-
این روزها واقعا سردر گم و ناراحتم با توجه به راهنماییهای مریم عزیز من هم تصمیم گرفتم حداقل تا مدتی تماس ها یم را قطع کنم و به او زنک نزدم اما هر روز یا یک روز در میان به من تلفن میزند ( گاهی به مو بایلم و گاهی به محل کارم ) و میگوید دلش برای من تنگ شده هنوز مرا دوست دارد و به این دلیل من هم دوباره امیدوار میشوم و شروع میکنم به اینکه به خانه ات برکرد اما میگوید نه ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم این رفتارهایش واقعا مرا گیج و سردرگم کرده ، واقعا نمیدانم چرا اینکارها را میکند اگر واقعا مرا نمی خواهد چرا تماس میگیرد من که کاملا تماسم را قطع کرده بودم گاهی فکر میکنم فقط به خاطر ازار دادن من اینکارها را میکند و میگوید دوستم دارد تا دلم را بیشتر بسوزاند گاهی فکر میکنم خودش هم نمی داند چه کند و به خاطر ترس از مادرش است که با وخود علاقه ای که میگوید نمیتواند به زندگیمان برگردد و خودش هم عذاب میکشد نمیدانم واقعا از شما دوستان و کارشناسان عزیز درخواست میکنم از راهنماییهایتان به من دریق نکنید و لطفا کمکم کنید چون واقعا از لحاظ روحی تحت فشار هستم از همه شما دوستان خوبم متشکرم
-
ن روزها واقعا سردر گم و ناراحتم با توجه به راهنماییهای مریم عزیز من هم تصمیم گرفتم حداقل تا مدتی تماس ها یم را قطع کنم و به او زنک نزدم اما هر روز یا یک روز در میان به من تلفن میزند ( گاهی به مو بایلم و گاهی به محل کارم ) و میگوید دلش برای من تنگ شده هنوز مرا دوست دارد و به این دلیل من هم دوباره امیدوار میشوم و شروع میکنم به اینکه به خانه ات برکرد اما میگوید نه ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم این رفتارهایش واقعا مرا گیج و سردرگم کرده ، واقعا نمیدانم چرا اینکارها را میکند اگر واقعا مرا نمی خواهد چرا تماس میگیرد من که کاملا تماسم را قطع کرده بودم گاهی فکر میکنم فقط به خاطر ازار دادن من اینکارها را میکند و میگوید دوستم دارد تا دلم را بیشتر بسوزاند گاهی فکر میکنم خودش هم نمی داند چه کند و به خاطر ترس از مادرش است که با وخود علاقه ای که میگوید نمیتواند به زندگیمان برگردد و خودش هم عذاب میکشد نمیدانم واقعا از شما دوستان و کارشناسان عزیز درخواست میکنم از راهنماییهایتان به من دریق نکنید و لطفا کمکم کنید چون واقعا از لحاظ روحی تحت فشار هستم از همه شما دوستان خوبم متشکرم
- - - Updated - - -
ن روزها واقعا سردر گم و ناراحتم با توجه به راهنماییهای مریم عزیز من هم تصمیم گرفتم حداقل تا مدتی تماس ها یم را قطع کنم و به او زنک نزدم اما هر روز یا یک روز در میان به من تلفن میزند ( گاهی به مو بایلم و گاهی به محل کارم ) و میگوید دلش برای من تنگ شده هنوز مرا دوست دارد و به این دلیل من هم دوباره امیدوار میشوم و شروع میکنم به اینکه به خانه ات برکرد اما میگوید نه ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم این رفتارهایش واقعا مرا گیج و سردرگم کرده ، واقعا نمیدانم چرا اینکارها را میکند اگر واقعا مرا نمی خواهد چرا تماس میگیرد من که کاملا تماسم را قطع کرده بودم گاهی فکر میکنم فقط به خاطر ازار دادن من اینکارها را میکند و میگوید دوستم دارد تا دلم را بیشتر بسوزاند گاهی فکر میکنم خودش هم نمی داند چه کند و به خاطر ترس از مادرش است که با وخود علاقه ای که میگوید نمیتواند به زندگیمان برگردد و خودش هم عذاب میکشد نمیدانم واقعا از شما دوستان و کارشناسان عزیز درخواست میکنم از راهنماییهایتان به من دریق نکنید و لطفا کمکم کنید چون واقعا از لحاظ روحی تحت فشار هستم از همه شما دوستان خوبم متشکرم
- - - Updated - - -
سلام لطفا کمکم کتید چون واقعا سردرگم هستم و احتیاج به همدردی اشخاصی که طلاق از طلاق برایم بگویید گرفته اند یا مشکلات مشابه دارند دارم میخواستم از شرایط بگویید چون من هیچ کس را که طلاق گرفته باشد از نزدیک نمیشناسم این موضوع خیلی برایم مهم است:54: لطفا به من هم سری بزنید
- - - Updated - - -
سلام لطفا کمکم کتید چون واقعا سردرگم هستم و احتیاج به همدردی اشخاصی که طلاق از طلاق برایم بگویید گرفته اند یا مشکلات مشابه دارند دارم میخواستم از شرایط بگویید چون من هیچ کس را که طلاق گرفته باشد از نزدیک نمیشناسم این موضوع خیلی برایم مهم است:54: لطفا به من هم سری بزنید
-
سلام
نمیدونم بتونم وصفی از طلاق رو بهتون بگم یانه..
من پدر مادرم ازهم جدا شدن با اینکه 23 سالمه هنوز با این مسئله نتو نستم کنار بیام
حتی دوستای فابم وهمکارام خبر ندارن مامان بابام ازهم جدا شدن چون اگه کسی بدونه این قضیه منو به شدت آزار میده چرا..به این دلیل
1.همه مردم وقتی میفهمن کسی از خانواده طلاق هست یه جوری واسش حس ترحم الکی دارن که آدمو دیوونه میکنه و از زندگی کردن بیزار..
2.مامان بابام هر دوشون الان تنها زندگی میکنند که خیلی خودشونم پشیمون هستن ..چرا؟؟چون اگه دخالتای بیجای اقواممون نبود اونا جدا نمیشدن که بعضی وقتا دلم واسشون میسوزه که چرا اینا این جورین..شما هم خوب فکرا تو بکن چون طلاق راهیست که برگشت نداره خواهشا تا میتونید طلاق رو اخرین مورد برای حل مشکلاتتون ندونید..تلاشتو بکن واسه درست کردن زندگی که فردا پشیمون نشی بگی منم مقصر بودم..
3به محض اینکه اسم طلاق بهت بچسبه همه پشت سرت حرف میزنن چه دوست چه آشنا و همکار فرقی نداره...یکی میگه این صیغه نمیشه ..از نگاهایی زنای شوهر دار که اگه با شوهرشون حرف بزنی انگار میخوای طورش کنی... از فشارهای عصبی که به خاطر این حرفا باید تحمل کنی..از نگاهای مردای که تو نگاهشون عشق نیستو هوس دیده میشه وقتی جایی میبیننت ..................
و هزار حرف بدو بیراهی که متاسفانه تو جهان سوم رایجه............
مهشید همه تلاشتو بکن که پشیمون نشی.......
- - - Updated - - -
سلام
نمیدونم بتونم وصفی از طلاق رو بهتون بگم یانه..
من پدر مادرم ازهم جدا شدن با اینکه 23 سالمه هنوز با این مسئله نتو نستم کنار بیام
حتی دوستای فابم وهمکارام خبر ندارن مامان بابام ازهم جدا شدن چون اگه کسی بدونه این قضیه منو به شدت آزار میده چرا..به این دلیل
1.همه مردم وقتی میفهمن کسی از خانواده طلاق هست یه جوری واسش حس ترحم الکی دارن که آدمو دیوونه میکنه و از زندگی کردن بیزار..
2.مامان بابام هر دوشون الان تنها زندگی میکنند که خیلی خودشونم پشیمون هستن ..چرا؟؟چون اگه دخالتای بیجای اقواممون نبود اونا جدا نمیشدن که بعضی وقتا دلم واسشون میسوزه که چرا اینا این جورین..شما هم خوب فکرا تو بکن چون طلاق راهیست که برگشت نداره خواهشا تا میتونید طلاق رو اخرین مورد برای حل مشکلاتتون ندونید..تلاشتو بکن واسه درست کردن زندگی که فردا پشیمون نشی بگی منم مقصر بودم..
3به محض اینکه اسم طلاق بهت بچسبه همه پشت سرت حرف میزنن چه دوست چه آشنا و همکار فرقی نداره...یکی میگه این صیغه نمیشه ..از نگاهایی زنای شوهر دار که اگه با شوهرشون حرف بزنی انگار میخوای طورش کنی... از فشارهای عصبی که به خاطر این حرفا باید تحمل کنی..از نگاهای مردای که تو نگاهشون عشق نیستو هوس دیده میشه وقتی جایی میبیننت ..................
و هزار حرف بدو بیراهی که متاسفانه تو جهان سوم رایجه............
مهشید همه تلاشتو بکن که پشیمون نشی.......
-
دوست عزیز و همدرد من سلام
منم دقیقا وضعیت مشابه شما رو دارم.یعنی در برزخ تصمیم گیری قرار گرفتم.از طرف خانواده ام تحت فشارم برای طلاق.عقلم هم بیشتر طلاق رو تایید میکنه.اما هنوز شوهرم و زندگیم رو دوست دارم.
منم تمام این "ای کاش " ها و "اگر" ها رو هر روزه با خودم مرور میکنم.خیلی سخته عزیزم.با تمااااااااااااااااااااااا م وجود درکت میکنم.
اما به توصیه دوستان گوش کن و به خودت-دلت و عقلت فرصت بده.اگر هم همسرت تماس گرفت و دم از دلتنگی و.... زد به جای اینکه همراهیش کنی همین پیشنهادو بهش بده.من فکر میکنم همسرت دستتو خونده و داره از این طریق بازیت میده.البته یه حدسه.
همونطور که دوستان گفتند برای طلاق همیشه فرصت هست.مخصوصا اینکه حق طلاق با شماست.بذار هر اتفاقی که قراره بیفته با قوت قلب و اطمینان خاطر باشه.
برات دعا میکنم عزیزم.تو هم برام دعا کن.
خدایا خودت همه رو از نگرانی و بلا تکلیفی نجات بده.الهی آمین.
-
سلام مهشید جان
اجازه نده توسط همسرت به بازی روحی و روانی گرفته بشی.
همسر شما یا دوستت داره و مثل پسر خوب برمیگرده و دست زنش رو میگیره و میرید سر خونه زندگیتون و یا دوستت نداره و تصمیمش طلاق و جداییه.
همسرت تا تکلیفش با خودش روشن نشه نمیتونه به شما و زندگی مشترکتون کمک کنه.بنابراین این بار بهت توصیه میکنم همه راهای ارتباطی همسرت رو قطع کن و بذار به یک تصمیم جدی برسه و بعد بیاد سراغ شما.
و اگر هم نتونه با شما راتباط برقرار کنه مطمئن باش خانوادش رو میفرسته جلو و اونوجوری مشکلات بهتر و زودتر حل میشه.
یک نفر اگر علاقه به زندگی و همسرش داشته باشه مادر که سهله ، دنیا هم که جمع بشن نمیتونن جداشون کنن.پس همش به اراده و درایت همسرت برمیگرده.
موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام مهشید جان
اجازه نده توسط همسرت به بازی روحی و روانی گرفته بشی.
همسر شما یا دوستت داره و مثل پسر خوب برمیگرده و دست زنش رو میگیره و میرید سر خونه زندگیتون و یا دوستت نداره و تصمیمش طلاق و جداییه.
همسرت تا تکلیفش با خودش روشن نشه نمیتونه به شما و زندگی مشترکتون کمک کنه.بنابراین این بار بهت توصیه میکنم همه راهای ارتباطی همسرت رو قطع کن و بذار به یک تصمیم جدی برسه و بعد بیاد سراغ شما.
و اگر هم نتونه با شما راتباط برقرار کنه مطمئن باش خانوادش رو میفرسته جلو و اونوجوری مشکلات بهتر و زودتر حل میشه.
یک نفر اگر علاقه به زندگی و همسرش داشته باشه مادر که سهله ، دنیا هم که جمع بشن نمیتونن جداشون کنن.پس همش به اراده و درایت همسرت برمیگرده.
موفق باشی
-
سلام مریم جان من میتونم ازتون در مورد یه مشکلی که دارم ازتون راهنمایی بگیرم به صورت خصوصی؟ممنون میشم اگه کمکم کنید
- - - Updated - - -
با سلام مهشید جان
به نظر من اگه از این مرد خوشت میاد و میخوای باهاش زندگی کنی تا میتونی بهش محبت کن به نظر من محبت میتونه حتی دل سنگو بعد یه مدت نرم کنه شاید چون زیاد برا بودن با هم وقت نذاشتین این باعث سردی رابطتتون شده باید یه کاری کنین که شوهرتون بهتون کاملا وابسته بشه یه جوری تو کلام باهاش حرف بزنین که حس کنه دوسش دارین تو اولین قدم باید بهونه یا دلیل برا اثبات علاقتون داشته باشین بعدش شوهرتون دیگه اون بد دهنی رو که داشته قول میدم نداشته باشه وقتی بدی میکنه شما خوبی کن بهش حرفای عاشقانه بزن بگین وقتی عشق تو زندگی باشه حتی بدترین آدمارو میتونه از این رو به اون رو بکنه مطمئنن این رفتارا به کودکی شوهرتون برمیگرده که تا این حد خشن و پرخاشگرن از نظر من حتما یه خلا محبتی تو زندگیش داشته که اگه شما بتونین این خلا رو پر کنین رفتارشون به طبع بهتر خواهد شد فقط یادتون باشه صبوری و فروتنی و در نهایت محبت شماس که میتونه شوهرتونو از این حالات دور کنه
-
از همه شما دوستان خوبم ممنونم از راهنمابییهای شما مریم عزیز و از همدردی تبسم جان فعلا تمام ارتباط هایمان قطع شده و من دیگر زنگ نمیزنم و او هم همینطور خودم میدانم که بخاطر ندادن آن 30 سکه است که تا به حال طلاقم نداده ولی راستش خودم هم جرات دادن تقاضای طلاق را ندارم چون از طلاق خیلی میترسم و همیشه از این واژه نفرت داشتم (چیزی که در این 4 سال فهمیده بود و دایما نرا با آن تهدید و اذیت میکرد)
-
سلام مجدد مهشید جان
مگه قراره ما این بود که شما بری و برای طلاق اقدام کنی !؟
اگر هم بری تقاضای طلاق کنی شک نکن هم پشیمان میشی و هم به بن بست میخوری و گره دست رو به دندون میندازی.
پس لطفا منطقی و عاقلانه برخورد کن نه احساسی.
فعلا فقط صبور باش و هیچ پیش داوری و قضاوتی نکن.
موفق باشی...
-----------------------
دوست عزیز خانوم یا اقای c.na
یک تاپیک بزنید و مشکلتون رو اونجا مطرح کنید.حتما سر میزنم.و اگر کاری از دستم بربیاد دریغ نمیکنم.