آره تقریبا ! چی بگم والا حقیقت و رابطه ی بینمون به این شکل هست که واقعا باعث اذیت و ناراحتی همدیگه میشیم و بیشتر هم تقصیر منه !
سر هر موضوع کوچک و بی ارزشی جرو بحث داریم یعنی یک روز نیست که بحث نداشته باشیم و دعوا نکنیم !! ولی باز تقریبا آشتی میکنیم . من ایشون رو اونطور که باید از ته دلم دوست داشته باشم ندارم ! یجوری قیافشم و اندامش ! واسم جذاب نیست ! ولی کنار این میزارم که ایشون منو دوست دارن و با اینکه اخلاقهام بد شده تحمل میکنن !!! که باعث میشه نخوام به جذابیت که میخوام فکر کنم !
واقعیتش ما زیاد همدیگرو ندیدیم و بیشترتلفنی ارتباط داریم و دادارهامون حدودا سه چهار بار در دو و نیم ماه پیش بوده (دیدارهامون بسیار عاطفی و ... بود !) که بعد اون اصلا ندیدمش و خیلی کم صحبت داشتیم و بقیه اس ام اس بوده . به این دلیل دوست داشتن و علاقه مند شدن باعث شد که بحث ازدواج پیش بیاد و به قصذ ازدواج با هم باشیم !
با هم انقد دعوا و جروبحث داریم که دیگه غیر قابل تحمل شده و خستمون کرده این دعوا ها !! یجوری رفتار میکنم که انگار طلبکارم ازش ! فکر میکنم شاید اینطور شدن رفتارم بخاطر جذابیت ظاهری که دوست دارم و نداره باشه !؟ اما این دعوا ها رو داریم و خیلی خواستم تمومش کنم و به دوست داشتن خودم شک دارم و فقط نمیخوام او دلخور بشه و دلی رو بشکنم !
ولی میگم الان ناراحت بسه بهتر از اونه که منتظر من بمونه و آیندش خراب شه موقعیت ها و خاستگار هاشو از دست بده ! ما الان اینهمه مشکل داریم حرف همو نمیفهمیم (خیلی زیاد تقصیر منه !) آینده اصلا نمیتونیم با هم با آرامش و آسایش زندگی کنیم !
- - - Updated - - -
بازم امروز صبح سر یک موضوعی بحث و دعوا کردیم! و من گفتم اینجور نمیشه باید یک فرصت بدیم و بیشتر فکر کنیم و عاقلانه تصمیم بگیریم ار الان اینقد دعوا داریم در آینده چه خواهد شد ! اینکه من توی این چند ماه سعی کردم رفتارم بهتر شه و دعوا راه نندازم ولی میبینی که نمیشه و اخلاقو رفتار من خیلی بده و باعث دعوا و اذیت شدن دوتامون میشه ! یکم احساس رو بزاریم کنار و منظقی فکر کنیم !
که اولش گفت که خستم از این همه دعوا و مشکل ما بدرد هم نمیخوریم جدا میشیم راهمون سواست. بعد از اون اس داد دوست دارم تو باعث دعوا هستی و تقصیر تو هست . منم گفتم باید بیشتر و درست فکر کنیم تا کی باید اینجور باشه ! یه فرصت فکر کردن بهم بدیم و جدا بمونیم تا جدا از احساس منطقی فکر کنیم و تصمیم بگیریم .
دیگه اونم گفت تو درست بشو نیستی یک هفته یک ماه قکر کردن فرقی نمیکنه ما جدا میشیم و خستم و از این حرفا !)( خیلی بد زدیم بهم !
- - - Updated - - -
چون بهم قول داده بودیم همو تنها نزاریم ! و من نمیخوام دلش از من پر باشه از یک طرفم میگم بهتره از الان ناراحت شه جدا شیم که بعدا بدتر نشه و نشه مشکل رو حل کرد!
من نمیخوام دلش از من پر باشه / چون دوست ندارم که اگه دلم کامل باهاش نیست به رابطه و احساس ادامه بدم ! برا خودش و آیندنش بده و میخوام هر چه زودتر این رابطه راه درست رو پیش بگیره !
چیکار کنم اون از من دلخور شد و گفت از من بدش میاد و زنگ نزن تا ابد جدا میشمی نمیخوام شمارتو ببینم . . .
چیکار کنم برگردم و به این رابطه ادامه بدم و از مثل قبل باشیم !؟ اون خودشم خستس از این دعوا ها و اینکه حرف همو نمیفهمیم ! ولی دوستم داره ...
نمیخوام دلش بشکنه من میتونم راحت به این رابطه ادامه بدم ولی به اون فکر میکنم به آیندش به خوشبختیش .خواستم زودتر این دعوا هارو تموم کنم و رابطمون منطقی سوا شه !
اون از من دلخور شد ! به نظرتون چیکار کنم کار درستی کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا منو میبخشه ؟؟؟ میخواستم آیندش رو خراب نکنم و و به خوشبختیش فکر میکردم .
بین بد و بدتر بدو انتخواب کردم اینکه الان جدا شیم بهتره که در آینده سختر شه و موقعیتاش رو از دست بده و باعث گرفتن خوشبختیش بشم !
به خاطر خودش بود :47: واسه منم که خیلیییی تنهام سخته ولی نمیخوام فقط به خودم فکر کنم !
دوستان کمکم کنین ؟ کارم درست بود یا نه ؟؟؟!!! :47: