خواهش ميكنم عزيزم
انشأله مشكلت بزودى حل ميشه و از نگرانى بيرون مياى.
نمایش نسخه قابل چاپ
خواهش ميكنم عزيزم
انشأله مشكلت بزودى حل ميشه و از نگرانى بيرون مياى.
اگر می خواهی صبر کنی، باید یک زمان مشخص کنی.
این که شما بدون مهلت مشخصی صبر کنی، باعث می شه هم ایشون جدی نباشه
هم شما فرصت هات را از دست بدی
یا انتظار بیهوده بکشی و روی روحیه ات اثر منفی بذاره و ...
پس یه مهلت مشخص کن و بگو تا این زمان اگر تونست مشکل را حل کنه که بیان خواستگاری
اگر نه، شما بیشتر نمی تونی صبر کنی.
سلام، مرسی شیدا جان
دقیقا خودم این تصمیم رو داشتم، چون این وضعییت واسم سخته،
مثلا اینکه ما که خیلی باهم صمیمی بودیم، الان که من چند باری دلم میخواست باهاش حرف بزنم ولی اون جواب نداد!!!
البته الان بیشتر خودش اس ام اس میده و احساساتش خوبه ولی کافی نیست! من ترجیح میدم نباشه تا اینکه اینجوری ازش سرد شم..
دقیقا این حرف خودش هم بود، میگفت اگه قراره یه روز سرد شی پس اینکه یهو بری بهتره تا اینکه کم کم سرد شی!
حالا عزیزم تا چند وقت دیگه صبر کنم بهتره؟
خودش که گفت چند هفته صبر کن تا اوضاع آروم تر شه..
میدونی عزیزم
من خیلی بهش فکر میکنم، البته این روزا خیلی خودم رو مشغول کردم ولی بازم بهش فکر میکنم، به آدم های دیگه هم که اطرافم هستن فکر میکنم که در طول این رابطه
خواستن تو زندگیم حضوری پر رنگ تر داشته باشن(مثلا دو مورد از همکلاسی هام) ولی واقعیتش الان که به هرکسی فکر کنم احساس میکنم هیچ کشش و جاذبه ای به کسی ندارم و نخواهم داشت..
احساس میکنم ایشون خیلی امتیازهای خوبی داشتن که تو پسرهای امروزی کمتر دیده میشه..
خیلی خسته ام، از همه چی..
دیگه زندگی واسم جذابیتی نداره
بسته به شرایط خودت باید این زمان را مشخص کنی.
بعید می دونم بتونه مادرش را چند هفته ای راضی کنه.
شاید میخواد بگه چند هفته، دوباره بگه چند هفته و .... شما را معلق و بلاتکلیف نگه داره.
یک زمانی را مشخص کن و قاطع باش.
فکر می کنم دو سه ماه کافی باشه. چون اگر طولانی باشه، ممکنه شما وابسته بشی
و ناخواسته ادامه بدی و فکر کنی حالا شاید درست شد.
بله. لازمه که بدونند.
و مهم تر از اون لازمه که بدونند شما جدی هستید در این مورد.
و بهتر هست تو این مدت رابطه ات را قطع کنی، تا نبودنت را حس کنه
و باور کنه که اگر کاری نکنه شما را از دست می ده.
شیدا جان
من خواستم با ایشون صحبت کنم
البته میدونستم زمانش مناسب نیست
ولی خیلی محتاطانه و با مهربونی نوشتم که شرایطش و احساساتش واسم قابله درکه ولی تحمل نبودنش سخته
اون در جواب ازم خواهش کرد که صبوری کنم و یکم تحمل کنم..
باشه من تحمل می کنم
ولی آخه یعنی چی این رفتارا؟
بخدا خسته شدم اگه نباشه خیلی یادش موندگارتره تا اینکه اینجوری ازش دلسرد شم
خواهش میکنم شما دوستای همدردی معنی این رفتارها رو بگین
از طرفی هم آدم معتقدی هست و اهل بازی با احساسات نیست
یعنی الکی نمیگه صبر کن، ولی /اخه چرا پس اینجوریه؟
تاپیکتو خوندم درک می کنم حرفتو ، ولی نمیدونم چی باید بگم
خدا به هممون صبر بده