ممنون دوستان خوب بابت همدردیتون!
آقا امید خواهش می کنم.من از شما ناراحت نشدم.فقط از این ناراحت شدم که ممکنه من ناخواسته باعث خسارت عاطفی یک جوان شده باشم.البته من مطمئنم تمام خواستگارام خوشبخت میشن چون واقعا از ته دل براشون دعا می کنم.
سارای عزیز این جملتون برام خیلی موثر بود:
تقصیر شما نبوده که اینکه میگن تو انتخاب عجله نکنید و رفت و آمد کنید و کفویت طرفین و خونواده ها رو بسنجید واسه همینه دیگه حالا ممکنه آدم یه چیزی رو جلسه اول بفهمه جواب رد بده یا بعد 10 جلسه متوجه بشه خودتون رو سرزنش نکنید شکر خدا انقدر عاقل بودین که تونستین طی 10 جلسه وارد فاز احساسات نشید و عاقلانه تصمیم بگیرید(من اگه بودم نمی تونستم خداییش)
ممنونم ازت.
دوستان البته من در پست اولم اشاره کرده بودم که ما جواب منفی قطعی ندادیم(توصیه به صبر) و همین مساله باعث بلاتکلیفی من با خودم شده و اینکه من نتونم این پرونده را در ذهنم ببندم. ودر نتیجه مشکل با خواستگاران احتمالی بعدیم شده.اما صحبت های آقای ناآشنا خیلی کمکم کرد.و فکر می کنم که من باید این طور فکر کنم که به ایشان جواب منفی قطعی داده ام .حالا اگر قسمت بود وایشان برگشتند دوباره مراحل خواستگاری را از سر می گیریم و نکات منفی که به نظر پدرم در جلسات آخر آمد (که الان تمایل دارم فکر کنم که آن نکات درست بوده) دوباره بررسی می کنم. ممنون آقای ناآشنا بابت توصیه ها و راهکار منطقیتون.
ترانه جان راست می گی که باید به این مساله به دید یک تجربه نگاه کنم.و تجربه را تجربه کردن خطاست.
این مسائل خواستگاریها در این یک سال برای من حداقل ؛خسارت تحصیلی زیادی در بر داشته اما عوضش باعث تجربیات زیاد و شناخت بیشتر من از جنس مخالف شده .واقعا انگار تو این یک سال 10 سال پخته تر شدم!!!
تجربیات من:
1)فهمیدم بعد از دو سه جلسه خواستگاری حتما به منزل طرف مقابل برویم و تحقیقات را آغاز کنیم.و بعد روند آشنایی را ادامه بدهیم.
2) توانستم بین احساسات و منطق مرز قائل بشم .از نظر عاطفی محکم و قوی بشم.
3)تا آخرین جلسه با خواستگارم کاملا رسمی صحبت کردم و حتی وقتی که ایشان می خواستند خودمونی تر صحبت کنند من با نحوه پاسخگویی دوباره ام باعث می شدم صحبت هایمان رسمی باقی بماند که این موضوع خیلی به درگیر نکردن احساسات طرفین کمک می کند.
4)احتمال دادن هر نتیجه ای برای این وصلت و اینکه به طرف مقابل هم این موضوع را به نحوی بفهمانیم.که من به ایشان گفته بودم که مشاوری گفته تا عقد باید50-50 فکر کرد.
الان فقط دلم می خواد یکی به شدت دعوام کنه که درس بخونم!:97:
برای خودم یک سری تصمیمات گرفتم:
1)می خوام هر روز برای خودم یک تایمی را روزه فکری بگیرم یعنی به خودم بگم تو این تایم نباید به ازدواج فکر کنم و از این نظر روزه ام.و فقط می تونم درس بخونم.از 4 ساعت شروع می کنم تا انشاالله به 8 ساعت برسانم.
2)تا آخر شهریور تمام تلاشم را بکنم تا قسمت عملی کارم حداقل تمام بشه.اگر در این زمان کسی زنگ زد ؛خواستگاری را به مهر ماه موکول می کنم.
3)برنامه ریزی بکنم.که الان واقعا گیجم که چه جوری؟آشفتگی ذهنی دارم.
4) فکر کنم اگر شنا برم هم برای بازیابی روحیه ام خوب باشه.و انگیزه ام بیشتر شه. به نظرتون آموزش شنا برم؟یا تفریحی؟ به نظرتون تو این وضعیت آموزشی برام وقت گیره؟ یا باعث انگیزه میشه؟(شنا بلد نیستم فقط چون تو دسترسمه به این فکر افتادم)
باز هم اگر توصیه ای برام داشتین از خوندنش خوشحال میشم!
ممنون از همگی:72: