-
ممنون از راهنماییت عزیزم .راجع به نوع محبت کردن دقیقا باهات موافقم و از روزی که خودم رو شناختم اینو تمرین کردم که نباید یه پیشنهاد رو به دو نفر حتی تو یه شرایط داد.عزیزم حتی من به مادرم که نزدیکترین فرد زندگیمه هم خیلی با دقت رفتار میکنم که مبادا از حدم زیاده روی کرده باشم.خدا رو شکر از بچگی عاشق کتاب های روانشناسی بودم و هستم خیلی هم روابط خوبی دارم حتی با خانواده شوهرم که هیلی با هم تفاوت داریم اما متاسفانه همه اینا ظاهری هست اما قبولش کردم و از هیچکس هم حتما رفتار 100% صاف رو ندارم اما تنها کسی که زجرم میده همسرمه.اون روز یکی از فامیل هامون که روزای سخت عروسیم رو دیده بود بهم میگفتم واقعا رفتارت با خانواده همسرت خیلی سنجیده بود همه رو تو حد خودشون نگه داشتی .دوست گلم من الان تو یه شهر کوچیک ساکن هستم و دسترسی به مشاور خوب و معتمد رو ندارم اما یه سال پیش که دانشجو بودم میرفتم پیش مشاور و خیلی راهنمایی میشدم .بعد از کلی صحبت در مورد مشکلات اون موقع آخرش ایشون بهم گفت با این مشکلاتی که تو داری خیلی عالی داری زندگیت رو مدیریت میکنی همینجوری ادامه بده.
دوستای گلم به خدا اینایی که میگم نمیخوام از خودم تعریف کنم اما مشکلی که هیچ وقت کسی نمیتونه درکش کنه و این حق رو بهم نمیده خسته شدنمه.همیشه همه ازم انتظار دارن رفتارم رو اصلا تغییر ندم و همیشه شاد و سرحال به همه خدمات ارایه کنم.
الان دیگه رفتارهای اطرافیان زیاد اذیتم نمیکنه اما همسرم واقعا دیگه توانم رو بریده.همیشه ازم انتظار داره اون هرجور میخواد باهام رفتار کنه من باید همیشه مشکلاتش رو درک کنم. اگه خسته ست اگه حوصله نداده.اگه خوابش میاد من باید کاملا یه خانم بدون نقص باشم.حاضرم اینجوری باشم و تا الان اینطوری هم بودم اما حداقل انتظار دارم اون هم کمی با من اینجوری باشه یا من دارم اشتباه میکنم؟ اینی که میگم دلسرد میشم .چند بار با همسرم خیلی منطقی صحبت کردم اما زیاد اثر نداشته.الان هم میخوام بیام رفتارم رو عوض کنم اما بلد نیستم میترسم بزنم همه کاسه کوزه ها رو بشکنم و همه این زحمت هام به باد بره. تو رو خدا بهم بگین چیکار کنم دارم زندگیمو از دست میدم
-
من نگفتم پیش مشاور برو. اون بحث جدایی هست. گفتم شما باید به پزشک متخصص ( روانپزشک ) مراجعه کنی چون حس می کنم تغییرات خلقی داشتی که باید بررسی بشه. اگر رفتار شما فقط با همسرت فرق کرده بود من می ذاشتم به حساب اختلاف و راه حل می دادم. اما الان تغییرات شما طوری است که دیگران متوجه شده اند و احتمالا حالت چهره ات هم با گذشته فرق کرده است. در ثانی حجم زیادی از اضطراب در گفته های شما هویدا است که اگرچه خودت باور نکنی اما اصلا با مشکلی که مطرح کردی تناسب ندارد. بگذار رک بگویم این مشکلی که شما می گویی زندگی را از هم نمی پاشد. به هیچ عنوان. کسی هم نشنیده به خاطر چنین مشکلی زنی که اینقدر خوب با همسر و خانواده او تا کرده است زندگی اش به هم بخورد و از هم بپاشد. اما شما مدام فکر می کنی که این اتفاق دارد می افتد و اضطراب گرفته ای. بله شاید کمی کسالت بیاورد ، شاید کمی سردی بیاورد و چیزهایی از این دست که در دراز مدت مشکل زا است اما از هم پاشیدن نه. موارد دیگری هم هست که در نوشته هایت دیدم. مثل حساسیت بیش از حد به رفتار شوهرت. بله شما انتظار روابط خاصی را با همسرت داری که برای هر خانمی طبیعی است اما حساس شدن موضوع جداگانه ای است که بی دلیل نیست. شما هنگامی که شوهرت خسته بوده است موضوع مهمی را مطرح کرده ای که او هم خسته بوده و مودبانه از شما عذرخواهی کرده و به قول شما تخت خوابیده. آن وقت شما تا صبح گریه کرده اید و به خاطر این موضوع عذاب کشیده ای. خود شما هم می دانی که وقتی کسی خوابش می آید توان فکر کردن ندارد و شاید اگر چیزی بگویی دعوایی هم بکند. به این چیزها می گویند حساس شدن و تحریک پذیری که باید جدی اش بگیری وگرنه آسیب می بینی. شما شهر کوچکی داری و در شهرهای کوچک یکی از تفریحات مردم مهمانی است. خودتان می گویید در مهمانی شاد و خندان بودید. پس قبلا از این تفریح لذت می بردید. اما الان دیگر از آن لذت نمی برید به طوری که دیگران هم می فهمند. چیزهای دیگری هم هست که گفتنش وقت می برد.
حالا بگذار جمع بندی کنم. آدمی که اضطراب گرفته ، حساس و تحریک پذیر شده است ، از چیزهایی که خوشحالش می کرد دیگر لذت نمی برد ( این سه تا از همه واضح تر است). خوب چنین خانمی چگونه می تواند به آرزو و خواسته ی قلبی اش برسد؟ انرژی هم برایش می ماند که بخواهد اقدامی کند؟ مگر هر کاری توان و آمادگی لازم ندارد؟ می شود به او گفت کارهایی انجام بده و توصیه هایی را عملی کن که آدم سالم هم به سادگی نمی تواند انجام دهد؟ بله شما باید اول ذهن و بدنت کاملا ریلکس و آرام شود و به تعادل برسد تا بعد بتوانی خوب فکر کنی و تصمیم بگیری و عمل کنی. این هم یک کار تخصصی است. تقویت ذهن و جسم معلوماتی می خواهد که پزشک دارا می باشد و کسی که تخصصی ندارد حق ندارد دخالت کند. شاید این مشکل شما با چند دستور تغذیه و دو تا آمپول تقویتی حل شود. شاید به شما مدتی استراحت تجویز شود و هزارتا شاید دیگر که من تخصص ندارم و نمی توانم اظهار نظر کنم. بله. اولین قدم این است که از فکر شوهرت بیرون بیایی و به خود خودت فکر کنی و به روح و جسمت رسیدگی کنی تا کاملا متعادل شود. ََ
-
آره عزیزم حق با شماست.به حرفاتون دقیق فکر کردم و دیدم دقیقا اینجوری شده تازگی ها به چیزای خیلی بیخود و مسخره انقدر گیر میدم و غر میزنم که بعدش خودم تعجب میکنم .راست میگی تمام فکرم فقط حول شوهرم میچرخه و دنیام محدود شده باید تلاش کنم از این وضعیت دربیام.خیلی ممنونم از همفکریت عزیزم .پیسنهادی داری در این زمینه ؟
-
روی پیشنهاد قبلی ام تاکید می کنم. اگر هم به هیچ وجه امکانش نیست پیش بهترین پزشک شهر خودتان برو تا کاملا بررسی کند. من خودم برای مشکلی که قبل از قاعدگی داشتم از کمک پزشکی استفاده کردم. با این که همه فکر می کردند یک چیز طبیعی است اما من می فهمیدم که نباید تا این حد حالم بد شود. از طب سنتی هم می توانی استفاده کنی. چون الان خیلی از پزشک ها تخصص طب اسلامی یا سنتی گرفته اند و تازگی ها خیلی مورد توجه است و به خصوص برای پاکسازی بدن از موادی که باعث این حالت ها می شود راه های عالی دارند. الان من کاملا خوب شده ام به طوری که اصلا متوجه نمی شوم زمان آن حالت رسیده است.
یک چیزی هم اصلا یادم نبود به شما بگویم و دیشب یادم آمد. کیفیت و کمیت رابطه جنسی خیلی روی رضایت زوج ها و اخلاق آنها اثر دارد. اگر یکی از زوج ها حتی به مقدار کم از رابطه راضی نباشد مشکل پیش می آید. البته من می دانم که گفتن این چیزها خیلی معمول نیست اما مشکل همین جا است. این رابطه بسیار بیشتر از آن چیزی که ما فکر می کنیم اهمیت دارد به طوری که طبق آمار علت شصت درصد اختلاف هایی که باعث طلاق در ایران شده است همین موضوع بوده و اختلاف ها از رابطه جنسی نشات گرفته است. حتی فرشته مهربان یک مطلب نوشته بود و در آن به اثر رابطه جنسی در خلاقیت های ذهنی مردان موفق اشاره کرده است. برای خانم ها همین طور است و به همین میزان روی خلقیات و رفتار آنها با همسر اثر دارد. حالا خودت یک مطالعه ای در اینترنت بکن و بعد رابطه خودت را به طور دقیق بررسی کن.
یک نکته ی دیگر اینکه خوابت باید بسیار خوب و کامل باشد. شب ها یک ساعت معین قبل از دوازده شب بخواب و صبح ها یک ساعت معین بلند شو. دقت کن کیفیت خوابت چگونه است و کم یا زیاد نباشد. من تجربه خیلی خوبی دارم از اینکه صبح کمی قبل از طلوع خورشید و روشن شدن کامل هوا بلند شوم. اصلا اخلاقم عوض می شود. هر چه قدر از اهمیت این موضوع بگویم کم است.
یک راه حل دیگر هم هست که کمک می کند به خودت فکر کنی. آیا چیزی هست که خیلی دوست داری داشته باشی ؟ منظورم چیزهای بزرگ و گران نیست. یک چیز کوچک که خیلی دوست داری و نداری . حتی می تواند یک کار هم باشد. یک غذا باشد. من چند سال بود سنبوسه نخورده بودم . چند روز پیش سر ظهر بیرون بودم و پدرم یکی برایم خرید. یک دفعه آنقدر هوس کردم که نگو. از قضا یک مجله آشپزی خریده بودم وقتی ورقش زدم دیدم دستور پخت سنبوسه دارد. درست کردم و خیلی لذت داشت. از این چیزهای کوچک هر روز در زندگی هست فقط باید حواست جمع باشد و ندیده نگیری. هزینه ای هم ندارد. یک مثال دیگر. چند سال است من بچه گربه خیلی کوچک ندیده ام. یک گربه در خانه ی خواهرم دیروز بچه به دنیا آورده و من می خواهم حتما بروم و آنها را ببینم. چون خیلی بچه های حیوان ها را دوست دارم.
فعلا هم این مواد غذایی را مصرف نکن : سرکه ، فلفل ، ترشی ، شور ، قهوه ، چای غلیظ ، کاکائو ، بادمجان ، فسنجان ، ادویه تند ، سرخ کردنی ، کنسرو ، نوشابه ، سوسیس و کالباس ، مواد غذایی فریزری.
در عوض غذاها را با شیوه ی آب پز ، بخارپز ُ، پختن به وسیله ی آب خود مواد غذایی ، کبابی طبخ کن.
هر روز باید بروی و مواد تازه برای غذا تهیه کنی و به هیچ وجه سبزی ، گوشت و غذاهای پخته فریزری مصرف نکن. من خودم هر وقت سبزی بخواهم نیم کیلو می خرم ، گوشت نیم کیلو می خرم و کلا همه چیز کاملا تازه است. روغن زیتون هم مفید است. این شیوه تغذیه بسیار بدنت را تقویت و تصفیه می کند. میوه های تازه و سبزی خوردن را هم فراموش نکن.
اخبار و فیلم هایی که حتی کمی ناراحتت می کند به هیچ وجه نگاه نکن. هر اخباری می خواهد باشد مال ماهواره ، مال تلویزیون یا روزنامه. اگر شما هم اینها را بدانی دنیا عوض نمی شود. پس فعلا فقط برنامه های شاد و مفرح نگاه کن. مثل راز بقا ، کارتون های خیلی قشنگ ، برنامه های آشپزی ، مسابقات ورزشی ، و چیزهایی از این دست. از بحث های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و از این دست شدیدا اجتناب کن. حوادث هم که اصلا دنبال نکن نه در اینترنت و نه در روزنامه. وقتی با کسی صحبت می کنی راجع به مشکلات زندگی صحبت نکن حالا هر مشکلی که هست .
دوش گرفتن ، آرایش کردن و مدل دادن به موها و پوشیدن لباس های خوشگل هم فراموش نکن.
حالت بدنت خیلی مهم است. اگر بدنت مثل آدم های ناراحت خمیده باشد یا سرت را در دست هایت بگیری و حالت هایی از این دست واقعا همان حالت ها به شما دست می دهد. پس بدنت همیشه باید در بهترین حالت باشد.
-
ممنوم دوست عزیزم این حرفات خیلی تکونم داد جدی خیلی وقته به چیزایی که خودم علاقه دارم اهمیت ندادم الان هم که شاغل شدم حتی به آشپزی که فوق العاده علاقه داشتم فقط و فقط به عنوان یه وظیفه و سریع و سیر انجام میدم که زود تموم بشه.راجع به مسایل جنسی هم من نسبت به شوهرم گرمترم و اوایل خیلی برام اهمیت داشت اما سر این قضیه هم انقدر از همسرم بی توجهی دیدم و غرورم جریحه دار شده که دیگه برام مثل سابق خوشایند نیست.فقط دوست گلم اثرات این غداهایی که گفتی چیه؟
-
خوب حدسم درست بود. مسئله ی جنسی ات را حتما حل کن و می توانی از متخصصان این تالار کمک بگیری. شاید همسرت در مورد ارگاسم خانم ها چیزی نمی داند. با توجه به رفتارهایی که گفتی ازش سر زده این را میگویم. نجابت همسرت قابل تحسین است. اما انگار از آن وری افتاده و چیزهایی را که دانستنش ضروری است را هم ندیده گرفته است. به هر حال این مسئله باید با کمک متخصصان تالار حل شود چون اساس زناشویی همین است و همین حالا هم تاثیرش در شما نمایان شده است. می دانی زیربنای چیزهای دیگر است.
غذاهایی هم که گفتم بدن را در حالت تعادل نگه می دارد. بعضی از غذاهایی که گفتم مصرف نکن برای دیگران بد نیست اما برای شما در این شرایط ضرر دارد. بعضی چیزهایی هم که گفتم اثرش با تحقیقات متخصصان مشخص شده و الان به عنوان اساس تغذیه سالم مطرح است. یکی از ارکان سلامت جسم و روان انسان تغذیه است که در گذشته بیشتر به آن اهمیت می دادند اما الان متاسفانه رها شده است. شما اگر غذاهای قدیمی را مرور کنی می بینی چه قدر آش و غذاهای مایع در سبد غذایی مردم بود. می بینی که چه قدر از پرخوری اجتناب می شد. هیچ چیزی بیشتر از حد مصرف نمی شد. تازه فعالیت های جسمی که مردم داشتند باعث می شد غذاها بهتر هضم و جذب شود اما الان هیچ کس زیر بار تحرک بدنی نمی رود و تازه همان کارهای ساده را هم انجام نمی دهند و آماده می خواهند. متاسفانه الان بیماری زیاد شده است به خاطر رعایت نکردن همین مسایل ساده.