25 سالمه
2-یک سال و نیمه عقد هستم
3-اوضاع مالی خوب بود یک 10 روزیه یکم خراب شده.در کل بد نیست
4-اشنایی مون هم سنتی و چند روز قبل خواستگاری خانمم را دیدم(مشتریم بود)
5-مشکلاتی بود که خدا را شکر به کمک دوستان توی همین فروم کم کم داره حل میشه ،در کل بله دوستم داره دوستش دارم
6- هرچیزی که قبلا منو خیلی خوشحال میکرد دیگه الان تاثیری نداره!نمیدونم !قبلا این موضوع را مطرح کردم گفتم من به بیشتر چیزهایی که می خوام رسیدم ولی حسی نسبت به اونها ندارم.مثلا شرکتی دارم خودم رئیسم ولی خب که چی!الان باید چطوری ذوق کنم؟
بله در گذشته بسیار صبور بودم توی اقوام از من همیشه به عنوان ادم صبور یاد میشد.از وقتی خانمم و خانوادش اولین دعوا را با من کرد دیگه این حوصله از بین رفت-هر چند دیگه گذشته و این اختلاف حل شده ولی مثلا شب که می خوام بخوابم به خانم میگم درب را ببند یا برق را خاموش کن تا خانمم بلند بش بره سه یا چهار بار دیگه تکرار میکنم زود باش عجله کن !:sad:
پس الان خیلی بی قرارم و صبور نیستم