-
واقعا ازت ممنونم شيداي عزيز همه ي حرفاتو قبول دارم ولي مشكل من اينه كه اين خانم تا الان خيلي منو ازار داده تا جايي كه روزي هزار بار ارزوي مرگ ميكردم واصلا نميتونم ببخشمش و دلم راضي نميشه بچمو بغل كنهو...و بيشتر ترجيح ميدم به خاطر اين از مامانم كمك بگيرم..تو بودي چيكار ميكردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
سلام پریناز عزیز...من کاملا درکت میکنم... اونهایی که نمک به زخمت می پاشن مادرشوهر بد ندارن که بتونن تورو درک کنن عزیزم اما من هم مادرشوهر بدی دارم که باعث ناراحتی زیادی در زندگیم شده عزیزم .. من خیلی خوب درکت میکنم و خوب میدونم چیکار باید بکنی که دیگه تو زندگی و بچه داریت دخالت کنن!
همیشه اینجوریه که کسانی که دردی رو نکشیدن نمیتونن تلخی اون درد و زخم رو بفهمن...ناراحت نباش عزیزم هر مشکلی یه راهی داره. رابطت رو با خانواده شوهرت کمتر کن و جواب تذکرهاشون رو با کم محلی بده وقتی رفتارتو باهاشون سرد باشه اونا خودشون عقب نشینی میکنن اگر بهشون اجازه دخالت بدی تا آخر عمر تو همه کارهات دخالت میکنن تو سعیت رو بکن که خوب از بچه ات مراقبت کنی بچه مال توئه همه سختیشو تو داری میکشی و فقط تو هستی که میتونی اونو خوب تربیت کنی... البته اگر حرف درستی زدند و واقعا پیش خودت به این نتیجه رسیدی که فلان حرفشون درست بود سعی کن همون کاری که گفتن رو بکنی ولی نباید بفهمن که تو داری همون کار رو میکنی باید سیاست داشته باشی اعتماد بنفست رو بالا ببر و اگر هم بهت طعنه ای زدند تو هم جواب سردی بهشون بده عزیزم من هم خواهر شوهر هستم من و مادرم هرگز در زندگی برادرانم دخالت نمیکنیم حتی اگر نظر ما را بخواهند من و مادرم میگوئیم به خودتون مربوطه و ما نظر نمیدیم...ولی تو دنیا شاید 5درصد اینجوری باشن پس بهتره روش برخورد باهاشونو یاد بگیری...موفق باشی عزیزم غصه نخوریا همه چیز درست میشه..