مرسی صابر جان ار جواب منطقی ات
می خواستم خودم همین توضیحات رو بدم اما واقعا آدما تا در شرایط همدیگه قرار نگیرن درک نمی کنند همدیگه رو
برای همین ترجیح دادم سکوت کنم
اما باید این توضیح رو بدم که واقعا اگر شرایط مالی شوهرم بد بود، من باهاش می ساختم
کما اینکه موقع عقد و حتی سر مراسم عروسی با خیلی چیزا کنار اومدم
ما خانواده ای هستیم که رسم و رسومات برامون مهمه
اما در دوران عقد شوهرم سر هیچ عیدی( به جز اولین عید نوروز) برایم هدیه نیاورد و منم هیچ چیزی بهش نگفتم و حتی سر این مسائل با خانواده ام درگیر می شدم به شدت
شوهر من بهم گفت که نمی تونه برایم سرویس طلا بخره و منم قبول کردم و بهش اطمینان دادم که حتی یکبار هم به رویش نمی آورم و تا حالا هم نیاوردم
حتی یکسری از وسایل جهیزیه که با پسر است من هیچ وقت حتی به زبون نیاوردم که ازش بخواهم
مراسم پاتختی که باید خونه مادر داماد باشه، خونه مادر من برگزار شد و همه زحمتاش هم به گردن خانواده من افتاد. مادر شوهر و خواهر شوهرم هم مثل مهمون غریبه آخر از همه اومدند
اما هیچ کدوم از اینا و حتی خیلی از گذشت های دیگه ای که کردم شوهرم نمی بینه و احساس می کنه که همیشه برای من سنگ تموم گذاشته و انصافا من هم هیچ چی نمی گم (به جز این مساله مالی اخیر)
حتی وقتی من بهش گفتم که چندین ساله من از پول خودم برای خودم خرج می کنم، باورش نمی شد تا مجبور شدم قسم بخورم
مشکل من بیشتر سر اینه که حتی اگه من به سختی با پول شوهرم سر کنم، باز هم احساس می کنه که من هیچ ملاحظه ای سر مسائل مالی نکرده ام و هر چی که خواستم مهیا بوده
می خواهم اگه گذشتی می کنم دیده بشه یا اگه دیده نمی شه پس منم از خواسته هایم حداقل نگذرم
تا الان میتوانستم بیشتر از 12-13 میلیون پس انداز از پول خودم برای خودم داشته باشم که ندارم
و شوهرم اصلا احساس نمی کنه که من از خودم مایه می گذارم