-
اینکه میگید پدرشوهر و مادرشوهرتون بهتر شناختنتون خیلی خوبه .رفتن شما نشانه کوچک شدن شما نیست.سعی کنین این حسو از خودتون دور کنید و بجای این تو فکر بهتر نشون دادن خودتون باشبد.امشبو به دید یه فرصت نگاه کنین.از این موقعیتا کم پیش میاد.اگه چند وقت تحمل کنین یه عمر راحت زندگی میکنین.هم همسرتان بهتر میشناسنتون و هم خانوادشون
- - - Updated - - -
چقدر خوبه که همسرتون این دیدو دارن و حق رو به شما میدن اینطوری خیلی مشکلات کمتره . شما هم سعی کنید این مشکلاتو کمتر به ایشون انتقال بدید تا کمتر باعث ناراحتی ایشون شه یا اگر بهشون میگید حالت دعوا نباشه بلکه حالت دردودل باشه ونشون بدید که هر دو کنار همید.
- - - Updated - - -
گذشت زمان باعث میشه خیلی چیزها روشن شه .اینکه به شخصیت شما پی میبرن و متوجه اشباهات خودشون میشن.پس شما با خیال راحت کار خودتونو کنین.
-
بله مشکل همینه که من حس میکنم که همسرم فقط به حرف در کنار منه چون با اینکه میدونه حق با منه و به حرف خودش حق رو به من میده همیشه ازم میخواد کاری رو بکنم که اونا میخوان
من تو یه خانواده نسبتا مرفه بزرگ شدم و تک دختر خانواده ام واسه همین بیشترین توجه واسه هوش و استعداد و تک دختر بودنم رو من بوده وتو جامعه هم به خاطر موفقیتام خیلی مورد توجه بودم حالا وارد یه خانواده پر جمعیت شدم که از نظرشون همونجور که برادر شوهرم قبلا بهم گفته به دختر کوچولوام که هنوز دانشگاه و درسشو تموم نکرده و از نظر مالی نمیشه روش حساب کرد
همسرم خیلی آرومه برعکس من!همیشه با آرامش پیش میاد و حرف خودش رو در نهایت کار به کرسی مینشونه
سر مهریه یر مراسم های عقد سر برخوردام با خانواده همسرم وحتی تفریح رفتن...
پدرو مادرم وقتی فهمیدن برادرشوهرم اینجوری منو دعوت کرده خیلی ناراحت شدن
پدرم گفت رفتنت تو این وضعیت پدیرفتن بی احترامیاوناست و گفت از نظرش شوهرم باید خودش میگفته نریم
حتی شوهرم به مادرم زنگ زد و مادرم نتونست خودشو کنترل کنه بهش گفت اینکارتو یعنی سکوت در برابر بی احترامی به یدونه دختره آخرشم بحثشون بالا گرفت و یه دردسر دیگه...
- - - Updated - - -
شوهرم به مادرم گفت این کار شما دخالته و من مردم هرچی باشه توخونه باید حرف من باشه
یه جورایی قضیه رفتن من هم شده طرف شوهرم یا خانوادمو گرفتن هردوشون منتظرن ببینن عکس العمل من چیه
مخصوصا که من به خاطر شوهرم از خیلی خواسته های خانوادم گذشتم حتی اینکه میخواستن اگه حتی جشن عقد نگیریم جشن عروسی رو بگیریم
میدونم پدر مادرم به خاطر این تصمیم من خیلی حرف ها از مردم شنیدن
و حالا حتی با رفتنم نسیت به اونام عذاب وجدان دارم
-
شاید شوهرتون فکر میکنن اینطوری وضع بهتر میشه؟هر چی باشه اونا رو بهتر میشناسه.درسته میشد شوهرتون بگن نریم ولی فکر کردن چرا عقب نشینی؟؟؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
من فکر میکنم اگه خانواده خود ادم کمتر درگیر این مسایل باشن بهتره.چون اگه اختلا ف پیش بیاد درست کردنش سختتره.تازه بعد از حلشم کینه ی حرفایی که زده شده میمونه
-
بله حق با شماست شوهرم میترسه که با نرفتنموم وضع از اینی که هست بدتر شه
و من در مقابل فکر میکنم به خواشتم اهمیت نمیده
ممنون از اینکه وقت گذاشتید من سعی همونجور که گفتید با روحیه خوب و دید مثبت امشب برم
شاید واقعاباید یه مدت این رفتارها رو تحمل کنم و در عوضش روی خوش نشون بدم تا یکم اوضاع بهتر شه
بازم ارتون ممنونم خیلی بهم کردید ذهنم با خوندن حرفاتون خیلی باز تر شده:)
-
مطمین باشید شوهرتون حق رو به شما میده ولی نمیدونه باید چکار کنه .میخواد همه چیرو حل کنه.شما هم بهش نشون بدید که همینو میخواید وکمکش میکنید برا بعضی مسایل خودتون پیش قدم شید اینطوری اگه کسیم بد شما رو گفت حتما از شما دفاع میکنه شایدم شماهم هرگز متوجه نشید.
- - - Updated - - -
ان شاالله که بهتون خوش بگذره .فقط توی این فکر باشید که شوهرتون قصد کمک داره اگه همیشه کنارش باشید و نشون بدید که میفهمینش اون موقع همه چیز در دست شماست.مهمتر از جاری پدر شوهر و مادرشوهرند اگه انها از شما راضی باسشن مقابل جاری هم می ایستن.
- - - Updated - - -
ان شاالله که بهتون خوش بگذره .فقط توی این فکر باشید که شوهرتون قصد کمک داره اگه همیشه کنارش باشید و نشون بدید که میفهمینش اون موقع همه چیز در دست شماست.مهمتر از جاری پدر شوهر و مادرشوهرند اگه انها از شما راضی باسشن مقابل جاری هم می ایستن.
-
منظورتون چیه تو بعضی مسائل خودم پیش قدم شم؟
- - - Updated - - -
بله من تو رابطه با سایر افراد خانوادش همیشه پیشقدمم ئ شاید دلیل این رفتار شوهرمم همین باشه
بازم سپاس
- - - Updated - - -
من دیگه باید برم همسرم الاناست برسه
بازم بابت کمک هاتون ممنون
یا علی!
-
منظورم اینه که مثلا نشان دهید که شما خواهان رابطه با خانواده اش هستید و خانواده اش هم بفهمند. خوب که شما اینطور هستید همه اینها شمارو بهتر به خانواده شوهرتان و شوهرتان نشان میدهد.
-
آخرش مهموني رفتي؟
چي شد؟
تحويلت گرفتن؟
خوش گذشت؟
-
سلام ببخشید انقدر دیر جواب میدم
بله رفتم!چه تحویل گرفتنی با در و دیوار یکسان بودم:|
ولی خب یه فایده داشت اینکه بس که تیکه انداختن و سعی کردن دخالت کنن شوهرم متوجه رفتارای زشتشون باهام شد:|
کلا تو اون مهمونی نقش بچه 7 ساله برادرشوهرمم نداشتم بس که بی اعتنایی میکردن
البته دیگه واسم مهم نیست واقعا با کسایی که حس خود برتر بینی دارن کاری نمیشه کرد:-(
-
رمز موفقیت شما این است که برخلاف برادر شوهر و جاری که دارند به صورت علنی کارهای منفی می کنند و خودشان را خراب می کنند ، شما حساب شده و عاقلانه رفتار کنید. همین رفتن شما اگر بدون دعوا بود ، مطمئن باشید اثرش بیشتر هم می شد.
رفتار حساب شده و عاقلانه یعنی :
1- به همسرت محبت کنی و تا می توانی دلش را به دست بیاوری. طوری که دلش بخواهد وقتش را بیشتر از دیگران با شما صرف کند.
2- فکر خودتان را به این مسائل بی ارزشی که جلوی خوشبختی شما را می گیرد مشغول نکنید. شما به فکر پیشرفت زندگی خودتان و همسرتان باشید و تا می توانید به بهترین نحو زندگی کنید. آن وقت هم پیشرفت می کنید و هم حرف های خاله زنکی دیگران اثری بر خوشبختی شما نمی کند و هم اینکه دروغ بودنش آشکار می شود و کسی که این حرف ها را زده پیش دیگران خجل می شود.
3- مسایل خودتان را در خانه حل کنید. شرط کنید که هم شما و هم همسر شما اجازه دخالت به کسی نمی دهند. شما درست است که تک دختر و عزیز بودید. اما الان یک خانم مستقل شده اید که باید یک خانه و زندگی را اداره کند ، همسرش را تامین کند و مادر بچه ها باشد. پس دیگر به گذشته و زمان مجردی فکر نکنید و روی پای خودتان بایستید.