشتباهی در مقابل همسرمون انجام ندادیم مخصوصا دوران عقد و چند سال اول زندگی که هر دو در حال شناخت همدیگه ان.کتابای مختلف درباره رابطه با همسر بخون و معلوماتت را بالا ببر و همزمان مهارتهات هم بالا ببر.با همسرت صحبت کن که میخوای وقت بیشتری را با تو و بچه ات باشی اما حتما با احساس محبت همراه باشه نه گلایه و ناراحتی.
در مورد رابطه با همجنس و خودارضایی ،میدونی از دوران مجردی این طوری بوده یا نه؟
خودارضایی خودش باعث کاهش ارتباط باهمسر میشه چون هرچقدر هم طرف مقابل در رابطه خوب باشه بازهم فرد با خودارضایی آروم میشه.
-
یکی مثل شمای عزیز
من معلوماتم رو سعی کردم ببرم بالا ولی مهارتم خیلی پایینه اینجوری بار اومدم و فکر کنم خیلی زمان میبره، واسه رفتار با همه مردها اینجوری هم نیستما بیشتر با اون اینجوریم چون باهام سرد و مغرور برخورد میکنه،
به گفته خودش 14 سال معتاد خودارضایی بوده و با سه چهار نفر رابطه همجنسی داشته، حتی به مراکز فساد هم رفته (که شاید واسه تجربه کردنش بوده) همونجور که بالا هم گفتم میگه به همه چی فکر می کنه الا به رابطه با همسرم...
دیگه دارم کم میارم دو ماه دارم تمام شرایط رو تحمل می کنم ولی هیچ کششی توش ایجاد نشده؛ دیگه حتی اگر ناراحت باشم هم توی صورتم نشون نمی دم. باهاش با محبت تر حرف میزنم. ولی اصلا تغییری رو حس نکردم. منم خیلی به محبت نیاز دارم ولی منو نمی بینه ... .
-
دلسای عزیز با این روحیه ای که تو داری .................. میشه از خوبیهاش از چیزی که باعث شده این همه مدت باهاش بمونی(بغیر از بچه)بهمون بگی؟ تا حالا بهش گفتی ممکنه بخاطر بی رابطه بودن طلاق بگیری؟ (عزیزم من از مشاوره رفتم بیشتر منظورم همسرت بود نه خودت)
-
سلام خانم دلسا
اینجوری که خودتون میگید همسرتون بایسکشواله ( bisexual)نه همجنس گرا (gay)
ببینید تا زمانی که ندونید ریشه مشکل چیه تحت هیچ عنوان به جواب موردنظرتون نمی رسید، چون با علم کمی که در رابطه با موضوع همسرتون دارید دید کاملی در اختیار مشاور قرار نمیدید که بتونه راه حل مناسبی جلوتون بزاره، شاید مشکلش از عقده ای هست که در اثر تجاوز بهش پدیده اومده یا شاید مشکلش زیستی یعنی ذاتا دگرباشه، تو اینترنت مقالاتش هست (طوری که بعضی پژوهشگران همجنس گرایی رو تو حیوانات هم دیدن)
ازش بخواین که در زمینه ترک این مشکلش قدمی برداره
در زمینه لاغری من قبلا 66 کیلو بودم چون 2 وعده غذا می خوردم ولی وقتی رفتم سرکار و 3 وعده غذا خوردم در عرض دو ماه شدم 77 کیلو، سعی کنید وعده های غذاییتون رو ببرید بالا حتی تا 5 وعده ولی حجم هر وعده رو کم کنید
نکته بعدی هم اینه که با علاقه غذا بخورید نا به اجبار یا از روی ناچاری واقعا موثره، امتحان کنید
موفق باشید
-
اون کاملاً بیخبره که من از همه چی خبر دارم. هنوز توی رفتارم چیزی بروز ندادم که بدونه. بخاطر همین نمی تونم ازش بخوام که قدمی برداره. فقط یه بار بهم گفت که من با خودم مشکل دارم . حتی سری بعد ازش پرسیدم مشکلت حل شد؟ میگه آره مشکل خاصی نبود و مربوط به کارم بود. خودش توی سایتی عضو هست که ترک کنه . اوایل سفت و سخت می رفت توی سایت و قدم هایی رو که داشتن کار می کرد، زودتر میومد خونه و کمی مهربون تر شده بود ولی بازم بدون رابطه.
توی خاطراتش نوشته که بعد از اینکه بهش تجاوز شده به خودارضایی روی آورده و اونقدر سنش پایین بوده که حتی نمی دونسته این عملش اسمش چیه. تو کلاس سوم راهنمایی تازه فهمیده که این کار گناهه و لی اون دیگه معتاد شده بوده.
بعد از ثبت نام توی سایت من ندیدم خودارضایی کنه به جز از هفته پیش تا الان دو سه بار ازش دیدم ولی هنوز مطمئن نیستم شاید من اشتباه کردم... چون مدلش با سری های قبل فرق کرده ...
از خوبی هاش بگم: کاملاً اجتماعی، فکر اقتصادیش خوبه، مهربون هم هست. به فکر کل اعضای خانوادش شامل مادر و برادرها و خواهرش هست.
از دید بقیه یک انسان واقعی ، یه مرد کامل، یه انسان با خدا، با کمالات، تحصیلکرده هست. به همه کمک می کنه . به جرأت می تونم بگم که همه حسرت موقعیت منو می خورن. و دوست داشتن شوهرشون مثل اون باشه.
همه این موارد رو واسه همه با دل و جون انجام میده ولی به من که میرسه میگه وقت نداره مرخصی نداره ...
حتی شبی که من زایمان کردم هم توی بیمارستان نموند و رفت پیش دوستش (رابطه اونجوری ندارن) و فرداش هم مرخصی نگرفت!! روزهایی که من خونه مادرم بودم نمیومد اونجا می گفت روم نمیشه بیام. با من خونه پدرم نمیاد همیشه خودم تنها رفتم مگر اینکه بعد از دو سه بار دعوت واسه شام یا ناهار بیاد... دیگه به دوست داشتن و علاقه اش به خودم شک دارم، همش میگم اگر منو دوست داشت همینجوری هم منو قبول داشت و منو تشویق می کرد که رژیم بگیرم نه اینکه همش بهم سرکوفت بزنه ...اون کلا آدم عصبیه و من زیاد به پرو پاش نم یپیچم که عصبی تر نشه ... مجبورم همش بگم چشم
-
گویا از مشاوران سایت کسی نیست؟!!!
-
ایشون واضحه که گرایشات مذهبی داره و عذاب وجدان از اعمالش پس احتمال بهبودش زیاده پس ناامید نشوید
بنظرم شما واقعا زن قوی و محکمی هستید که تونستید تا الان پای شوهرتون بایستید
بنظر میرسه این مشکل اخلاقی ایشون ریشه در اون تجاوز در سن کم می باشد و واقعا همجنسگرا نیست پس بشدت به مشاور نیاز دارن. این مشکلشون از خودارضایی مهمتره اگه این مشکل حل بشه بدلیل گرایشات مذهبیش این قضیه هم قابل حله
حالا اینکه چهجوری ایشون رو پیش مشاور ببرید که هم مشکلش هم حل بشه و هم پرده های بین شما هم نریزه رو باید مشاورا بگن
تا حد ممکن نزارید متوجه بشه که شما همه چی رو می دونید و غیر مستقیم باید کاری کنید که به مشاور مراجعه کنه
زندگیت ارزش تلاش رو دار
-
دوست خوبم واقعا اراده محکمی داری که با توجه به این مشکلات می تونی ظاهر خودت رو حفظ کنی و به روش نیاری . برای من دفترچه خاطرات همسرت جالبه این که شما تمام مطالب رو از نوشته های خودش متوجه می شین این که راحت در مورد مسائلش می نویسه و دفتر رو جایی می گذارد تا شما بتونید ببینید . فکر نمی کنید از این راه به نوعی داره با شما ارتباط برقرار می کنه . یعنی خبر نداره که شما نوشته هایش رو می خونید ؟؟ در مورد نداشتن ارتباط جنسی هم باید بگم زندگی رو سرد و بی روح می کنه مخصوصا اگر امتناع از طرف مرد باشد .فکر می کنم اگر این ارتباط بهبود پیدا کنه خود به خود خیلی از مشکلات دیگر هم حل بشه .برات آرزوی موفقیت می کنم
-
نا آشنا
اون مشاوره نمیاد ، قبل از فاش شدن این موضوعات واسه خاطر مشکلات دیگمون ازش خواستم بریم مشاوره، میگه تو دیوونه ای نه من خودت برو. به هیچ وجه حاضر نیست با من بیاد ولی ممکنه که خودش تنهایی بره ولی تا الان که نرفته...
رها جان
اون خاطراتشو جایی نوشته و من خوندم که نه خود اون حتی عقل شیطون هم بهش قد نمیده...
خاطراتش رو توی سایتی که عضوه خوندم ... بطور کاملاً اتفاقی نام کاربریش رو فهمیدم. البته بعضیاش هم توی کاغذ نوشته بود که انداخته بود بیرون و هرگز فکر نمی کنه که من اونا رو از اون راه فهمیدم
-
کاش یکی هم میومد منو راهنمایی می کرد توی بد وضعیتی گیر کردم...
اصلا خودم تنهایی نمی تونم تصمیمی بگیرم ...
دلم کیخواد باهاش حرف بزنم ولی نمیدونم چی بگم؟